
بله و بعد از مدت ها حنانه وارد میشه ببخشید نبودم روحیه ی خوبی نداشتم بابام فوت شده بود ولی خب باهاش کنار اومدم بریم که یه پارت از داستان جدید داشته باشییممم

صبح با صدای آلارم گوشی از خواب پاشدم آههههه یه روز تکراریه دیگه دوباره مث هر روز باید برم مدرسه و بعد برم سرکار نیمه وقتم حرفای بقیه رو گوش بدم و تحقیر بشم😫دیگه واقعا خسته شدم باید زودتر به این زندگی خاتمه بدم...... خب بزارید درباره ی خودم بگم من ا/ت هستم ا/ت ــــــ ( توی جای خالی هر فامیلی که میخواین بزارین) من یه ایرانیم و بخاطر کار بابام اومدیم کره که بخاطر اون تصادف لنتی پدر و مادرم رو تو سن ۱۳ سالگی از دست دادم که بعد از مرگ اونا آجوما( آجوما به زن های میان سال میگن) از من نگه داری میکرد که اونم بخاطر خیانت شوهرش سکته کرد و مرد🥺و من از ۱۶ سالگی شروع کردم به کار کردن تا بتونم دخل و خرج خودمو در بیارم الان حدود ۵ ساله که تو کره ام و دنیام مث جهنم میمونه من سال آخر دبیرستانم بعد از مرگ آجوما وقتی همکلاسی هم فهمیدن که کسیو ندارم هر روز اذیتم میکنن و منم چون پول کافی ندارم مجبورم تحمل کنم🚶♀️ اما خوبیش اینه که یه صابکار خوب دارم خوش تیپو جوون خیلی بهم لطف داره راستی من تو یه کافی شاپ کار میکنم گاهی بعنوان صندوقدار بعضی موقعه هاهم به عنوان گارسون فلش بک به زمان حال= یونیفورم مدرسمو پوشیدمو سوار دوچرخم شدمو راهیه جهنم شدم که اسمشو گذاشتن مدرسه (یونیفورم مدرسه ا/ت اون بالا عکسش هست)
علامت ا/ت + علامت ا/د * علامت همکلاسی هاش &¶∆$€ +جلوی در مدرسه $ دیدم اون پول دار ترین عضو مدرسه بود و همچنین سردسته ی قلدارای مدرسه $ : به به ببینین کی اینجاس ا/ت خانم😏 € : نچ نچ نچ نیگا کنین حتی پول نداره یونیفورم زمستونی بخره🤣 $ : گل گفتی 🤣 ∆ :🤣🤣 به زور بغضمو قورت دادمو از کنارشون رد شدم وقتی رد میشدم افراد دور و برم تو گوش همدیگه پچ پچ میکردن نمیتونستم چیزی بگم چون نه توانایی بحث با کسیو دارم و اگرم بحث بکنم فقط خودم توی دردسر میفتم چون ولیی ندارم که بیاد مدرسه ¶ : ببینم میدونی این دختره کیه؟ & : آره هیچ کسیو نداره بدبخ😂 ¶ : میگم داداش بیا یکم بازیش بدیم هوم؟ & : هوم موافقم از زبان ا/ت : داخل کلاس شدیم که مدیر اومد گفت که برم داخل دفترش مدیر : ا/ت جان میدونم که سختی زیادی داری میکشی اما اگه شهریه ی این ماهه مدرس تو ندی اخراج میشی لطفا به فکرش باش اگر نمیتو..... نذاشتم بقیه ی حرفش تموم بشه : بله چشم همین امروز که حقوقمو گرفتم به حساب مدرسه میریزم و اینکه خانم مدیر من نمیخوام کسی منو به فرزندخوندگی بگیره دیگه نمیخوام بیشتر از این تحقیر بشم مدیر : باشه هر جور راحتی اما اگه مشکلی داشتی بهم بگو 😊
