توضیحات: شما ۱ساله در کره زندگی میکنی و دوستی به نام لنا داری موهای تو خرمایی و تیکه های صورتی هست رنگ چشات ابی هست و تو و لنا یه ارمی هستین اسم تو در داستان باران هست
سلام من ۱ساله در کره زندگی میکنم ( نویسنده : خفه شو خودم اینارو قبلا گفتمه در بخش معرفی تو: اوکی👍) امروز صبح از خواب بلند شدم رفتم ورزش کردم بعد ورزش یه دوش گرفتم موبایلم زنگ خورد لنا بودم جواب دادم تو: سلام خوبی گلم؟ لنا : سلام عزیزم مرسی ممنون من خوبم ( نویسنده : حالا اگه شما دوتارو ول کنم تا یه سال دیگه هی احوال پرسی میکنین خب خبر مرگت برو سر اصل مطلب😂. لنا: 😡😡😡) باران خواستم بگم میای بریم کنسرت اخه خودم تنهام؟ تو : کنسرت ساعت چندهست؟ لنا :ساعت ۸ تو: میای بریم لباس بخریم؟ لنا:
اره چرا که نه. بعد خداحافظی کردم و رفتم اماده بشم نگاهی به کمد کردم یه بلوز مشکی که خیلی خوشکل بود از بغل استین ها باز بود و با یه شلوار سیاه پوشیدم که ۹۰سانتی بود بعد کفش اسپرت مشکی پوشیدم پاستور هم خودتون دیگه میدونید چه رنگیه مشکی کیفم که طرح بی تی اس داشت رو برداشتم و نشتم پشت میزم موهامو دوطرفه بافتم و بعد یه ویتامین لب زدم چون لب هام خودشون قرمز بودن دیگه رژ نزدم 💕💕بعد چند دقیقه لنا اومد درو باز کردم که گفت :دختر مگه خل شد یه؟؟ تو : چرا؟؟ لنا : اخه خیلی لباسات قشنگن براچی میخوای بری بخری 😊تو: نمیدونم ولی دوست دارم لباس جدید بخرم 😁😁 لنا : تو خلی بعد کلی حرف سوار ماشین شدیم رفتیم فروشگاه لباس من یه بلوز مشکی که استین هاش توری بود خریدم با یه شلوار ۶۰ سانتی سفید و با بوت های مشکی ویه کیف مشکی خریدم من به لنا گفتم بیا لباس های ست بخریم اونم قبول کرد ( نویسنده : این دوتا هروقت ست میگیرن من نمیدونم کدوم باران هست کدوم لنا لطفا جان مادتون ست نگیرین امروز جلوی بی تی اس زایع میشم 😔😂 لنا و باران : 😡😡😡😡نویسنده : اصلا من خفه میشم خوبه؟ لنا و باران:😁😁😁😁😁👍👍👍)
خب بعد از اینکه منو لنا لباس هامونو ست خریدیم به لنا گفتم بیا با هم اماده بشیم تا ۸ اخه ساعت ۶ هست لنا قبول کردم لنا رو فرستادم حمام بعد که اومد موهاشو جوجه تیغی بافتم و بعدش موهای خودم هم همون مدلی بافتم و لباس هامون پوشیدیم که دیدم ساعت ۷و نیم هست سوار ماشین مشکی من شدیم رفتیم کنسرت بلیط هارو دادیم از شانس خوبمون روی صندلی های جلو نشستیم 😁 لنا خیلی خوشحال بود ( نویسنده : ببخشید و لی من عادت دارم بپرم وسط حرف ها بایس باران جیمین بود😍بایس لنا شوگا بود 😍 باران و جیمین : خفه شو بی تی اس اومد. نویسنده : باشه باشه) وقتی بی تی اس اومد رو صحنه داشتم از خوشحالی بال در می اوردم که.....
که لنا گفت : چرا شوگا و جیمین نیومدن ؟؟ منم کمی توجه کردم دیدم راست میگه بعد یهو دیدم لنا جیغ کشید رو بهش کردم گفتم کر شدم دیگه جیغ نکش که گفت : بالا رو نگاه!! بالا رو که نگاه کردم دیدم جیمین و شوگا با یه وسیله از اون بالا به روی صحنه میان . بعد شروع کردن به خوندن اهنگ های فایر ، دینامیت، DNA بعد که کنسرت تمام شد جیمین تو میکروفن گفت: فردا ساعت ۶فن ساین دارن . منم خیلی خوشحال شدم وقتی....
