بچه ها این پارت برای اینکه بدونید چهار قهرمان داستان چجوری اومدن به زمان لیدی باگ و کت نوار
(بالا بخون) عین تمام روز های دیگه بلند شدم و له سمت مدرسه رفتم تا با ادی و دایانا و جک برم رفتم پایین و دست و صورتم رو شستم و به سمت میز مدرسه رفتم و گفتم که سلام مامان مانم ازم پرسید چرا ناراحتی اولیویا هم با ناراحتی گفتش چون قراره دوباره شاینا دوباره موزه رفتن رو خراب کنه مادرش هم گفت نه دیگه اینکار رو نمیکنه اولیویا گفت اگه شانس من باشه انجام میده و اومد گوشیش رو برداره که فرانک برادر کوچک اولیویا اومد و زد به دست اولیویا و گوشی اولیویا افتاد توی ظرف شیر اش سریع درش اورد و خشک اش کرد و دید که یک پیامک براش اومده توش نوشته شده بود اولیویا منتظر دردسر باش اولیویا فهمید که اون شاینا است و از اصبانیت بلند شد و راه افتاد به سمت اتوبوس مدرسه تا بره موزه که یک دفعه دید که یک پیر زن داره از خیابون رد میشه و دید از سمت دیگه داره یک ماشین میاد سریع دوید سمت پیر زن و بغل اش کرد و پرید و افتادن روی پیاده رو پیر زن بلند شد و از اولیویا تشکر کرد و اولیویا گفت خواهش میکنم و به سمت مدرسه رفت اول رفت توی کلاس تا با دوست هاش حرف بزنه وقتی رفت تو دید که اونها افتاد روی زمین سریع رفت و بلندشون کرد وفتی یکم حالشون اومد سرجاش ازشون پرسید که چیشده اونها هرکدوم یک چیزی میگفتن ادی میگفت داشت میرفته سمت اتوبوس مدرسه که یک چیزی محکم خورده توی سرش و بعدش چیزی یادش نمیاد دایانا گفت اومد توی کلاس و یک دفعه یک چیزی خورد توی سرش جک هم گفت یادشه است اومد توی کلاس و دید که دایانا و ادی افتادن اونجا و اومده کمکشون کنه که یک چیزی خورده توی سرش اولیویا گفت یادتون هست اون کسی که شما رو زده کی بوده ادی و دایانا و جک گفتن که نه اولیویا گفت الان حاتون خوبه اونها هم گفتن اره و یک دفعه
...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
میراکلسی نیستم😑
مث همیشه زیبا بود ب تستا منم سر بزن 🙂
چشم حتما
چرا دیگه نمیخونی