
_رئیس من تلاشم رو کردم نتونستم چیزی پیدا کنم . مردم همشون از حکومت و فرامانروایی اون مرد بر شهرشون راضی ان و تازه دعای خیر هم براشون میخونن _یعنی چی ؟یعنی هیچ مدرکی وجود نداره ؟ مگه میشه ؟مگه میشه حتی یه نفر از این گروه ناراضی باشع !یعنی توی محوطه ی سلطه ی این مرد هیچی از آزا و اذیت زنها و دزدیده شدن بچه ها یا رفتار ظالمانه وجود نداره !
_نه دیگه نیس !من حتی از مردم هم پرسیدم !زنا شون از نوجونی یادمیگیرن ازخودشون دفاع کنن خونه هاشون مجهز به تجهیزات امنیتی و شبا تو خیابونا سربازاشون شیفت میکشن اونجا شبیه یه شهر معمولیه اما در واقع یه قلعه نامرئی و نفوذ ناپذیرو پیشرفته اس !حالا چرا انقدر بالایی ها به ما فشار میارن !
_نمیدونم یه طرح مسخره راه انداختن برای نابودی گروهک ها و گروه های مافیاهای ادم کش !ما اینجا مافیاداریم اما مافیا ادمکش و ظالم و قاچاقچی نداریم !اونا ادمای خوبی ان !☺️ خیلی خب میتونی بری سروان یراس _چشم قربان 👣
با رفتن سروان یراس تلفن رو برداشت و به رئیس اش کسی که الان کابوس شبهاش شده بود زنگ زد و با صدای محکم مرد پشت تلفن و به رو شد _بله.......×اع سلام قربان . سرگرد نیران هستم ......._شناختم .تونستی مدرکی بر علیه گروه معجزه سفید پیدا کنی ؟ ×نه قربان تمام مردم شهادت دادن که اونا آدمای درست و خوبی ان و هیچ مدرکی نبود که نشون بده اونجت قاچاق میکنن بدون حرفی تلفن رو قطع کرد
این چه طور ممکن بود .یعنی مگه میشد گروهی مافیا بر جایی حکومت کنن و مردم همه ازشون راضی باشن .براش عیر قابل باور بود اما اون باید گروهای مافیای رو نابود میکرد .همه شوووووون باید نابود میشدن
یاد جمله ای افتاد 《پادزهر نیش مار کبری .. زهر مار های زهر اگین اس》(جمله کاملا من دراوردی استت) راه حل جالبی بود .چرا اول بهش فکر نکرده بود به منشی اش تلفن کرد منشی =بله رئیس با من امری دارین ؟ رییس_یه قرار ملاقات با رئیس گروه مافیای زوزه گرگ بزار منشی=اما رئیس...... _همین که گفتم و تلفن رو قطع کرد
29 نوامبر سال 2016 زمان: همون روز قرارگاه گروه معجزه سفید سراسیمهوارد دفتر دنج رئیس پالم شد اما اون نبود سراغشو از منشی گرفت و فهمید ایشون تو کتابخانه هستن به طرف کتابخانه راه افتاد در زد و وارد شد با رئیس خوش قلبش در حالی که داشت نماز میخوند روبه رو شد کمی منتظر رییس شد تا نمازش تمام شود پس از چند دقیقه نماز رئیس پالم پایان یافت رئیس پالم ×چیشده یاور !چرا انقدر سراسیمه هستی ؟
_رئیس چند تا از سربازای گروه زوزه گرگ به قلمرو ما نفوذ کردن و چند تا از مردم رو گرفتن ×چی ؟کی این اتفاق افتاده !پس شما چی کار میکردید ؟ _ببخشید قربان منشی= رئیس پالم یه فکس براتون اومده از طرف رئیس گروه زوزه گرگ اومده ×چی گفته منشی =میخوان ببیننتون تا سر اون گروگان ها معامله کنین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بینظیر بود آجییییییییی😍😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️
ممنونن ❤