لبخند تلخی زدمو سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و داخل کلاس شدم نمیتونستم چیزی به مدیر بگم اون واقعا زن خیلی مهربونیه اما اگرم بگم که منو اذیت میکنن اونم کاری نمیتونه بکنه چون همه ی دانش آموزای اینجا خانواده های پول داری دارن منم بخاطر اینکه آجوما اینجا ثبت نامم کرده موندم وگرنه ازینجا میرفتم پردم ارث خوبی برام گذاشت اما عموهام همه شو بالا کشیدن و از پدرم فقط یه دوچرخه و خونه بجا موند که خونه رو برای خرجای دیگه زندگیم مجبور شدم بفروشم که فقط دوچرخه موند که اونم روز به روز کهنه و خرابتر میشه اما خب یادگاری پدرمه هر روز باهاش به مدرسه میام چون آرزوش این بود که درس بخونمو موفق باشم که خداروشکر درسم خوبه و منو از ۱۰ سالگی به کلاس آموزش زبان کره ای گذاشت و من به خوبی یاد گرفتم و راحت میتونم بخونمو بنویسم ¶ : تو برو & : یااا تو پیشنهاد دادی ¶ : اوکی اوکی هرچیم بشه هیچکاری نمیتونه بکنه😂 & : آره🤣 * : سلاااام ا/ت چخبر بازم مدیر راجب شهریت حرف زد؟ + ا/د تنها دوستیه که تو مدرسه دارم اون و خانوادش به من لطف زیادی دارن حتی پارسال هم شهریمو خانواده ی ا/د دادن +: سلام پوفی از سر کلافگی و ناراحتی کشیدم آره واس همون بود🤧 * : میگم ا/ت میخوای به بابام ب..... نذاشتم حرفش تموم گفتم : نه نمیخوام دوباره به زحمت بیفتن * : ن بابا چ زحمتی تورو بیشتر از من دوست دارن😂❤️ + : پدر و مادرت واقعا به من لطف زیادی دارن اما میخوام رو پای خودم وایسم * : اما... + : اما نداره دیگه خودم امروز حقوقمو میگیرمو میدم * : باوشه + : آفرین حالا بریم سرکلاس الان معلم میاد * : آه آره من ادبیات دارم😫 + : تنبل برو خدافسیی😂✋ * : بای😂✋ وارد کلاس شدم ¶ : هی ا/ت میشه لطفا اون خط کشتو بدی لازم دارم + دانش آموزای جدید بود تعجب کردم با اینکه فهمیده بود من کیم بازم بهم احترام گذاشت حتما آدم خوبیه رفتم سر کیفم خط کشمو برداشتم دادم بهش که از دستش لیز خورد ¶ از قصد کاری کردم خط کش بیفته زمین ا دلا شه بهم بدنش تا & از رونای پاش عکس بگیره + دلا شدم تا خط کشو وردارم که صدای چیک عکسو شنیدم دیدم & ازم عکس گرفته صفحه ی گوشیشو سمتم گرفتم تکون تکون داد
& : جوون چه پاهایی امروز وقت داری بیای پیش دوتا پسر جنتلمن😂😉 آره این منم یه دختر ساده از خودم متنفرم که انقدر زود اعتماد میکنم رفتم سمت تا گوشیشو بگیرم تا عکسو پاک کنم چون اینجور عکسا برای یه دختر دبیرستانی واقعا تحقیر بدی به حساب میاد داشتم سعی میکردم که بگیرم اما اون سرع تر از این حرفا بود حسابی عصبی بودم که معلم اومد داخل کلا معلم : اینجا چه خبره هااا!؟ 😠 از دادی که زد ترسیدم (من بعد از مرگ پدر مادرم از هر دعوایی یا دادی میترسیدم ) لرزه ای به تنم وارد شد معلم : برید بشنید سرجاهاتووون 😠 + : چ....چ.....