وقتی اومدیم بیرون رو به لنا کردم گفتم : فردا میای با هم بریم فن ساین لنا گفت : از خدامه اره میام. بعد گفتم : کجا میری بگو تا برسونمت گفت : هتل. گفتم: چرا هتل مگه خونه نداری؟؟؟ لنا : نه هنوز نگرفتمه. تو : خب برو وسایلتو جمع کن بیا خونه من من خودم تنهام. 😁لنا گفت : راست میگی گفتم اره بعد رفتیم هتل وسایل لنا روباهم جمع کردیم رفتیم خونه من. فردا صبح که بیدار شدم با لنا رفتیم ورزش بعدش حمام کردیم و من یه شو نیز صورتی که پشت کمرش نوشته بود I Love you رو پوشیدم و بعد شلوارک مشکلمو پوشیدم با یه کفش های اسپرت صورتی کیفم هم که مشکی بود ورداشتم موهامو بالا بستم از شانسم لنا هم این لباس هارو داشت باهم ست کردیم ( نویسنده: ای خدا اینا چرا هی ست میکنن! 😔😔😭😭لنا و باران : 😁😁) این دفعه با ماشین صورتی من رفتیم فن ساین وقتی وارد شدیم من نفر ۵ بودم ولنا نفر ۴بود
منو لنا وقتی به اونجا رسیدیم من نفر ۵بودم و لنا ۴بود (نویسنده؛: اینو گفت یه! تو:راست میگی یادم نبود ببخشید) نوبت لنا شد اول با نام جون رو به رو شد سلام کردو امضا وعکس گرفت رفت نوبت من که شد به گفتم : سلام کیم نامجون✋( نویسنده : علیک سلام 😁) کیم نامجون: سلام میگم شما و اون دختره خواهر هستین؟؟ تو : نه چطور مگه؟؟ ( نویسنده : خب خنگ خدا چون لباساتون شبیه همه بایدم بپرسه 😂😂😂) کیم نامجون : اخه لباساتون شبیه همه 😁تو: منو اون دختره باهم دوستیم ولی مثل خواهرمه و باهم همیشه ست میکنیم 😁😁
باهمه اعضا گروه صبحبت کردم تارسیدم به جیمین. سلام کردم اونم جوابمو داد بعد همون سوالی رو کرد که کیم نامجون و بقیه اعضا ازم پرسیدن منم جوابشو دادم ( نویسنده: وایی میترسم یه موقع جوگیر نشه بگه دوست دارم جیمین باران: نه نترس نمیگم😁 نویسنده : خیالم راحت شد) جیمین ازم پرسید : اهل کدوم کشوری؟؟ و بایست تو گروه کیه؟؟؟ من با خونسردی جواب دادم: اهل ایرانم 😁و هیچ بایسی ندارم فعلا. جیمین گفت : مگه میشه یه ارمی بایس نداشته باشه گفتم: اره ( نویسنده : داره دروغ میگه داره دروغ میگه باران : خفه شو)
بعد از فن ساین شوگا تو میکروفن گفت ما قراره یه مسابقه رقص بزاریم هم دونفره هست هم تک نفره و هرکی بهتر بود میشه طراح رقص های ما اگه میخواین شرکت کنین فردا سر ساعت ۵ اینجا باشید من رو به لنا کردم ما که رقصمون عالیه بیا شرکت کنیم لنا هم قبول کرد😁😁 فردا ساعت ۳ظهر از خواب بیدار شدم لنا رو بیدار کردم رفتیم حمام بعدش هم دوتامون بلوز و شلوار هایی که اون روز ست خریدیم رو پوشیدیم ساعت ۴شد حرکت کردیم رفتیم رسیدیم که ۵شد بعد ما وارد شدیم اماده شدیم رفتیم رو صحنه سه تا داور نشسته بود اونجا بعد گفتن اهنگ دینامیت رو بزارین ماهم که با این اهنگ خیلی تمرین کرده بودیم قبول کردیم بعد رقص تنها کسایی که تونستن جواب مثبت از اون سه تا داور بگیرن ما بودیم که گفتن فردا بهتون زنگ میزنیم که قبول شدین یا نه..
دوستان این اولین تستم بود اگه خوشتون اومد بگین که بقیشم بزارم
نظر یادتون نره 💕💕💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا بگین از شخصیت نویسنده توی رمان خوشتون میاد یانه اگه بد بگین که نیارمش تو رمانم ؟؟ 🌹
چندتا ماشین داره؟؟؟؟؟؟؟ 😂فکر کنم توهم مثل منی دوست داری شخصیت هات ماشین خیلی داشته باشن
اره دوست دارم ولی حداقل دوتا ماشین🌹🌹
عالییییی بود حتما بقیشو بذار 💜
فقط یه چیزی چرا موقع حرف زدن با نامجون هی میگفتی کیم نامجون ؟!....اسمش نامجونه فامیلیش کیم اگه نمیدونستی ....همون نامجون بگو 💜
زود بقیش رو بزار
جون بایست
پارت دوم رو گذاشتم ولی منتشر نشده 😍من جیمین لاورم 😍ولی بیشتر عاشق شوگا هستم و بایس اصلیم شوگاست چون بیشتر اخلاقاش شبیه منه😍