وقتی توی K\DA بودی

اولندش همه گزینه هارو بزنید روی گزینه صحیح تا غلط نیافته \: درضمن تو این داستان من نیستم خود شما هستید

یه روز صبح موفق شدید ساعت ۸ صبح بیدار شید`~` دیدید براتون نامه اومده وقتی نامه رو باز کردید فهمیدید شمارو به گروه کی دو ای دعوت کردن*-* هم ذوق داشتید هم نگران بودید \: وقتی مادرتون داشت صبحونه درست میکرد تصمیم گرفتیدقضیه رو باهاش درمیون بزارید و بهش قضیه رو توضیح دادید مادرتون هم گفت وقتی همه خانواده اومدن تصمیم میگیریم .

وقتی کل خانواده اومده بودن تو قضیه رو بهشون گفتی وقتی باهم دیگه مشورت کردن ازتون زمان خواستن و شما هم تقریبا ۱۹ سال داشتید به الخره باید دانشگاه میرفتید\: وقتی رفتید میخواستین قضیه رو بهشون نگید که حسودیی نکنن\: ولی اخرش ازون دوست جوگیراتون با فریا میاد میگه بچه هااااااا() «() از این به بعد جایگاه اسمی که مییخواید هست» قراره بره توی کی دی ایییییییی تو: خاک تو اآن سرت \: اون:چرا؟ یه نگاهی به اطرف* اوه نمیخواد دلیلشو بگی : و بله ولی اون دوستای صمیمیتون (من هرگز نداشتمT-T) میان و شما با اونا هم مشورت میکنید و اونا هم بهت میگن:برو تو به الخره یه استعداد داری و باید ازش استفاده کنی تازه شانسی در خونتو زده نباید دوباره خواب باشی () \: شما وقتی برگشتید خونه و لباساتون رو در اوردید و دستاتون رو شستید و کاراتون رو کردید روی مبل نشستید . مادرتون گفت:راستی ما با هم مشورت کردیم از مامان بزرگت هم همینطور فک کنم شاید بتونی بری(: شما انقدر خوشحال بودید نمیدونستید چبکار کنبد بذا همینم کفتید باشه\:(خیلی حس بدیه`~`)

قرار بود فردا بری اونجا برا همین لباساتون رو اماده میکنید و مادرتون هم کمکتون میکنه و فردا صبح زود هواپیما حرکت میکنه و مجبور بودید زود بخوابید . رفتید خوابیدید و فردا به سرعت باد بلند شدید و یه لباس خفن شیک و عالی پوشیدید *-* جوری که یه دست کش که یه لنگه دیگش گم شده بود‌و فقط یکیشو پوشیدین \: و یه لباس کع تا شکمتون میاد و یه شلوار (دیگه هرجور میخواید چشما و موهای خودتون رو تصور کنید) و وقتی سوار هواپیما شده بودید منتظر بودید تا برسید و توی سوال بعد به اونجا میرسید\:

رسیدید و از هواپیما پیاده شدید \: خیلی خوشحال بودید که هواپیما سقوط نکرد\: وقتی اینکارو کردید یه پسره ای رو دیدید داشت کمک یه خانمه ای میکرد کولشو بر داره و به شما گفت:کمک نمیخواید؟ تو گفتی: نه ممنون من چیز زیادی ندارم\: اولش چون تازه پیاده شده بودید رفتید و اول به مادرتون زنگ زدید و مادرتون بهتون گفت کجا پول واستون گذاشته و شما همونجای ساکتون رو میبینید و برشون میدارید . بعدش میرید یه چیزی میخرید ولی میخواستید برید سریعتر و یک اژانس میگیرید و میرید و در حالی که مبخوردید به اونجا رسیدین و بعدشم اون بستنی مبارک تموم شد \: پیاده شدید و از خیابون رد شدید اومدید برید تو که یهو یه ساختمونه دیشتم دیشتم خیلی خفنی دیدید*-*(هر جور دوست دارید تصورش کنید\:) با کلی واووووو رفتید تو و اسمتون رو پرسیدن و شما اسمتون رو گفتید و رفتید توی ساختمون

اون ساختمون ته ته خفنی بود و همه به کار خودشون مشغول بودن شما رفتید به پیش یه زنه ای و ازش پرسیدید که دقیقا باید کجا برید ؟ اون ادرش رو میگه و میرید اونجا و در میزنید .....

در رو باز کردن و گفتن : شما؟ تو : من () هستم منو دعوت کرده بودن به گروه کی دی ای و... تا اومدید ادامه بدید دستتون رو کشید تو .....

اکالی (اگه اسمشو درست بگم) دخترااا به الخره اومددد•-• اهری با کلی اشتیاق میاد سمتتون میگه رنگ چشماشو چه خوشگله تو :ام اااا ممنونم . ایولین:حرفی ندارم فقط میتونم بگم خوش اومدی ^^ کایسا : خوش اومدی () ^^ تو:ممنونم ^^ ام فقط این چیز رو کجا بزارم؟ اکالی: اممم نمیدونم فعلا میتونی اینجا بزاری بعدا میبریمش خونه . تو: ام ااا خونه؟ ایولین :اوهمم

اهری:ام ببینم () تو چیزی خوردی؟ شما:ازه یه بستنی تو راه خوردم ممنون•-• شما: ام شما توی دانشگاه ما خیلی طرفدار دارید . اهری:واقعا؟چقدر خوب هیتر چی؟ شما:نه اگه هیتر چیزی بگه بیشترای ما طرفداریم پس اون هیتر به درک میرود ببخشید اگه یکم بی ادبانش کردم `~` اهری: نه خوب گفتی حقشونه\: شما:عههه•-•

تو: شما ها از موزیک ویدیو هاتون خیلی کیوت ترین •-• اکالی: خفن بشم؟ همه :نههههه\: اکالی :یاح یاح یاح خفن میشمΠ°Π همه:بشووووووووو اکالی :یاح یاح نمیشم\: شما: یاد یکی از دوستام افتادم که هی کرم داشت`~` اهری:کرم ریزون ها •-• شما: دقیقا •-•

خب اولندش این پایان نبود ادامه دارد\: و درضمن من اینجا داره کم کم یه عضو جدید میاد توش که من اون رو نذاشتم توی این قضیه چون که اسمشو نمیدونستم \: اگه کسی دانست بگوید بهم اونم بیارم من صداشو خیلی دوست دارم •-• اگه این خوب بود بگید ادامشم بزارم