مری؛ با کاگامی رفتیم خونه که به تیکی گفتم بره به کوامی هوا بگه که نیان بیرون.......... مری:بیا خونه خالیه مامان بابام پایین توی مغازه هستن........... کاگامی؛ خیلی خوش حال بودم که با مرینت دوست شد رفتم بالا توی اتاق مرینت باورم نمیشد ولی پر از عکس های................................. ...................دسته جمعی از دوست هاش بود یک عکس هم بود که قاب کرده بود(بچه ها عکسش نمیاد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالیه
عالی بود😍
فالویی بفالو 🙃
ممنونم🌾