
سلاام به همگی🤗 امید وارم حالتون خوب باشه🙃 بریم که پارت ۵ رو بخونیم البته ببخشید یکم دیر گذاشتم این پارتو😕

خونه که رسیدم بابابزرگم رفته بود شرکت منم لباسامو عوض کردم (لباس الا👆)و رفتم شرکت ماشینمو دم در گذاشتمو رفتم داخل به اتاقم که رفتم منشی اومد داخل منشی:سلام الا خانم برای فردا همونطور که گفتین جلسه گذاشتم با اقا ایلکر و پسرشون ،بابابزرگتونم قراره بیاد _اومی،میتونی بری منشی :چشم فعلا هووووف کلی کار ریخته بود سرم تا فردا باید تمومشون میکردم😶😫 داشتم قرارداد مینوشتم واسه فردا که به ساعت نگا کردم خیلی دیر شده بود زودی کیفمو برداشتمو رفتم خونه بابابزرگم تو پذیرایی نشسته بود سفره شام هم اماده بود

معذرت خواهی کردمو رفتم سر میز شام بابابزرگمم اومد نشستیم و شام خوردیم. بعد من رفتم تو اتاقم و صبح مثل همیشه با بوق گوشی از خواب پاشدم و لباسامو پوشیدم سوار ماشین شدمو رفتم دانشگاه میرا تو حیاط بود منو دید و باهم رفتیم تو کتابخونه دانشگاه و نشستیم +میگن الا جلسه ات امروز بود دیگه😶 _اره چطور +هیچی همینطوری پرسیدم _اوکی انگار میرای میخواست یه چیزی بگه 😐😕 _میرای چیزی میخای بگی😶🤨 +نه...ولی ارع😑😐 _میدونستم ،خب حالا چی میخوای بگی😶 +عههههههههه ببین الا من، من.. _توچی😐 +من از جک خوشم میاد🙃😶 _زر نزن همش دوروزه میشناسیش😑😑😑😑😑
+خب چه ربطی دره اخع😕 +میرای ببین من بخاطر خودت میگم کلا معلومه این پسره جک ی پسره دختر بازه کلا زیاد رو داره😐 _خب من میخام بهش بگم فقط ی کوچولو استرس دارم🙁🙁 _اگه اون گفت ازت خوشش نمیاد چی😶 +واااای الا خیلی ممنونم کلا استرسم پرید😐😐😐😐 _خب چی بگم در حالی که نمیدونم + اووووف هیچی نگو من میخام بهش بگم _اوکی هرجور راحتی😒 +اوکی میگم بهش😐 & چیو ب کی میگی میرای؟ +عهه جک تو اینجا بودی 😳هیچیو &اره الان اومدم الان مایکلم میاد + اوهوم &نگفتی چیو ب به کی میگی _هیچی بابا داشتیم با الا راجب فروش سهام شرکتش حرف میزدیم ☺ &اها اون موضوع😶
_میراااااای اینا راجب سهام از کجا میدونن😐 +خب من....خب من _درد میرای درد اه من رفتم +الا کجااا _هیچی بابا میرم کلاس +اها بش اوکی اوووف ماشالا تو دهن میرای هم چیزی نمیمونه ،داشتم با خودم پشت سر میرای غرغر میکردم که یهو پام گیر کرد به لبه پله که داشتم با صورت می رفتم تو زمین که نیفتادم 😶😐 برگشتم دیدم مایکل از کیفم گرفته😑 ×مواظب باش الا _باشع ممنون😶😶 اینو گفتمو رفتم حتما الان پیش خودش میگه این چه بی دست و پاست😫😫 _اوووف میرای همش تقصیر توعههههه هااا اه
از زبان مایکل: چقد دست و پا چلفتی بید این خبر نداشتم😂 داشتم میرفتم از کتاب خونه ی کتاب قرض بگیرم که چشمم به جک افتاد داشت با میرای حرف میزد😐 ×انگاری این حک ما عاشق شدع هاا 😂😬 کتابو کرفتم و رفتم سمت کلاس و نشستم صندلی پشت الا، الاهم اصلا متوجه اومدن من نشد سرش تو کتب بود. ×چطوری دستو پا چلفتی😶😂 _خوبم ممنون😒 این چقدر خشکه اصلا به ادم رو نمیده اه،داشتم با خودم زر میزدم کع کلاس شروع شد و همه اومدن و استادن اومد و راحب چیزای چرت و پرت زر زداه

از زبان الا:کلاس تموم شد و منم وسایلمو تو کیفم گذاشتمو با میرای از کلاس خارج شدیم و رفتیم به سمت ماشین میرای هم با ماشین خودش رفت و سوار ماشین شدمو ب سمت خونه رفتم همین که رسیدم لباسامو عوض کردم و به بابابزرگم زنگ زدم و گفتم کع من دیر میام جلسه اون بره گوشیو قطع کردمو و کیفمو برداشتم و رفتم ب سمت ماشین سوار شدمو ب سمت جایی که جلسه داشتیم حرکت کردم(لباس الا👆)
خبب دوستاان این پارتم تموم شد😊🤗امید وارم خوشتون بیاد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییی بود عاجوووو
ببخشید دیر رسیدم
مرسی🙃
لطفا بیا به مسابقه من سر بزن شرکت کن 🙃