لایک و کامت فراموش نشه کیوتا ❤
بعد رفت ما به داخل اون رو ستا رفتیم
بعد اونجا ما گم شدیم رسیدیم هی با نوشتن اشاره میکردم اما بقیه نمیفهمیدیم تا به یه زن رسیدیم اون گفت زن. من زبونتون رو بلدم
منو تهیونگ هم داشتیم بال در می اوردیم
بعد ما رو به خونه ی خودش بردو
من و تهیونگ داشتیم با گوشی مون کار میکردیم.تهیونگ . اممم میگم هانا حست به من چیه ؟
من. حسم؟راستش ....اول تو بگو؟
تهیونگ . من حسی بیشتر از دوستی دارم
راستش ...من از روزی که دیدمت ازت خوشم آمد .....
تهیونگ هم آروم داشت به من نزدیک میشد و من عقب میرفتم هی میومد جلو و من عقب میرفتم تا اینکه......
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالیههههه خیلی خوبه ممنووون پارت بعد رو زود بزار لطفا🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍🤗🤗🤗🤗🤗
سلام کیوتا خوبید پارت بعد رو فردا می زارم
ممنون از توجه شما ❤
عالی بود داستانت 🤍🖤
فالوییی فالوم کن منم داستان می نویسم لطفا به پیجم سر بزنید 🤞🏻💜
چشم سر میزنم
ممنون
مرسی الان فالوتون میکنم
ممنونم💜 کیوتم 💜