
سیلام
رفتم پیش سوهو بهش گفتم●پرو بازی در نیاری ها ¥باشه بابا●افرین مراقب یونا هم باش ¥چشم عمه خانم #یونگ با پا یکی زد به زانوی سوهو ■یونگ!●بله؟■این داداش خوشتیپت کجاست؟😹●داره میاد #یونگ اروم به سوهو گفت●برو دیگه ¥باشه عمه خانم😹●حسابت رو میرسممم ¥نکشیمون عمه خانم😹●ای کو*****ف****ت بگیری گم*****شو😐😑¥چشم ارباب😐😹●لهت میکنممممم ¥باشه بابا😹👐 #گوشی یونگ زنگ خورد دایانا بود(علامت دایانا=♤) ♤الو یونگ ●جانم؟تو کجا بودی امروز چرا نبودی؟♤من دارم بر میگردم امریکا دلم برات تنگ میشه😔سعی میکنم از یاد ببرمت بهترین دوستم اجی خوشگلم این شماره رو دیگه میندازم و هر وقت تونستم با یه شماره بهت زنگ میزنم🙂دلم برات تنگ میشه●دایانااااااا😭تو حق نداری به این زودی بری😭😭بری من میمیرم😭😭میفهمی؟♤فهمیدن میفهمم ولی بازم دیر دارم میرم گفتم حالا شاید یه اتفاقی افتاد مُردم ما از کار خدا خبری نداریم که گفتم اگه رفتم پیش خدا حلالم کن بدی و خوبی دیدی🙂👐●چی میگی تو نباید بری من از ۸ سالگی تورو داشتم نمیخوام از دستت بدم هیچکی به اندازه تو منو درک نمیکنه😭 ♤سعی میکنم نمیرم🙂ولی میرم●کی بر میگردی؟♤شاید سال بعد برای دیدنت اومدم🙂سال دیگه ۴ اگوست منتظرتم همون جایی که همو شناختیم🙂●قول بده بر میگردی😭♤برای دیدنت میام تو که میدونی جز تو کسیو ندارم🙂
●فدات شم من♤خدانکنه●واقعا نمیشه نری؟♤نه●باشه ۴ اگوست سال بعد منتظرتم #تلفن رو قطع کرد رفت صورتش رو تو اتاقش شکست دوباره ریمل و رژ مات صورتی خیلی کم رنگ شو زد و اومد پایین سوهو چون خیلی ساله کنارشه میدونست حالش خوب نیست رفت پیشش اروم گفت ¥اجی خوشگلم چی شده؟●هیچی ¥من خواهرمو میشناسم بگو●بهترین دوستم رفت امریکا... ¥دایانا؟●هوم ¥اخی برمیگرده؟●اره روزی که دوست شدیم ۴ اگوست سال بعد میاد🙂¥خوبه که●چیش خوبه یه سال نمیبینمش فقط دو روز میبینمش ¥میاد موندگار میشه●خداکنه از زبون یونگ:سوهو رو بغل کردم و بغض کرده بودم ¥وای الان بغضت میترکه هااز زبون یونگ: اروم خندیدم و رفتیم نشستیم پیش یونگی و جونگ کوک یونا هم بغل یونگی ته بود که یهو گفت(علامت یونا=×) ×یونگگگگ (قیافه همه😮😳)●جانممممم😮این کی وقت کرد اسمو منو یاد بگیره😮■به بچه چیزی دادین؟😮 ¥اونی اگه من خوابم بیدارم کن●شایدم من خوابم😐×سوهو دس ◇بچه خوشحاله حرف میزنه میخواد براش دست بزنید😐¥اونی مطمئنی من بیدارم؟●نمیدونم×سوهوووو یونا دس دس■فکر کنم میگه برای یونا دست بزن😮#یونگ با خوشحالی یونا رو بلند کرد و چر خوندش تو هوا ¥کشتیش بزار بیاد حرف بزنه برامون😮●پیرزن ۶۰ ساله که نیست برات شعر و داستان بخونه که عروسک کوکی خودمه¥یونگ از ناراحتی به خوشحالی رسید●ساکت شووو😑(اروم گفت)■وات ناراحت؟●نه بابا سوهو حرف بیخود میزنه مگه نه؟ ¥نه یعنی اره#یونگ نشست کنار سوهو و کمرش رو یه نیشگون گرفت
¥راستی کوکی اقا پسری که کنارت نشسته کیه و اسمش چیه؟■این دو...◇خودم زبون دارم من مین یونگی هستم دوست جونگ کوک ¥اوه خوشبختم من سوهو هستم خواهر یونگ◇همچنین●خب غذا رو بیارم؟■اره مشتاقم ببینم دشت پختت چجوریه😹●بد نیست ولی خیلی خوبم نیست😹■پس خوبه😹#یونگ اسپاگتی و بولگوگی و جاجانگمیون وتوفو وتتئوکبوکی و گوپچانگ و کیمچی درست کرد برای یونا هم سوپ کیمچی و سوپ ارتشی درست کرد ■به یه لشگر میخوای غذا بدی؟●چطور؟■زیاد نیس؟●تازه کمه ما هر شب بیشتر هم درست میکنیم ■بعد غذایی که میمونه رو چیکار میکنین ●میزاریم ساعت ۳ و اینا گشنمون شد بخوریم ■اوه●بلی ¥بفرمایید #نشستن رو صندلی میز و سوهو رفت صندلی یونا رو بیار اورد و گرفت نشست ●چرا هیچی نمیخورین خوشتون نمیاد؟