
گایز این پاره اخره و اینکه اندپغرم نهایت استفاده رو برده باشید دیگه عروسی نداریم خز میشه 😂 عکس بالا هم گذاشتم ک بدونید مراسم تون این جوریه 😂😉
[ ] بعد از اون شب تهیونگ خیلی بهت زنگ زد و پیام داد ولی تو همه جوره بلاکش کردی ک دیگه بهت پیام نده طاقت نداشتی ببینی داره غرورش جلوی تو ک فکر میکردی لیاقتشو نذاری خرد بشه 🥺🖤😭 ولی تو ک ارزوت بود با تهیونگ دوست باشی ارزوت بود باهاش ازدواج تو همونی بودی ک ایندتو با اون تصور میکردی ولی چی باعث این شک و تردید ها نسبت به خودت شده بود؟؟ 💜 [ ] بهش پیام دادی : سلام تهیونگا، من ب خاطر حرفام متاسفم ولی خودمو لایق تو نمیدونم با ارزوی بهترین ها ا.ت 🙂 مامانت اومد توی اتاق : وایی دخترم چرا هنوز بیداری من : مامان یک سوال دارم ازت
من : مامان ت چجوری با بابا اشنا شدی؟ مامانت : اخ خوب شد گفتی عزیزم منو بابات ب واسته داییت باهم اشنا شدیم البته اون موقع داییت و بابات باهم دوست بودن 😁 ( 😢😢 ) ادامه حرفش: یکبار دعوت شدیم خونه دوست داییت بهم اعتراف کرد من انکار کردم ولی اون بدجوری پاپیچ بود من : بهت پیام هم داده بود ک بخوای بلاک کنی بابارو یا بهش بی توجهی کنی 😢 ؟ مامان : اره عزیزم خیلی ولی یک روز خودم از شدت افسرده شدن رفت مو بهش گفتم پشیمون شدم من : چی باعث شده بود ب هم نرسین مامان :خوانواده ما وضعیت مالیشون خوب نبود ولی بابات اینا خیلی وضعشون خوب بود و من خودم و لایقش نمیدونستم
من : یعنی میگی منم باید برم بهش بگم پشیمون شدم 🥺 مامان :اعان پس ماجرا اینه 😁 من : اوهوم🥺 مامان :حالا کی هست من : تهیونگ شی 🥺🥺🥺 مامان :😐😐 وات د مایتابه من : ب نظرت درسته بهش بگم مامان : اگر واقعا دوسش داری همین امشب برو و بگو 😃 ماشینتو ور داشتی و ب سمت خوابگاه راه افتاد توی خوابگاه : نامجون : خب پسرا من گشنم شده جیینن😁😁😁😁 جین : اوففف 😐 باشه نودل میخوری؟ تهیونگ : منم میخوام 😃 کوکی : منم میخوام شوگا : me too😐جین میره تو اشپز خونه و مشغول میشه به محض رسیدن به خوابگاه معطل نمیکنی و زنگ میزنی
1. جی هوپ : من میرم 😃 میاد در و باز میکنه از دیدن تو اون موقع شب ک لرزش دست گرفتی شوکه میشه جی هوپ : حالت خوبه انگار اعصاب وجدان داری چیزی شده؟ 🥺 هیچی نمیگی فقط احساس سر گیجه میکنی و از هوش میری و وقتی چشماتو باز میکنی میبینی یک نفر نشسته رو صندلی و خوابش برده از روی تخت بلند میشی حالت خیلی بد شده بود و نتونستی خودتو کنترل کنی اگر یکم دیر تر راه میفتادی امکان داشت تصادف بشه 🥺 تهیونگ از روی صندلی چشماشو میماله و به یک حالت خیلی کیوتی با اون موهای تو هم توهم بهت نگاه میکنه : ایی بهوش اومدی 🥱 خیلی نگرانت بودم من : مامانم اینا نفهمیدن تهیونگ : نه نامجون گفت داریم پی اس فور بازی میکنیم 😐 من : 😂 پی اس فور
