Jong kook and me□part 1

مامان:بیا دیگه دخترررررررررر داره دیر میشه هاااا دایی خیلی وقته منتظره دم در +اومدم مامان -زودباش +باشه دیگه اومدم -تو که باز تیپ مشکی زدی +مگه بده؟ -چرا همش انگاری عزا گرفتی دختر خب یه لباس رنگی بپوش +ولی من عاشق مشکی ام -تو که هرچی بهت بگی باز کار خودتو میکنی اصن فایده نداره زودبرو بیرون دایی اینا منتظرن +بیا دیگه خودتم -اومدم بریم تو ماشین...... +سلام دایی دایی:سلام دایی جون خوبی؟ +ممنون...سلام زندایی خوبین؟ زندایی:مرسی عزیزم +چطوری هیونگ؟(پسر دایی) هیونگ:خوبم تو چطوری؟ +عالی...خب دایی امشب میخوای کجا ببریمون؟ دایی: خب دایی جونم برات بگه امشب میخوایم بریم جاده جنگلی +واقعا؟اخجونمممم من شنیدم اونجا پر خوناشام و روح و چیزای ماوراییه دایی:دایی جون چقد زودباوری اینچیزا فقط واسه کارتوناست +ولی واقعیت دارن هیونگ:اصن لازم نکرده بابا شاید اینایی که میگه واقعا اونجا باشن بعد چه گلی به سرمون بگیریم؟ دایی:ای بابا پسر فکر نمیکردم اینقد ترسو باشیااا...حالا که اینطوریه امشب هم به خاطر اینکه به تو ثابت شه همه اینا الکیه هم ترس تو بریزه میریم جاده جنگلی +من هشدار دادم به هرحال من که نمیترسم شما رو نمیدونم

هیونگ:میگم اینایی که میگی واقعین؟ +معلومه که واقعین مامان:عه دختر اینا چیه میگی واقعیت ندارن هیونگ جان این یچیزی میگه +ماماااااااااان دایی:خب رسیدیم +ولی از حق نگذریم قشنگه هااا دایی:دیدی هیچ چیز ماواءیی اینجا نیست؟ +دایی اونا که همینجوری خودشونو به ما نشون نمیدن دایی:تو جقد لجبازی میگم اینا فقط واسه کارتونا و فیلماست +نخیر دایی:هی دایی جون مث جوونی های خودم یه دنده و لجبازی خداروشکر به بابای خدابیامرزت نرفتی +بابامو چیکار داری دایی عه دایی:باشه بابا باشه.....ها؟چرا اینجوری شد؟ زندایی:چیشد چرا وایسادی؟ دایی:فک کنم بنزین تموم شد مامان:چی؟چرا؟مگه باک بنزینو چک نکردی؟ دایی:چرا پرپر بودش من نمیدونم چرا اینجوری شد هیونگ:حالا این وقت شب تو این جنگل بنزین از کجا بیاریم؟ +شاید باک بنزین سوراخ بوده دایی دایی:حتما سوراخ بوده وگرنه امکان نداره من خودم غروب بنزین زدم زندایی:حالا چیکار کنیم؟ دایی:نمیدونم +اون چی بود؟😨 هیونگ:چی چی بود؟ دایی:بس کن دختر...هیونگ میخواد سر به سرت بزاره +باور کنین راست میگم یچیزی با سرعت از لای درختا رد شد دایی:دایی جون من خودم ختم این کارام تمومش کن +وااااااااا به خدا راست میگم من یه چیزی مثل یه آدم با لباس سیاه دیدم هیونگ:نکنه....نکنه خوناشام بوده😱 +واااااااای من عاشق خوناشامام یعنی واقعا خوناشام بوده؟ دایی:چندبار باید بهتون بگم این چیزا واقعی نیست؟ +واقعیه دایی من مطمئنم هیونگ:بابا...او.نجا...رو..ببین😵 دایی:این دیگه چه کوفتیه +اون...اون...یه خوناشامه که اومده روبه روی ماشینمون وایساده؟ زندایی:شاااااید...یکی....میخواد...با...لباس...الکی ....مارو...بترسونه...مثل...هالووین.... مامان:اوووون....واقعا.....ازایناست...که خون میخورن؟... +من میرم بیرون مامان:دیوونه شدی؟بشین سر جات دختره ی بی عقل +نه ماما نمیتونم این فرصتو از دست بدم سریع از ماشین پریدم بیرون و رفتم روبه روش😨واقعا مثل اینکه خوناشامه......خدایا چیکار کنم.....صدای جیغ و داد مامانم اینا رو از تو ماشین میشنیدم که صدام میکردن +تو...تو...خوناشامی؟ -درست حدس زدی +میخوای منو ببری؟ -بازم درست حدس زدی +غلط کردم😱 -دیر گفتی منو سریع گرفت و پرواز کرد منم جیغ میزدم و جشمامو بسته بودم تا یهو انداختم رو زمین.....

