سلاممم دوستان من اومدم☺️☺️☺️☺️☺️☺️
که در باز شدو اتریسا اومد داخل و آروم گفت باید بریم دیگه سری تکون دادم و برگشتم سمت آرتام که مظلوم نگام میکرد با غم دستشو گذاشت روی گونم و گفت نمیشه یکم دیگه بمونی؟ با لبخند گفتم فردا بازم میام پیشت آروم باشه ای گفت که بعد بوسه ای روی موهاش بلند شدم تا با اتریسا برم براش دستی تکون دادم و درو بستم نفس عمیقی کشیدم هوف 🙁🙁 اتریسا گفت امروز چطور بود گفتم خوب بود تو چطور گفت منم ای بد نبود میای بریم خونه ی ما تو که تنهایی؟ گفتم باش چون اصرار میکنی با خنده رفتیم سمت در خروجی😅😅😅 بعد یه ربع راه رسیدیم خونه ی اتریسا اینا به خاله و عمو سلام دادم و احوال پرسی کردم ( مامان و بابای اتریسا ) با اتریسا رفتیم بالا یه دست لباس بهم داد منم انقدر ذهنم درگیر بود نفهمیدم چی شد خوابم برد
با صدای زنگ گوشی بیدار شدم خمیازه بلندی کشیدم و هنگام خاروندن سرم رفتم سمت دشویی😁😁😁😁 بعد کار های مربوطه برگشتم توی اتاق رفتم سمت کمد اتریسا والا منو آتی نداریم که یه مانتو زرشکی خوشکل برداشتم که سنگ دوزی شده بود و یه روسری نخی مشکی مات و اخرشم یه کفش پاشنه دار مخمل شلوار خودمم خوب بود همینا رو پوشیدم و بعد یه آرایش لایت که شامل ریمل و خط چشم و رژ مات میشه رفتم سمت اتریسا خیلی شیک لیوان آب روی پاتختی رو ریختم روش که سیخ نشت یکم فکر کرد بعد با چشمای وحشی زل زد بهم که با خنده و جیغ دویدم پایین و از بالا داد زد دارممممم براتتتتت خرررررر منم فقط بلند خندیدم رفتم پیش خاله و عمو که داشتن صبحانه میخوردن با شوق صبح بخیر بهشون گفتم و رفتم روبروشون نشستم با چشمک یه عمو گفتم چه خبر عمو جون عمو با خنده گفت سلامتی دخترم شما چه خبر گفتم ماهم هیچ والا بهتون حسودیم میشه گفت چرا عمو جان گفتم والا مامان بابای من که مسافرتن یه زنم نداریم لقمه برامون بگیره عمو بلند خندید بعدش من خاله هم یکم سرخ شد و خندید خلاصه حسابی باهاشون شوخی کردم تا اتریسا بیاد بریم تيمارستان رازی
راستش یه شوق خاصی برای دیدن آرتام داشتم اتریسا اومد و تند تند لقمهی توی دست منو گرفت و کرد توی حلقش و رفت سمت در منم با تاسف نگاش کردم و با خنده یا خاله و عمو خدافظی کردم و رفتم دنبالش بعد یه ربع رسیدیم رفتیم داخل منم رفتم پیش دکتر با تقه ای وارد شدم با لبخند گفت خوش اومدی دخترم گفتم ممنون من فقط خواستم بگم دارم میرم پیش آرتام چشماشو به هم زد و لبخندی زد منم جوابشو دادم و رفتم سمت اتاق آرتام همین که درو باز کردم حس کردم دارم له میشم بله آرتام خان داشت منو له میکرد با خنده گفتم سلام آقاااا نفس عمیقی کشید و گفت سلام اروم ازش فاصله گرفتم رفتم سمت تختش و روش نشستم و گفتم خب حالت خوبه اومد سمتم سرشو گذاشت روی پام و اوهومی گفت آروم موهاشو نوازش کردم که نفس عمیقی کشید
گفتم آرتام باید امروز به سوالاتم جواب بدی تا بتونم کمکت کنم آروم گفت باشه بپرس به نوازشش ادامه دادم و گفتم اول اینکه چی باعث شد به اینجا برسی خشک شد انگار با صدای خش داری گفت غنچه سرشو بوسیدم و گفتم چی شد مگه دستمو توی دستش گرفت و فشاری داد و گفت اون روز توی ماشین دعوامون شد گفت بایست نایستادم فرمونو پیچوند که بزور باز فرمونو گرفتم دستم و سرش داد زدم درو باز کرد که بپره فریاد زدم و بازوشو گرفتم حواسم پرت شد رفتیم توی دیوار ایر بگ من باز شد چیزیم نشد اما اون از شیشه پرت شد غنچم پرپر شد😢😢😢اشکاش شلوارموخیس کرده بود گفتم بسه عزیزم بسه شقیقشو بوسیدم چندبار که بلند شد و نشست
گفت تو الان اینجایی ولم نمیکنی مگه نه 😢 گفتم نه من ولت نمیکنم بغلم کرد که نفس عمیقی کشیدم و منم بغلش کردم پرستار درو زد ازش جدا شدم و آروم گفتم بفرمایید پرستار اومد داخل و گفت سلام گلم با لبخند جوابشو دادم گفت اینا دارو ها و غذای آقا ارتامه بهشون میدید؟ گفتم بله گلم رفتم ازش گرفتم و برگشتم سمت آرتام که با غم داشت نگام میکرد با خنده گفتم ای بابا بیا غذاتو بخور آقا که کلی وقت داریم برای انجام کارای مختلف لبخند کمرنگی زد رفتم سمتش و آروم براش لقمه گرفتم گرفتم سمتش که دهنشو باز کرد با خنده لقمه رو گذاشتم دهنش همینطور تا آخر بهش دادم
لیوان ابو با قرصا بهش دادم که گفت نمیخوام گفتم باید بخوری تا بهتر شی گفت خوابم میبره نمیخوام بخوابم با تفکر گفتم اگر منم باهات بخوابم چی نگام کرد و قرصا رو ازم گرفت که لبخندی زدم بعد خوردنشون منتظر نگام کرد که خنده ای کردم دراز کشیدم روی تخت و پتو رو کشیدم روم و برای اون پتو رو زدم کنار که اونم کنارم خوابید و سرشو گذاشت روی سینم گفتم دیگه چی آقا دستشو دورم پیچید و گفت هیسس و چشماشو بست منم دستمو توی موهای ابریشمیش بردم و نوازش کردم که نفساش عمیق شد بعد چند دقیقه و خوابید منم آنقدر نگاش کردم و نوازشش کردم که خوابم برد........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعدی کوو پهلوان
امتحانای ترم نزدیکه خیلییییی درس داریم اما هر موقع وقت بشه براتون میزارم😢😘😘😘😘
منمگبرای شنبه ۳ امتحان دارم
۰عالی رمان قبلی خیلی خوب بود این از اون بهتره تو استعداد تویسندگی رو داری
خیلی خوب مینویسی
مرسی عزیزم واقعا بهم روحیه میدید برای ادامه😍😍😍
خواهش میکنم عزیزم🔮🔮🧚♀️🍭❤
قربونت 😘😘
عالییی خسته نباشی دلاور 😂😘
سلامت باشی پهلوان😘😘😂😂