10 اسلاید صحیح/غلط توسط: باران انتشار: 4 سال پیش 80 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلاممممم امید وارم خوشت بیاد رفیق
یه چیزی تو داستان من باید معجزه گر ها داخل دستگاه باشه تا املی (مامان آدرین) زنده بشه شروع:هاکماث نگاهی به پسرش انداخت و به تو گفت :دختر جون واقعا احمقی اون گوشواره رو بده به من تاآدرین نجات پیدا کنه انتخاب سختی بود اما بخواطر نجات جون آدرین گوشواره هاتو در اوردی وبه هاکماث دادی و دوان دوان رفتی طرف آدرین و در آغوشش گرفتی ناگهان حالش خوب شد
بلند شدین و به هاکماث نگاه میکردین اون وناتالی معجزه گر هارو تو دستگاهی گزاشتند و ناگهان صدای در اومد ناتالی باز کرد و املی وارد شد هاکماث تبدیل شد به گابریل و فریاد زد املییییی و رفت پیشش اونو در آغوش گرفت و نوازشش کرد که ناگهان املس چشماشو باز کرد و چشمش یه شماها افتاد از آغوش گابریل بیرون اومد و سمت شما اومد تو رفتی تو بغل آدرین و اون سفت تورو چسبید
املی دستش رو روی صورت آدرین گزاشت و با چشمایی گریان زیر لب میگفت :پسرم آدرین!!! دستشو از رو صورت آدرین با عصبانیت اوردی پایین به تو نگاه کرد و اخمی کرد و دور شد رفت پیش گابریل و ازش پرسید:عزیزم اون آدرین پسرمونه درسته گابریل سرش رو به نشونه (درسته) تکون داد بعد املی پرسید و ایشون کی باشن گابریل هیچد نگفت ولی آدرین
نگاهی به گابریل انداخت و گفت :چرا... چرا نمیگی د حرفتو بزن دیگه پدر وایسا وایسا کلمه (پدر) رو نباید برای تو به کار ببرم باید بگم:قاتل، روانی، یا ادم کش کسی که به پسر خودش رحم نکنه پدره؟؟؟ 😣ابریل سرش رو پایین انداخت و گفت :املی ایشون... ایشون مرینت دوپن چانگ هستند دوست آدرین که یهو آدرین پرید وسط حرفش و گفت :نه. نه. نه اشتب شده اون دوست من نیست اون همه کس منه، نفس منه، اصلا جونه منه، عشق منه املی مطمعنی تو مادر منی چون از وقتی اومدی یه کلمه به من نگفتی
املی اومد جلو و آدرین رو در آغوش گرفت و خلاصه این قضیه حل شد و همه باهم آشتی کردن آدرین و مادر و پدرش در اتاق پزیرایی نشستند و ناتلی مشغول کاراشه تو خیلی ناراحتی و ذهنت درگیره همش حرفای آدرین یادت میفته :نفس منه منه منه اصلا جون منه منه منه
ذهنت درگیره که یکی در میزنه (تو تو اتاق آدرین هستی) میاد تو املی هستش میاد کنارت رو تخت میشینه نگاهش میکنی لبخندی میزنه توهم میزنی
میگه :مرینت تو از کی با آدرینی؟ میگی 1سالی میشه میگه هوووووو حالا واقعا دوستش داری؟ میگی :اره معلومه دستظو میندازه دور گردنت و بهت میگه دوست دا ه و میره بیرون روز بعد بالاخره میری خونه خودتون یه یاداش رو یخچاله نوشته :😄مرینت عزیرم اگه برگشتی خونه بدون ما ترو بخشیدیم و اینکه ما الان تو مسافرتی کاری هستیم دوستدار تو مامان. 💜
خیالت راحت میشه میری تو تخت خودت روز بعد بازم با آدرین وآلیاو نینو میری مدرسه که یهو لوکا :سلام بچه ها مرینت وقت داری یه دقیقه وقتت رو بگیرم؟ به آدرین نگاهی میندازی عصر تو چشاشه میگی :ببین لوکا مپکه یهو دستتو میکش و در آغوش خودش تورو جا میده تعجب وار به آدرین نگاه میکنی سرشو پایین میندازه و میره تا میخوای صداش بزنی لوکا بهت نزدیک میشه و ت. چشات نگاه میکنه
اما تو اونو حول میدی و میری دنبال آدرین که صحنه ای دلخراش رو میبینی وایییییی
