سلاممم دوستان من اومدم☺️☺️☺️☺️☺️☺️
که در باز شدو اتریسا اومد داخل و آروم گفت باید بریم دیگه سری تکون دادم و برگشتم سمت آرتام که مظلوم نگام میکرد با غم دستشو گذاشت روی گونم و گفت نمیشه یکم دیگه بمونی؟ با لبخند گفتم فردا بازم میام پیشت آروم باشه ای گفت که بعد بوسه ای روی موهاش بلند شدم تا با اتریسا برم براش دستی تکون دادم و درو بستم نفس عمیقی کشیدم هوف 🙁🙁 اتریسا گفت امروز چطور بود گفتم خوب بود تو چطور گفت منم ای بد نبود میای بریم خونه ی ما تو که تنهایی؟ گفتم باش چون اصرار میکنی با خنده رفتیم سمت در خروجی😅😅😅 بعد یه ربع راه رسیدیم خونه ی اتریسا اینا به خاله و عمو سلام دادم و احوال پرسی کردم ( مامان و بابای اتریسا ) با اتریسا رفتیم بالا یه دست لباس بهم داد منم انقدر ذهنم درگیر بود نفهمیدم چی شد خوابم برد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
بعدی کوو پهلوان
امتحانای ترم نزدیکه خیلییییی درس داریم اما هر موقع وقت بشه براتون میزارم😢😘😘😘😘
منمگبرای شنبه ۳ امتحان دارم
۰عالی رمان قبلی خیلی خوب بود این از اون بهتره تو استعداد تویسندگی رو داری
خیلی خوب مینویسی
مرسی عزیزم واقعا بهم روحیه میدید برای ادامه😍😍😍
خواهش میکنم عزیزم🔮🔮🧚♀️🍭❤
قربونت 😘😘
عالییی خسته نباشی دلاور 😂😘
سلامت باشی پهلوان😘😘😂😂