
سلام عزیزان این پارت ۳ 👑🤩
که دیدم آدرین داره میاد سمتم .🐾:تو راه بودم که مرینت رو دیدم وای چه خوشگل شده بود وقتی موهاشو گوجه ای بسته بود دیدم دقیقا همون لباسی که من توی تولدش بهش داده بودم رو پوشيده خیلی بهش میومد 🦄 رفتم سمتش و بهش سلام کردم سلام مرینت 🐞اا سلام آدرین خخوبی ؟🐾:-خوبم مرسی راستی امروز خیلی خوشگل شدی ♡♡❤🐞درست مثل گوجه فرنگی قرمز شده بودم به آدرین گفتم ممنون و گفت میشه با هم بریم گفتم البته که میشه بریم مرینت و آدرین رفتند پیش آندره 👑 بعد از ۲۰ دقیقه بریم مرینت ؟ مرینت:بریم دم در خونه مرینت اینا 🥰💥💫 مرینت:خیلی ممنون آدرین خدافظ آدرین:خدافظ مرنت مراقب خودت باش مرینت: تتو هم ههمینطور آدرین مرینت رفت بالا و نشست رو تخش وای تیکی خیلی خوشحالم امروز با آدرین بستنی خوردم هورراااا تیکی : این خیلی خوبه مرنت🦄🐞😘بعد از مدتی حرف زدن مرینت و تیکی به خواب رفتند 🌠
بعد از ۲ ساعت مرینت با صدای مادرش بیدار شد 💎 ساعت ۹ سابین :❤ مرینت عزیزم بیا پایین وقت شامه 💜 مرینت :چشم مامان رفتم صورتم رو شستم و رفتم موهام رو شونه کردم و رفتم پایین 💖 وای 😊😊😊😊😊🙃مامان جونم غذا های مورد علاقه من رو درست کرده بود 🍂💐رفتم سر میز نشستم و شام خوردم بعد شام کلی از مامانم تشکر کردم و رفتم بالا 🙃 (ی سر بریم پیش آدرین ) 🐾 وقتی اومدم خونه پدرم نبود نمیدونم کجا رفته بود ؟؟ رفتم تو اتاقم روی تختم دراز کشیدم و ۱ ساعت استراحت کردم بعد رفتم و شام خوردم دلم گرفته بود تبدیل به کت شدم رفت ی دوری بزنم 💥 (بر میگردیم پیش مری ) رفتم بالا تو اتاقم 💎 رفتم تو بالکن نشستم رو صندلی هوا خیلی خوب بود ملایم و دل نشین داشتم فکر میکردم که ی دفعه کت رو دیدم 👑😍
کت :سلام مرینت خوبی 🦄🌼مرینت :سلام کت آا یعنی کت نوار ممنون تو خوبی ،چخبر لابد ی چیزی شده که اومدی اینجا 💖💚🐾نه خبری نیست فقط ی زره حوصلم سر رفته بود اومدم بیرون یکم هوا بخورم 👌👌🏻 من میخواستم ببینم میشه بیام تو یکم باهم حرف بزنیم ؟؟❤ مرینت:بله بفرمایید تو 🌌 مرینت راستش میخواستم بپرسم تا حالا ع.ا.ش.ق شدی ؟؟؟؟؟؟؟ مری:خب اگه بخوام ته ته واقعيت رو بگم بله ❤کت:خب میشه بپرسم چجوری ؟ مری:خودمم نمیدونم ی حس عجیبه که آدم رو وابسته به یکی دیگه میکنه من ع.ا.ش.ق شدم توی ی لحظه ی حس خوبی توی اون لحظه داست نمیتونم خیلی خوب توصیفش کنم اما اگه ع.ا.ش.ق بشی حتما میفهمی 👌🏻💖
بعد از این حرف های مرینت خیلی خوشحال شدم چون ی نفر بود که خودم نمیدونستم ع.ا.ش.ق.ش.م اون آدمم کسی نبود جز (نمیگم بهتون 🤪) حالا بعدن میگم به مرینت گفتم باشه مرسی ❤❤بعد لپش رو ب.و.س.ی.د.م و رفتم بدون اینکه بزارم چیزی بگه 😍💖
بعد رفتم تبدیل به خودم شدم و خوابیدم مری:❤بعد از رفتن کت رفتم و روی تختم دراز کشیدم و یکم درمورد اینکه چرا کت ازم این سوال رو پرسید فکر کردم در حال فکر کردن بودم که خوابم برد چون فردا پنجشنبه بود ساعت رو گذاشتم روی ۱۰ تا بیدار شم 💚💚💚💚💚
تمام شد عزیزان برای این که پارت بعدد بیشتر باشه باید ۳۰ بازدید داشته باشه و ۳۰ تا کامنت 🦄👑 بچه ها به خاطر شما این دفعه زیاد تر کردم متن رو و شما هم لفاا ازم حمایت کنید و حتما کامنت بدید و لایک کنید اگه داستان و من رو دوست داری کامنت بده لطفا و لایک کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود گلم
مرسی عزیزم