هعییی خب شروع کنیم.
خیلی آروم شده بود. ا/ت:{چرا دیگه وول نمیزنی؟ } یونگی:{چون هرجا داری میبریم بهتر از اون جهنمه } ابرویی بالا انداختم:{دو ساعت زندانی بودی مگه از حبس برگشتی:/} خواست حرفی بزنه اما انگار پشیمون شد و بجاش فقط گفت:{هوم...} داشتم میبردمش نزدیک خونه ای که قبل از دوست شدن با جه هوآ توش زندگی میکردم. یه جای مخروبه یه جهنم به تمام معنا...اخمی کرد:{اینجا کجاست؟ } دهن کجی کردم:{ببخشید که باب طبعتون نیست عالیجنااااب} چشم غره رفت...رفتم جایی که قبلا کنار خونه م بود.یه زیرزمین.و بی مقدمه هلش دادم اون تو و درو قفل کردم. صدای دادش به گوش رسید.کنار در نشستم و از رنج کشیدنش لذت بردم(دختره ی سادیسمی:/)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
نامی انقد که خوبه کلمه ای برای توصیفش نیست و ندارم
فقطم میتونم بگم
تک
تو دنیا مثلش پیدا نمیشه...
چرا دارم می ترکم
نمد والا😐
اصن از چی داری میترکی 😐
فصل اول داستان تموم شد دیگه😐
بهترین
مهربون
کلمه ای برای توصیف نامجون وجود نداره اون از هرچیزی بهتره
عالییی بود عاجی😐✨ خیلی خوب مینویسی:)
ج چ: زندگیم،عمرم🙂💗 دیگه یدونه کلمه نشد😂 بایس اول من نامجونه😁🍃
سارانگههههه عاجی♥️✨
قشنگ بوددد
زود به زود پارت های بعد رو بزار
پارت ها رو دیر به دیر میزاری😭
من سه تا فیک دارم همزمان مینویسم🥺واقعا کار سختیه الان هم امتحانای میان ترمه🥺🥲
عالییی