
سلام چطورین؟
(ساعت 10)■تو بغلم خوابیدی اوردم بزارمت تو اتاقت●واقعا ببخشید بغلت کردم■اشکالی نداره😉#باهم نشستیم یه خورده صحبت کردن تا ساعت 11:30 باهم رفتن پایین با گیتار ◇اوه یونگ میخوای گیتار بزنی؟■متاسفانه بله جونگ کوک راضیم کرد😂 ◇خوبه پس *از زبون یونگ* اهنگ گل من (از خلسه)رو زدم و سوهو با اون صدای قشنگش خوند کوک دیگه برای عادی شده بود فارسی خوندن یه هفته است تلفظ درست رو بهش یاد دادم خودم اهنگ چشم تو رو خوندم(از مهدی یراحی) یه چندتا اهنگ دیگه هم خوندیم یونگی فارسیش خوب بود اونم چندتا اهنگ خوند کوکم خوند ساعت1 شد گذاشتیم کنار تا ساعت2و40 حرف زدیم که داشتن میرفتن خونه شون بخوابن فردا بریم دانشگاه من ساعت 3 و10 دقیقا تازه خوابم برد
*از زبون یونگ* ساعت 6 بلند شدم یونا داشت گریه میکرد ●ای جونم جانم اجی؟ چی میخوای #یونا خیلی گریه یونگ بغلش کرد و تو بغلش خوابید یونگ هم نشسته خوابش برد تا ساعت7 بیدار شد رفت صورتشو شست و لباس پوشید و کلاسشون تا ساعت10 هست چون دانشگاه به خاطر مشکلاته مدیر زود تموم میشه *از زبون یونگ* اروم یونا رو گذاشتم رو تخت و رفتم سوهو رو بیدار کنم که معلمش قراره نیم ساعت دیگه بیاد دیگه من نرفتم دنبال جونگ کوک اینا چون خودم میخواستم پیاده برم اروم میرفتم چون زود بود 15دقیقه دیگه رسیدم دانشگاه کلاس خیلی خلوت بود منم اروم سرم رو گذاشتم رو میز و خوابم برد تا استاد بیاد همین که اومد من سه متر پردیم هوا و نشستم دیدم جونگ کوک و یونگی سر جاهاشون نشستن فکر پیشه یونا بود که چیکار میکنه (3ساعت بعد) *از زبون جونگ کوک* یونگ زیاد حالش خوب نبود ماشینشم نیورده بود خواب الود بود خیلی میترسی ماشین بزنه بهش منم پشت سرش میرفتم که مراقبش باشم چراغ عبور برای ما پیاده ها خاموش شد نمیدونم اون طرف خیابون کی بود یونگ میخواست از خیابون رد شد که
دستشو کشیدم ■کجا میری ماشینا دارن رد میشن ●دوستم اونجاست اخرین باره قرار ببینمش■پس وایسا باهم برم●باشه🙃 *از زبون یونگ* احساس دستمو یکی گرفته دیدم جونگ کوک دستمو گرفته و لبخند ملیحی زده بود منم همونجوری بهش لبخند زدم و باهم رفتیم منم پریدم بغلم دایانا●دایاناااااا🤒😍♤جانم؟شما؟●منم یونگ*از زبون دایانا*منم اروم بغلش کردم و داشتم میرفتم سمت فرودگاه یه پنج دقیقه صحبت کردیم باید میرفتم همین که سوار ماشین شدم افتاد زمین و گریه میکرد اون پسری که نمیدونم کی بود بغلش کرده بود و باهاش صحبت میکرد که ارومش کنه *از زبون کوک* داشتم با یونگصحبت میکردم و ارومش میکردم ولی نشد انقدر گریه کرده بود دیگه بیهوش شد فکر کنم شب هم نخوابیده بود اروم بلندش کردم تو بغلم و تاسکی گرفتم سوار شدم و یونگ هم تو بغلم خواب بود میدونستم سوهو کلاس داره در نزدم و میدونستم یونگ هم خوابه بردمش تو خونه خودم تا بیدار شه