: خیلی واسم مهمی نمیخوام اتفاقی برات بیوفته شاید مال من نشی ولی همیشه حواسم بهت هست اومد نشست روی تخت کنارت تو هم پاشدی نشستی من : نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم پشیمونم 😕🥺 تهیونگ : یعنی چی ک پشیمونی یعنی. حاضری من : یعنی حاضرم بقیه عمرمو با تو بگذرونم فقط با تو 😭 تهیونگ : چیی شوخی میکنی دیگه نه؟ 😳 ت اروم گفتی ن خیلی هیجانی شده بود تهیونگ پاشد و دستشو کشید روی موهاش و با حالت نگرانی دوباره نشست : پس یک قولی بهم بده دستاتو تو دستاش قفل کرد موهاتو با یکی از دستاش از جلوی صورتت کنار زد و ب چشمات خیره شد تهیونگ : قول بده هیچ وقت ترکم نمیکنی
من : قول میدم هیچ وقت ترکت نمیکنم تو هم باید بهم قول بدی 🥺 تهیونگ : جونمم بهت میدم قول ک چیزی نیست من : توی فن ساین ب هیچ دختری حتی دست هم نمیزنی 😐 تهیونگ میخنده من : چیه کجاش خنده داره 👊😬 تهیونگ : قول میدم 😁🤣😶 بعد از اون هم هر دو تون خندیدین ک بقیه اومدن تو اتاق و شما رو دیدین ک دستاتونو گرفتین و نشستیم پیش هم شوگا : وات د خمیازه شما اینجا کجا شما اه ولش اصلا ا.ت تهیونگ من مرگ بای اوج پیتزا 😐 اتاق و ترک میکنه نامجون : خوبی ا.ت بهشون اومدی 😊 جین : ن داره میرقصه یاع یاع یاع 😂😂😂 کوک : هههههه نمک دون 😐 تهیونگ : ا.ت دوست دختره منه 😌😍 تو از خجالت داشتی ب طرز عجیبی اب میشدی و ب لایه های زمین نفوذ میکردی 😄
جی هوپ :راستکی 😐 کوک : وایی ایول تهیونگ 🍷عروسی توراهه 🤪🤗🥳🥳🥳 نامجون: ا.ت تهیونگ مطمئنین؟ من : با همه وجودم اره 💜🥺 همه خوشحال براتون کف زدن رفتید و قضیه رو ب مامانت و سوبین و بابات گفتی و اونا هم موافقت کردن الان 2 سال میشه ک با تهیونگ رابطه داری ولی هنوز ازت خواستگاری نکرده چون باید قرارداد کمپانی تموم بشه تا ازت خاستگاری کنه توی 2 سال عروسی مادر بزرگ تهیونگ و پدر بزرگ تو هم برپا شد خیلی جالبه ک
مادر بزرگ تهیونگ میشه مامان مامان تو و مادر بزرگ تو 😎😐 و بابا بزرگ بزرگ تو میشه بابای مامان تهیونگ و پدر بزرگ تو 😎😐😂😂 یکم پیچیده است 😊 ولی در کل در همه حالت با هم فامیل شدین 😄 یک روز تهیونگ میاد دنبالت و تورو میبره یک خونه ی خیلی بزرگ و بهت میگه ک اینجا خونه ایی هست ک قراره توش زندگی کنیم و ایندمون و بسازیم 😍 و تو هم خوشحال میشی و میگی : واقعا ولی فکر نمیکنی اینجا زیادی بزرگه تهیونگ : نه عشقم ب نظرت تو یک کوچیک چجوری میتونین 5 تا بچه رو بزرگ کنی 😂😂 من : مگه جوجه کشیه 😐 تهیونگ : اره 💜🥺🥺من 5 تا میخوام 👀 من : همه چی ب وقتش ما هنوز ازدواج نکردیم ت ب فکر بچه ای 😂 تهیونگ : اره 😗😊