◇چرا ولی داری با قلبمون بازی میکنی نمیدونیم کدوم رو بخوریم●از همش بخورین خب😹◇ممنونم من پیش کوکم فقط بهم برنج و کیمچی میده هر روز😹●خب از این به بعد شام و ناهار بیاین پیش ما◇ نه ممنونم●وا خب بیاین◇ممنونم■ممنون از زبون جونگ کوک:یونگ خودش غذا نمیخورد فقط به یونا میداد فکر کردم میخواد اول به یونا بده بعد خودش بخوره غذا رو خوردیم و جمع کردیم بازم یونگ چیزی نخورد■یونگ حالت خوب نیست؟●چطور؟■اخه هیچی نخوردی اگه مریض شدی ببرمت بیمارستان ●نه میل نداشتم■یعنی چی باید بخوری تا بدنت قوی باشه
●خودم مرافب خودم هستم😉¥یونگ دروغ نگو اصلا حواسش به خودش نیست■پس که اینطور #سوهو و یونگی یخورده از غذاشون مونده بود خوردن کوک اومد کنار یونگ نشست و میخواست غذت بزاره تو دهن یونگ ●من که بچه نیستم نمیخورم😹■یا میخوری یا امشب میگم یونا اذیتت کنه●بابا من نمیخوام بخورم ¥مگه دست توعه؟◇یونگ باید غذا بخوره از لولو خان نترسه😹👏●مس**خره😑😹😹#به هر زور و زاری که شده دادن تو حلق یونگ غذا رو●میل ندارمممم😹■باید بخوری دهنتو باز کن هواپیماااا●میزنمتونا😹◇عاخی تو فقط بزن😹😹من کمر بند قرمز و قهوه ای و زرد دارم به سیاهه دیگه نرسیدم●من قهوه ای زرد قرمز و مشکی همه رو دارم🙂تکفاندو کار هم هستم😌◇یا حسین جونگ کوک بیا بریم الان مارو میکشه■مگه زار داری اذیت نکن نکشتت😹 ◇میدونی من بی ازار نمیتونم بشینم ●خب خودت ازار داری دیگه ◇میتونی در حد کمر بند قرمز و زرد قهوه ای باهام دعوا کنی؟●خیر◇پس من ازار ندارم چند روز دیگه میرم دنبال کمر بند مشکلی●اوک

تبلیغ:برای معروف شدن دوغ عالیس بخور😐💔👋
از زبون یونگ:داشتیم با پی اس فایو میکردیم نوبت یونگی و سوهو بود داشتن کالاف بازی میکردن انقدر اینور اونوری کردمدیگه تو بغل جونگ کوک بیهوش شدم یونا هم تو بغل من بود (روی مبل چهار نفره نشسته بودیم که جلوی تلویزیون بود)از زبون جونگ کوک:یونا کنارم نشسته بود که یهو افتاد بغلم اول ترسیدم بعد فکر کردم بازی چیزه ترسناکی داشت اروم نگاهش کردم دیدم خوابید یه نیم ساعتی خیره شده بودم بهش نمیدونم چیشد قلبم خیلی تند میتپید یه دفعه سوهو دید ¥هوی چیکار میکنی ■هیچ بابا خوابید تو بغلم اتاقش کجاست بزارمش تو اتاقش؟¥من میبرمش■اخه تو زورت کجا بهش میرسه؟ ¥نمیدونم اتاقش طبقه بالا از پله ها بری بالا یه جا شبیه پذیرایی هست یه دیوار کشیدست و یه تیکه اش بازه برای رفت و امد و اتاقش همون در طوسی بنفشه هست ■باشه *دوباره از زبون کوک*:بردمش بالا اونقدراهم سنگین نیست داشتم دنبال اتاقش میگشتم که دستش رو پیچید دور گردنم ■چیکار میکنی؟●سوهو امشب بیا تو اتاقم منو تو و یونا پیش هم بخوابیم دلم برای بغلت تنگ شده ■ها؟باشه رفتم بزارمش رو تخت خودم افتادم اونور تخت کنارش اروم بغلم کرد ■چیکار میکنی یونگ ●سوهو چیزی زدی هر شب اینجوری میخوابیم *از زبون یونگ*اروم چشمم رو باز کردم دیدم جونگ کوکه دستم رو از دور کمرش ول کردم و داشتم میرفتم اون سمت تخت که افتادم■خوبی؟●بدنیستم تو اینجا چیکار میکنی؟
بای بای
تا پارت دیگر بدرود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بعدی
چشم 💕
بچه ها کیبوردم گند زد میخواست بنویسه خواهرم یونگه نوشتن خواهر یونگ😑
عالیهههههههه پارت بعدوو زودی بزار🥺😜💜😍🙏
چشم مرسی😍💜
ممنووون داستانت خیلی قشنگه😍
مرسی عسلکم😍
🤗🤗😍😍❤❤👍👍
💜💛💛