*از زبون یونگ* ساعت 12 بود چشمام رو باز کردم دیدم تو یه خونه ایم ولی خونه خودم نیست بلند شدم و در اتاق رو باز کردم برم با چیزی که مواجه شدم جیغ زدم دوتا پسر دیدم یکی بلوز تنش نبود اصلا انقدر شوکه بودم نتونستم قیافه شو ببینم رو به روم بود که بلوزش تنش نبود سریع در رو بستم *از زبون کوک*منو شوگا داشتیم میرفتیم تو حیاط که من داشتم لباسم رو همونجا میپوشیدم شوگا هم داشت پیرهن لی شو تنش میکرد اون تیشرت زیرش بود یه دفعه صدای جیغ اومد برگشتم دیدم یونگه در زدم ●شما کی این من اینجا چیکار میکنم■یونگ من جونگ کوکم تو بغلم خوابت برد بیرون چون سوهو کلاس داشت و احتمال دادم یونا خوابه اوردمت اینجا😐●باید بیدارم میکردی ■سعی کردم ولی نشدی●هان؟😐■بیهوش شده بودی●اوکی ممنونم ■خواهش میکنم●من باید برم ببخشید🙂 ■باشه بیا *از زبون یونگ*در رو باز کردم کوک بازم لباس تنش بود چشمم رو گرفتم داشتم بدو بدو از پله ها میرفتم پایین که افتاد کوک و یونگی اومدن بالا سرم کوک هنوز لباسش رو نپوشیده بود بازم چشمم و گرفتم ◇چته تو چرا همش چشم تو میگیری؟●کوک لباسش تنش نیس◇برا همین؟😐شلوارش که تنشه یه تیشرتش تنش نیس دیگه*از زبون یونگ* اروم چشممو باز کردم که برم بدون اینکه بهشون نگاه کنم
■وایسا حالت خوبه؟●اره خوبم من دیگه میرم ■بابا وایسا لباسم رو پوشیدم*از زبون یونگ* برگشتم دیدم لباسش رو پوشید ●بله؟■وایسا ببینم تب نداری تب داشتی *از زبون کوک* سرش خیلی داغ بود خودم بغلش کردم بردمش جلوی درشون زنگزدم سوهو ایفون رو زد در رو باز کرد رفتم دم در درو باز کرد ¥هوی با خواهر من چیکار میکنی چرا بغلش کردی ■چون خواهر گرامیتون نزاشت بخوابه و حالش خوب نیست تب داره●متاسفم بخاطر بی ادبیه سوهو اگه بزاری خودم میرم ■نه خودم میبرمت میزارمت رو تختت با خیال راحت برم●نه نه اتاقم خیلی بهم ریخته ست■مهم نیست ●ععع میگم نمیخوام *از زبون یونگ*همینجوری داشت منو میبرد منم دست و پا میزدم ●ولم کنننننن■نه🙂*از زبون کوک* بردمش گذاشتمش تو اتاقش اتاقش خیلی مرتب بود فقط حولهاش و ارایشش اونجا بود که فقط یه رژ بود و یه رژ گونه و کرم
یه استراحت به دستم بدم
●سوهو یه لحظه برو بیرون ¥باش #سوهو رفت بیرون ●چرا اذیت میکنی خودم میومدم الان اتاقم بهم ریخته ست که میگم نیا *از زبون کوک* اروم بغلش کردم خیلی داشت حرف میزد قرمز شده بود ●چی...چیکار میکنی■خیلی حرف زدی باید اروم میشدی *از زبون یونگ*منم بغلش کردم بغلش حس خوبی داره یک دفعه از بغلش اومدم بیرون
■یونگ●بله؟■تو کسیو دوست داری و باهاش قر***ا****ر میزاری؟ ●تا چند روز پیش میزاشتم با خواهرش رفتن ایتالیا■اها ناراحت شدی؟●نه■مگه دوسش نداشتی؟●تازه فهمیدم نه من به اون علاقه ای داشتم نه اون به من■اها●هوم تو چی؟■من فکر نمیکنم به کسی علاقه داشته باشم●اها ■هوم خب دیگه مراقب خودت باشیا ●باش ممنونم ■خواهش میکنم من برم●قرار بود ناهار باهم باشین من لباس میپوشم بریم بیرون■باشه(یونگ یه پافر مشکی پوشید و زیرش یه هودی و کلاه بافت با شلوار مام استایل سیاه سفید سوهو هم یه پافر مشکی پوشید با یه شلوار لی مشکی پوشید با کلاه کپ سفید تن یونا یه هودی سفید بود با یه شلوار شیش جیب مشکی)
(تن یونگی یه بادی کوتا بود که تا بالای زانوش بود (رنگش طوسی بود)با یه شلوار فیت مشکی تن جونگ کوک هم یکی از پافر هایی بود که یونگ براش خرید با شلوار لی مشکی یونگ و کوک کلاه کپ گذاشته بودن یونگی کلاه کپ طوسی گذاشت جونگ کوک هم سفید)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)