+ببخشید..مممممن..مزاحم شدم...من غلط بکنم مزاحم خوناشام بشم خودم برمیگردم تو ماشین بزار برم -نوچ نوچ دیر شده +ولی وایسا....میتونی منو تبدیل کنییییییی؟😃 -تو مثل اینکه اصن نمیدونی با یه خوناشام طرفی +چرا میدونم من عاشق خوناشامام وگرنه دیوونه نبودم از ماشین پیاده شم توروخدا منو تبدیل کنننن -یه تختت کمه دختر من اومدم پی غذا +البته...حق با توعه....حتما خیلی وقته چیزی نخوردی که اومدی تو جاده وگرنه شما خودتوتو نشون نمیدین...همیشه یکی از آرزوهام این بوده که تبدیل شم یا اگه تبدیل نشدم و قراره بمیرم یه خوناشام منو بکشه....اولی قرار نیست واقعی شه پس...حداقل دومی رو براورده کن...میدونم گرسنته...پس بیا هودیمو زدم کنار و سرمو به یه طرف کج کردم تا گردنم کاملا معلوم باشه..میدونم خیلی احمقانه به نظر میاد ولی من واقعا مرگ و زندگی برام فرقی نداره...اگه قراره یه روز بمیرم...پس خیلی باحاله اگ یه خوناشام منو بکشه.....چشامو بستم و منتظر بودم سمتم بیاد....نفسای گرمشو رو گردنم حس کردم و یه لحظه از ترس به خودم لرزیدم که با سوزش نیش دندوناش دیگه هیچی نفهمیدم و تمام....

چیه فکر کردی مرد؟مگه من بیکارم عزیزم شما رو گیر بیارم برو بعدی هنو خیلی ادامه داره😂😂😂😂

چشامو که باز کردم....وایسا بینم چشامو باز کردم....یعنی زندم....اگه زندم....یعنی کل خونمو نخورده...اگه کل خونمو نخورده.....یعنی....تبدیل شدم؟واااااااااااااااااااااااای خدای من راستی اصن اینجا کجاست؟چه اتاق قشنگیه😍وایسا...تو آینه نیستم...یعنی خوناشام شدم؟باورم نمیشه باورم نمیشههههههه غیر ممکنه -هیچی غیر ممکن نیست کوچولو +شما....منو تبدیل کردی؟ -خب راستش.... +اگه تبدیلم کردی پس یعنی خون زیادی نخوردی ولی چرا؟ -از اینکار متنفرم ولی یه حیوونو شکار کردم...حرفات یجوری بود اینکه اجازه دادی از خونت بخورم تا زنده بمونم سخاوتمنداته بود و خودمم نمیدونم چرا تصمیم گرفتم تبدیلت کنم...اسمت چیه جوجه؟ +من جوجه نیستم -چرا هستی جوجه اسمت چیه؟ +اسمم ا/ت ولی جوجه نیستم -خب اسمت سخته همون جوجه صدا میکنم جوجه +میخوای حرص منو دربیاری؟ -دقیقا جوجه +عههههههههههههههههه -خیلی شبیه جوجه ها میشی وقتی عصبانیی میدونستی؟ +اصن نمیخوام -خیلی خوب حالا قهر نکن واسه من حوصله ناز کشیدن ندارم بیا بریم به پدرم بگم چه گندی بالا اوردم +منظورت از گند منم؟ -اره خب من همینجوری بدون اجازه سرمو انداختم پایین رفتم یه آدمو تبدیل کردم برگشتم تو به این نمیگی گند؟ +هوففففففففففف -چته خب جوجه؟ +به من نگو جوجه -بیا بریم +اصن پدرت کیه -هه...شانس اوردی جوجه من یه خوناشام معمولی نیستم من اشراف زاده ام و پدرم پادشاهه +جاااااان من؟ -اره جوجه +پس یعنی من فقط خوناشام نشدم قدرت جادویی هم دارم؟ -بازم درست حدس زدی جوجه +من در افق محو میشوم -نمیخواد اول بیا بریم پیش پدرم بعد محو شو +باشه

