
تابستان خانه ی دورسلی ها هری:صبح از خواب پاشدم به سرم زد یه نامه ای به صورت مخفیانه برای رون بنویسم نامه :سلام رون . حالت چطوره؟ امیدوارم که خوب باشی . از هرماینی خبری داری؟ میگم من میتونم که یه هفته ی اخر تابستون رو به خونه ی شما بیام؟ «اون روز ۱۰روز اخر تابستون بود.» لطفا نامه رو به پای هدویگ ببند و بفرست . ممنون هری پاتر از زبان هری : نامه رو به پای هدویگ بستم و برای رون فرستادم .
از زبان رون : روی تختم داشتم با جینی حرف میزدن که چی؟! اون اون...........
اون هدویگ بود که داشت با نکش به شیشه ی پنجره ی اتاقم ضربه میزد نامه رو خوندم و برای هری یه نامه ای نوشتم نامه:سلام هری باشه حتما منتظرت هستم هرماینی هم بهش میگم که بیاد . رون ویزلی . رون:به پای هدویگ بستم که نامه رو برای هری ببره و جغدم ارول رو آوردم که باهاش برای هرماینی نامه بفرستم برای این به مامانم چیزی نگفتم چون
چون آدم پایه ای بود تو اینجور چیزا . به هرماینی نامه دادم نامه: سلام هرماینی عزیز امیدوارم حالت خوب باشه . حالت باز بد نشد؟ میخواستم بگم که اگه مامانت و بابات اجازه میدن من ازت میخوام که یک هفته ی اخر تابستون رو به خونه ی ما بیای من خودم با جرج و فرد میایم دنبالت تو و هری . هری هم میاد رون ویزلی
از زبان هرماینی : نامه ی رون رو دریافت کردم و براش فرستادم «شبی که رفتن دنبال هری . اول رفتن دنبال هری بعد هرماینی الان مثلا دارن میرن دنبال هرماینی» «هرماینی سوار شد توی راه»هرماینی:این واقعا عالیه من خیلی خوشحالم که دوباره میبینمتون . هری : ما هم همینطور رون:ببینم توی نامه بهم نگفتی . توی تابستون حالت بد شد یا نه؟
هرماینی با بغض:اره اخه رز باهام قهره«این همون تصمیم مهم رز بود»بخاطر دراکو . انقد حالم بد بود ۲ روز بستری شدم«حالا بغضش رفت»اما حالا خوبم ، الان خوبم . رون با ناراحتی : مهم نیست رز چی فکر میکنه مهم اینه که الان خوبی «ادامه نتیجه»
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (3)