اون سال شما هالووین نداشتین ولی بجاش دو تا کریسمس دونفره رو باهم تجربه کردین تو دوست دختر کیم تهیونگی این خبر تو کل رسانه های کره ای منتشر شده هر وقت میری بیرون همه میشناسنت و تو هم مجبوری ماسک بزنی همه دوست دارن جای تو باشن همه دخترا ارزو دارن مثل تو باشن 😇😁 تهیونگ هم همیشه بهت میگه چقدر واسش مهمی و همیشه بهت میگه خوب شد ک اومدی تو زندگیم ا.ت! ( تمیز کردن خونه مشترکتون 😂) تهیونگ : کیوتم این و کجا بزارم وایی ا.ت من ک گفتم دکوراسیون بیاریم خودش درست کنه 🥶😐 من: لازم نکرده این خونه ی عشقه خودم باید بچینم میخوام از خودم مایه بزارم لاو 😇😑 تهیونگ : 😂😂 باشه باشه ک یک دفعه جیغ زدی تهیونگ با عجله : چیه چی شده کی بود چی بود ا.ت تو حالت خوبه ؟ 😱😱
من : دیوونه هزار بار بهت گفتم هرجا میرسی دستمال عینکتو پرت کن فکر کردم موشه 😪😪😪 تهیونگ : الهی بمیری ترسیدم فکر کردم خوردی زمین جاییت شکسته من : خب دیگه بسه ببینم ته تو چی گفتی هانی؟ 😊🔪 تهیونگ : هیچی هیچی 😗😗 من : گفتی الهی بمیری؟ 😐 تهیونگ: معزرت میخوام اخه خودت میدونی چقدر دوست دارم اینجوری جیغ میزنی زهر ترک میشم خا😭😭 من : باشه منم باهات قهرم هرچند ک میدونی همه چیزش تویی 😉 تهیونگ هم میاد منت کشی تهیونگ با صدای بلند : هانییییی کیو تمممممم ا.ت ی مننن دخترممممم خیلی دوست دارم خودت ک میدونی باز تو قهر کردی ای خداااا تهیونگ : الو سلام جیمین خوبی؟ جیمین : اره خوبم تو خوبی؟ چیزی شده ته؟ تهیونگ : امشب میام خوابگاه 😐💔 جیمین : از دست تو ا.ت 😂😂😂 چرا بچه رو بیرون میکنی؟ 😁😄
حالا یک نصیحت خواهرانه دارم برات بیب 😇 این فقط یک تصور کن بود سعی کن خودت باشی سعی نکن مثل این و اون لباس بپوشی و یه جور دیگه رفتار کنی 🦄🦋🕸 سعی کن فقط و فقط و فقط خودت باشی تو خیلی با ارزشی و ارزوی خیلیایی 🐚 کویین خودت باش 🌇👑
خب دیگه اینم از این درخواستی داشتید بگید تو کامنتا و اینکه اگر خواستید فصل دو میزارم 😃😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سر این رمان جر خوردم😂😂😂😂
فصللل دوووووو موخوااااام😆😆😆😆😆
منممم دوموخواممم
فصل دوم رو بزار اگه نزاری من با دستایه قشنگم خفت میکنم عاجی😂😂
چشم عاجی حتما چند روز دیگه میاد چون الان تو برس یه 😁
خوب بود
یس بیبی ازخوشم اومد دختر باحال و جذاب و باهوش و مهربانی به نظرمیای اگه تو واقعیت میشناختمت حتما باهات دوست میشدم🤗😉
😄مرسی بیبی 😁😁
می تو 🥺🥺🥺
ایست قلبی کردم😂واییییی خیلی خوبییی اگه پارت بعد رو نزاری خودمو میکشم
فقط میتونم بگم...
فوق العاده بود
عالی می نویسی و به نظر من استعدادشو داری^^
راستی لطفا از جیمین هم بزار♡~♡
مرسی لاو ^-^
باشه چشم بعد از وانشات کوک و ته میزارم چون درخواستی واسه فصل دو زیاده 😩🥺
فصل دو رو کی میازی
بعد از وانشات جونگ کوک اون کوتاهه 😊
عاااااالی بود💕💕💕💕💕✨
حرفی برای گفتن ندارم از وقتی شروع کردم ب خوندن ی ریز دارم گریه میکنم 🥺🥺🥺🥺💔من خیلی احساساتم تصور کردنشم قشنگه چ برسه ب واقعیت🥰
من هر وفقط داستانای بی تی اسو میخونم یا از خنده میمیرم یا گریه میکنم و به خودم فش میدم البت من ارمیم 💜🤣😑🥺💔
فصل بعدی این فیک باشه بعد از وانشات کوک