کاگامی با آدرین دارن بستنی میخورن با عصبانیت تمام میری پیش آدرین میگی:فکر اینو نمیکنی که ماهنوز یا همیم و تا ابد هم هستیم نشستی اینجا با خانومخانوما بستنی میل میکنی هه منو بپو که نگران شدم چیزیت نشه و گیره کنان رفتی کاگامی و آدرین ا مدن دنبالت و مدام باهات صحبت میکردن کاگامی :نه نه اصلا اینتور نیست مری آدرین :وایسا عزیزم کاگامی دلش گرفته بود اومدم شادش کنم همین این حرفش جیگرتو سوزوند یه. وایسادی و روتو بهش کردی و گفتی :هه منچی من که... من که دوست دخترتم دلم اینهمه گرفت تازه الانم که معجزه گر هامون نیستن بدتر اومدی منو شاد کنی ها ها ها
آدرین اومد جلو و دستشو انداخت دور کمرت تو هم سرتو گزاشتی روی شونش و گفت:اخه فدای چشای آبی گریونت بشم من... خلاصه این قضایا حل شد تو و آدرین داشتید قدم میزدید که سروکله لوکا پیدا شد با لباسای خاکی اومد جلوتون گفت انتخاب بدی کردی اون چیش از من بهتره که یهو عصبانی شدی چون تو روی آدرین حساسی و یدونه زدی تو. گوش لوکا و دست آدرین رو کشیدی و درو شدی آدرین به عقب نگاه کرد و چهره حالت گریان لوکا درحالی که دستشو گزاشته بود روی جایی که تو زدی رو دید و زد زریر خنده با اعصاب خورد بهش زل زده بودی گفتی :چیش خنده دار بود. 😒با خنده گفت:بابا ایول خوب زدی ها فکر کنم نمیتونه بیاد دبیرستان با اون بادمجونی که پای چشش کاشتی 😂😂گفتی حقش بود و خودتم خندت گرفت که یهو لوکا مثل روح جلتون ضاحر شد یهو خندت به اخم تبدیل شد دست به کمر جلوش وایسادی گفتی تو چی از جون من میخوای که یهو حلت داد زمین آدرین یه نگاهی به تو انداختو بعد رفت جلو و یقه لوکارو چسبید
یه مشت زد تو دماغش لوکا هم اونوانداخت زمین و رفت که بزنه که کاگامی اومد وسط دستتو گرفت و بلندت کرد بعد شمشیرشو در اورد و روبه لوکا گرفت لوکا به یه نگاهی به ت به نشانه(دارم برات) کرد و دور شد و رفت رفتی سراغ آدرین و بلندش کردی و گفتی :حالت خوبه اوه اوه از لبت خون میاد!!! گفت:خوبم چیزیم نیست ت. خوبی و دستشو گزاشت روی صورتت گفتی :توخوب باشی منم خوبم. 😊کاگامی گفت :اهم اگه بحسای عاشقونتون تموم باید بگم خواهش میکنم. گفتی چیزه بله راستی ممنونم و من یه عزر خواهی بدهکارم گفت :خواهش میکنم وضیفم بود لیدی جون جا خوری یعنی اون میدونسته که تو لیدی باگ بودی گفت :نترس بعد برگشتن املی مامان آدرین همه شهر فهمیدن که یه صدای اشنا اومددختر دختر نگاه کردی دیدی آلیاست نفس زنان بهت زل زد گفت پس بگو چرا هروقت یکی آکومایی شد تو قیبت میزد بخدا شک کرده بودم هااا
خوب دوستاناین پارتم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه تا یه میرالکی دیگه میرالکس یادتون نره و میرالکسی باشید بابای 😙😘
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
من موندم چه طور از این سریال مسخره خوشتون میاد؟؟؟؟
😝
فکر نکنم باید دخالت کنی ت. بیجا میکنی دوست نداری میخونی
بمیره انشالله نویسنده ی ماجراجویی در پاریس
خیلی کارتون چرت و زشتیه
باور کنید عقل خودتون رو از دست داده اید
متاسفم براتون
که اینقدر دیوانه بودید این کارتون چرت رو دیدید
سلطان غول کش هاست!
یعنی بعدیو نمیزاری؟؟
چرا درحال برسیه
میرالکسی چیه میراکلس
میدونم چه فرقی داره حالا گیر دادی تو هم
سلام
عالی بود❤️❤️
منتظر بعدی هستم
ممنون 🌹🌹🌹
سلام عزیز مرسییییی عزیزم