چشم ¶ و & : 😏😏 بزور بغضمو قورت دادمو به حرفای معلم گوش دادم فلش بک به زنگ آخر = معلم : خب بچه ها دو روز دیگه امتحان نهاییتون شروع میشه و ما این دو روز رو تعطیل میکنیم تا شما خوب درساتونو بخونین و اینکه این آخر ین جلستون با من هستش😄امیدوارم موفق بشید معلم رفت منم با بغض سنگینی که کل گلومو احاطه کرده بود با دو از کلاس اومدم بیرون که ا/د منو دید * : چیشدهههه چرا اینجوری شددییی😨 + دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم زدم زیر گریه هیچ وقت جلوی کسی گریه نمیکردم چون خوشم نمیومد اما دیگه کنترلش دستم نبود : هق...... هق..... هق😭😭😭 * : ا/ت داری میترسونیم چیشده😰 + : او....هق.. اون..... هقققق * : اون چی درست حرف بزن ببینم چی شده + : اون & عوضی ..... هق از... هق... از..... رونای..... پام...هق .... عکس گرفتتت هققق😭😭 * : چیییییی! * : همینجا وایسا ا/ت من بااین کار دارم + : نههه....... هق ولش کن.... هق تو دیگه دردسر درست نکن...... هق * : ساکت شو خب؟ دیگه نمیتونم بزارم به کارش ادامه بده یهو &¶ اومدن نزدیک من ¶ وویس گریه نکن🥺😂
&:اوه اوه یه بد گرل اینجاس ببینم چطوره شب تو بار یه حال به ما بدین🤨😉😂😂 یهو ا/د یدونه محکم زد تو صورت & که پخش زمین شد همون موقع مدیر اومد مدیر : اینجا چخبره * : این...... مدیر : نمیخواد بگی میدونم چه غلطی کردن & و ¶ بیاین دفتر فکر کنم معلما بهتون گفته بودن که آخر ین روز مدرسس🤨ها؟؟؟ یه نمره انظباتی بدم بهتون که راستی ¶ مگه قرار نبود فقط امتحانتو اینجا بدیو بری چطوره تابستونم درس بخونی؟! اون دوتا رو مدیر برد دفتر منم منتظر موندم تا مدیر بیاد مدیر اومد بیرون + : امممم از لطفتون ممنونم خانم لی مدیر : کاری نکردم 😘حیف که بهم نگفتی هرچند بازم خودم فهمیدم که اذیتت میکردن وگرنه نمیذاشتم این همه سال تحقیر بشی + : تا همین کاری که انمجام دادین کافی بود آه راستی بامن چیکار داشتین که اومدین بین دعوا😅 مدیر : عاااا خوبه گفتی یادم رفته بود یه برگه جلوم گرف مدیر : بیا رضایت اردوی خدافظیه برای سال آخریاس میریم یه جنگل خوش آب هوا میتونم اینجوری برات جبران کنم😄 + : آه لازم.... نذاشت حرفم تموم شه مدیر : هییشششش فقط بیا یکم حال و هوات عوض میشه + : واقعا ممنونم واقعا ممنون مدام ادای احترام میکردمو خم میشدم مدیر : کافیهه😂برو + : چشم بازم ممنون خدانگهدار😍 مدیر : خدافظ
لایک و کامنت یادتون نره بچه ها لطفا منتشر کنین خیلی وقته فعالیت نداشتم مرسی💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خدایاااا منو با این همه ماطم دنیااا چرا پارت بعد، نمیادددددددددد
لطفان😐😀🍡
ادامههههههههههههههه
تسلیت میگم
عالی پارت بعد کی میاد؟
عالی😍❤
پارت بعد عشق ناگهانی بی تی اس رو نمیزاری🥲🥺
انقدر گزارش دادن دیگه نمینویسم
تازه همینم پارت بعدشو گزارش کردن☺
چرا آخه🥺🥺😢
بازم گزارش..... 😑
پارت هفتم عشق در نگاه اول بود چی بود اونو بزار
آها عشق ناگهانی
پارت بعد نداره
چرا باو داره گذاشتم داره بررسی میشه
عا باشه
عالیییییی پارت بعدی رو بزار
خیلی خوب بود❤
خدا رحمت کنه پدرتو ایشالا غم آخرتون باشه🖤🥀
لایکم کردم تو مسابقم شرکت کن
تسلیت میگم بهت ایشالا دیگه غمی نداشته باشی
میسی