"Marinette💖"
آدرین رفت بیرون.. دستم رو به گونه هام زدم داغ بودن.. من چم شده بود؟! سرمو تکون دادم.. ولش کن اصلا.. یه چیز آنی بود.. لباسامو عوض کردم دوش گرفتم
رفتم پایین.. زویی بیدار شده بود.. کنارش نشستم..
مرینت : زویی من چطوره؟!
زویی : خوبم مرینت(:
مرینت : اومدیم شمال خیرسرمون چه وضعشه؟! چقد تو همی
زویی : هممم.. دلم گرفته یکم..!
مرینت : چیشده؟!
زویی : مرینت فکر کنم عاشق شدم..!
مرینت : عههه پس خر شدی تو هم عین الکس و میلن.. کی هست؟!
زویی : میشناسیش..!
قلبم ریخت.. نکنه.. نکنه آدرینو میگه..؟! با تردید پرسیدم
مرینت : کیو میگی؟! آدر..
زویی : نه آدرین نیست لوکاعه..(:"
مرینت : چییییی؟!
زویی : هیس شو توروخدا..! الان همه میفهمن..
صدامو اوردم پایین
مرینت : عاشق لوکا شدی؟!
زویی : اوهوم.. مرینت سر جدت یه کاری کن بفهمم بهم حس داره یا نه..
مرینت : اون با من.. حله..😉
نقشه امو براش گفتم.. کم کم بچه ها بیدار شدن.. وسایلمون رو جمع کردیم تا بریم جنگل🌳 قرار بود شبم بمونیم.. وسایلو تو ماشین گذاشتیم.. منو آدرین و لوکا و زویی یه ماشین.. ایوان و میلن و مکس و الکس و کیم هم یه ماشین.. لوکا نشست پشت فرمون.. منو آدرین عقب نشستیم و زویی جلو نشست.. گوشیمو وصل کردم به ضبط و آهنگ مثلا زانکو رو گذاشتم.. فضا حسابی رمانتیک شده بود.. آدرین دم گوشم گفت
آدرین : توی جنگل که نمیترسی؟!
مرینت : تو هستی دیگه از چی بترسم..؟!
آدرین : اگه نباشم چی؟! مثلا یهو بذارم برم؟!
مرینت : غلط کردی.. قول دادی مواظبم باشی باید باشی..
تو چشام زل زد.. قلبم سریع خودشو کوبید به قفسه سینم.. بوم.. بوم.. بوم.. به قول زانکو مثلا روم زوم کنی.. بوم بوم کنه قلبم.. (:
آدرین : قول بده من نبودمم مواظب خودت باشی..
هیچی نگفتم.. این اولین بار بود که یکی ازم میخواست مواظب خودم باشم.. در حالی که خودش برای مواظبت از من اومده بود..
مرینت : مگه میخوای جایی بری؟!
آدرین : نه ولی خب.. بالاخره.. تموم میشه دیگه..
راستش.. دلم گرفت.. اگر این ماموریت تموم میشد من دیگه نمیدیدمش؟! بغض کردم.. اون اولین کسی بود که بعد دوستام اجازه دادم وارد حریمم بشه.. سر به سر هم گذاشتیم.. زیر بارون رقصیدیم.. تو دریا رفتیم.. کیک درست کردیم.. جونمو نجات داده بود.. هم از تصادف.. هم اون شب تو شهربازی..
آدرین : هیش خانوم کوچولو.. بغض کردی اره؟!
مرینت : آدرین..!
آدرین : جان..(:
مرینت : اگر بری.. بعد ماموریتت دیگه نمیای نه؟!
آدرین : نه دیگه.. فکر نکنم.. چون این اخرین ماموریتم تو ونیز هست.. بعدش میفرستنم یه شهر دیگه
مرینت : اوهوم.. پس همو نمیبینیم..!
چیزی نگفتم.. آهنگ غمگینی پلی شد.. واقعا میرفت یه شهر دیگه؟! اه به تو چه مرینت؟! تو چیکارشی؟! نمیدونم.. شاید همه کاره.. شایدم هیچ کاره.. با اهنگ لب زدم
«تو نباشی سرد میشم دور میشم از همه بی تو اینجا واسه من زندونه جهنمه
هرجا رفتم رد پای تو کمه سهم من از زندگی فقط یه مشت محکمه
بی تو این ادما میزنن میشکنن قلب منو.. نه بی من جایی نرو.. ول نکن دست منو..»
با بغض نگاش کردم.. صدامو شنید که گفتم
مرینت : بی تو این ادما میشکنن قلب منو.. !
دستمو گرفت بین دستاش.. ماشین وایساد.. پیاده شدیم.. بازم نقاب لبخند رو زدم و کمک بچه ها کردم وسایلو جا به جا کنیم..
⏰1 ساعت بعد⏰
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
الان وسط کیس بنظرت جای تبلیغ بود😐🤚🤐
محشر و عالی .❤ یکمی بیشتر طنزش کن😁😂❤❤
ممنون❤
خو من چیکار کنم؟! :/
اون میگه عاشقانه تر😐
شما میگی طنز تر😐
(⊙_⊙)?
هرجور خودت صلاح میدونی😊❤❤
عالی رمان جدیدتو بزار لطفا پارت بعدی رو زود بزار عاشقانه ترش کن
باش سعی میکنم♥
عالی بزار گریه
اوه گریه نکن میزارم🤗
اره بزارش
ممنون🌟
من ناظرش بودم
❤
این رمان ادامه بدیااا
باشه💜
آره
چرا یهو ونیزه بعد یهو تهرانه بعد پاریسه؟ من یخورده قاطی کردم
امان از این زود منتشر کردن😑
وقتی میخوایم یکم بمون مهلت بدن درستش کنیم سریع منتشر میشه😐
بعد اوکیه یه سال طول میکشه منتتشر شه😶
حالا تو یه تست کلا این ها که کجان رو توضیح میدم کیوتی♥
البته برو و بچ اون قسمتی هایی ازرمان مال رمان کاش بودی بود ها! مال پارت بعد چشمانش... نبود🤗