(علامت ا/ت+ علامت کوک- علامت پادشاه*) -بابا *چیشده پسرم؟ -بابا راستش.... *چیزی شده؟ -اره من.... +سلام -مگه نگفتم فعلا نیا بیرون *این کیه؟ -این گندیه که زدم پدر +یاااااااا *چی؟یعنی چی گند زدی؟ -یعنی آدم بود و من تبدیلش کردم *چی؟چرا؟ -خودمم واقعا نمیدونم *اشکالی نداره ولی فعلا به کسی نشونش نده -یعنی چی؟ *تا فردا شب موقع جشن تو اتاقت مخفیش کن و اون موقع گندی که زدیو به همه بگو بزار پشت سرت حرف درنیارن -هرچی شما بگین *چرا تبدیلش کردی اصلا؟ -خب من رفتم تو جاده تا غذا بخورم................................و الانم که اوردمش پیش شما(مثلا کل داستانو تعریف کرد) *اسمت چیه دختر؟ +اسمم... -اسمش جوجه ست +یااااااااااا *چی؟ +شوخی میکنه سرورم اسمم ا/ت هستش *اها....به زندگی خوناشامی خوش اومدی ا/ت +ممنون...ولی چرا باید مخفی بمونم؟ *خب یه سری مسائل هستن که تو نمیدونی....میتونین برین کوک. اووووووو پس اسمش کوکه....خیلی جذابه خدایی...وایسا بینم چی دارم میگم؟زده به سرت دیوونه -چشم پدر....بیا بریم که تا فردا شب باید تحملت کنم جوجه +من جوجه نیستممممممم -چرا هستی الانم داری بال بال میزنی بیا برو باباش غش غش خندید: *اذیتش نکن پسرم -چشم پدر.....برو دیگه عه +باااااااوشه

تو اتاق..... -خب جوجه چند سالته؟ +20..تو چی؟ -شوخیت گرفته؟یادت رفته خوناشام شدی؟ +یعنی چیییییی؟یعنی 1 سالمهههههه؟ -نهههه😂😂😂😂😂😂ببین حداقل100تا اضافه میشه یعنی تقریبا 120 سالته +اونوقت توچی؟ -من123 سالمه +اها -اونا که تو ماشین بودن مامان بابات بودن؟ +نه اون مرده داییم بود اون زنه که جلو بود زنداییم اون یکی زنه مادرم و اون پسره پسر داییم بود -پس پدرت؟ +بابام...وقتی...کوچیک بودم از دنیا رفته -او متاسفم نباید میپرسیدم +نه مشکلی نیست -گشنت نیست؟ +نه ممنون....وایسا بینم حالا باید خون بخورم؟ -ییییییجورایی +اوه گاش -چیه بدت میاد؟ +تاحالا امتحان نکردم -میتونی وعده غذایی قبلیتو داشته باشی ولی درهفته حداقل یبار باید خون بخوری تا نمیری +باااااااوشه -خسته نیستی جوجه؟ +خسته هستم ولی جوجه نیستم -خب برو بخواب +فکر میکردم خوناشاما شبا بیدارن -تو هنو اولین شبته چرا جو گیری از فردا شروع کن شبیه ما رفتار کردن +باشه بابا عه -عاورین جوجه خوب برو بخواب که فرداشب باید تو مهمونی به کلی آدم معرفی شی +شب بخیر -من که بیدارم +میشه ضدحال نزنی؟ -باشه بابا شبت بخیر

گایز میدونم کم بود ولی یجورییه که بقیش باید واسه پارت بعدی باشه که میرن مهمونی...الانم ساعت3 و 6دقیقه صبحه فردا امتحان ریاضی دارم بدجور خوابم میاد 😂😂😂😂😂😂باور کنین راست میگم😂😂😂😂😂😂 بای کیوتا💜💜💜💜

نظر بدین کیوتام💖💖💖

چقد زیاد بود😐بای دیگه واقعا😂💖