
کلویی رفتن سر کلاس که دید مرینت دوباره دیر امده......... مری:وای وای دوباره دیر کردم این بار چی دروغی بگم رفتم سر کلاس......... خانم:مرینت دوباره که کلویی پرید وست حرف خانم گفت:ام خانم من بهش گفتم برات کروسان داغ بیاره برای همین دیر کرد ببخشید دیگه تکرار نمیشه......... همه تعجب کرده بودن که مرینت از توی کیفش یک کروسان داغ داغ در اورد داد کلویی گفت کلویی برات اوردم............ کلویی:مرسی مرینت

زنگ خونه خورد رفتم خونه یک ساعت بعد در زدن مامانم درو باز کرد گفت مرینت دوستت امده......... مامان بگو بیاد بالا(بچه ها یک نکته مرینت دیگه از ادرین عکس توی اتاقش نداره)کلویی؛ روم نمی شود برم می ترسیدم بهم بخنده ولی به لیدی باگ قول دادم رفتم بالا که یه عکس دیدم اون کوبین بی بود خوش حال که اون منو دوست داره رفتم داخل......... مری:دیدم کلویی امد داخل گفتم کلویی تو این جا چکار میکنی ها؟؟؟؟؟ کلویی:دوپن نه مرینت از به خواهشی دارم بهم یاد بده که چطوری مهربون باشم ............ مرینت باشه و همه چیز رو بهش داد دادم که مامانم صدا مون زد گفت شام کلویی:مرینت من الان چکار کنم تا حالا با خانواده غذا نخوردم همیشه تنهایی خوردم (لباس کلویی)
کلویی سود دوست مرینت
مری:توی مدرسه با لباس فرم دودم که دیدم فلیکس با ادرین و یه دختره از ماشین پیاده شدم منم دست کلویی و کاگامی رو گرفتم رفتین داخل کلاس(بچه ها الان مرینت و الیا سر جای خودشون میشینن و کلویی و کاگامی میز جلویی یعنی ادرین و نینو رفتن کای کلویی) خانم:بچه ها امروز دو دانش اموز جدید داریم....... فلیکس:سلام من فلیکس اگرست هستم.......... دختر:سلام من ادرینا اگرست هستم خواهر دوقلوی ادرین..........
زنگ خورد ادرینا داشت به دور بعرش نگاه میکردم که دید کلویی داره با ستاد دختر میگه میخندن......... ادرینا:سلام دوست قدیمی فکر نمی کردم اینجا ببینمت......... کلویی منم همین تور .......... مری:کلویی میشناسیش........... کلویی:اره ادرینا دوست خانواده گی من و خواهر ادرین........ زنگ خونه خورد که کلویی داشت پیاده با مرینت میرفتن هتل که توی راه لوکا رو دیدن....... لوکا؛ داشتم پیاده میرفتم پیش مرینت که دیدم یه دختره با مرینت داره میاد فکنم من عاشق. دختره شدم....... لوکا:سلام مرینت سلام ام..... کلویی:کلویی هستم دوست مرینت....... کوکا:سلام کلویی
کلویی رفت با باباش حرف بزنه که دیدم لوکا داره به کلویی نگاه میکنه گفتم:فکنم یکی عاشق شده...... لوکا:چی من من عاشق نشدم راستی مرینت این دختره توی کلاس تونه؟؟؟؟؟؟ مری:اره ......... چند روز بعد لوکا امد توی مدرسه و با کلویی دوست شو و رابطه برقرار کرد و
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جچ اره داستانت قشنگه
فالویی بفالو