15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Alexa انتشار: 2 سال پیش 55 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
به خدا چیز بدی نداره
ایشون تو هستی اسمت جونگ گوهارا هست 25 سالته یه خواهر داری پدر و مادرت بریتانیان و خودت دورگه ای رگ بریتانیایی داری و یه رگ کره ای تو بوسان به دنیا اومدی
ایشون جونگ آلن هستن خواهر گوهارا ازدواج کرده و 27 سالشه و اونم مثل گوهارا دورگه هست و تو بوسان به دنیا اومده
ایشون برایان همسر آلن هست 27 سالشه و رقصنده هست ( راستی آلنم رقصنده هست گوهارا هم رقصش عالیه البته بگم که تو داستان نمیاد واسه همین طوری گذاشتم که بدونین)
ایشون لوکاس نا برادری آلن و گوهارا اون بریتانیایی هست و 28 سالشه
ایشونم که معرفی نمیخواد پارک جیمین 26 سالشه یه برادر کوچکتر داره و همسر گوهارا هست و بوسانی هستن (میدونم همه بویانین جز برایان و لوکاس)
از زبون گوهارا :
امروز لوکاس به منو آلن پیام داد و گفت که بیاین پارک کارتون دارم 😳
منم کنجکاو شدم گفت ساعت 6 و نیم اونجا باشید. ولی جیمین خونه نبود تا نمیدونم کی نمیاد واسه همین بهش پیام دادم و رفتم (لباس بالا)
رفتم پارکی که لوکاس گفته بود دیدم آلن نشسته رفتم پیشش باهاش سلام کردم و نشستم بعد 5 دقیقه لوکاس پیداش شد و گفت : سلام خوبین اسکلا 😉
من : سلام شروع کردی باز 😂 چیکارمون داری؟
لوکاس :بعد یه ماه دیدیم بزار یکم حرف بزنیم و این چیزا 🙂
من: اوکی
سر گرم حرف زدن شدیم بعد 35 دقیقه گفت : من دارم بر میگردم لندن 🙂
من :چی به همین زودی!؟
لوکاس : آره یه کار مهم داشتم انجام شد دارم میرم
من: دلم برات تنگ میشه
لوکاس و من همو بغل کردیم که یهو......
از زبون جیمین : داشتم میرفتم اون جایی که اون ناشناس پیام داد ببینم راسته یانه ( فلش بک 2 ساعت پیش ساعت 5) داشتم کارمو میکردم مه یهو برام پیام اومد گفت ساعت 7 برو فلان پارک زنت داره یه کاری میکنه 😳
مطمعنم دروغه ولی میرم یه سر گوشی آب میدم (زمان حال)
اون داشت یه پسر رو بغل میکرد تا منو دید اومد سمتم و گفت : اینجا چیکار میکنی جیمین؟!
جیمین :اومدم ببینم راسته که داری بهم خ. ی. ا. ن. ت میکنی؟ که دیدم آره راسته
گوهارا : اون طوری که فکر میکتی نیست بزار توضیح بدم 😢
جیمین : چیزی برای حرف زدن نیست خودم دیدم 😠
گوهارا : ولی.....
از زبان گوهارا :
باورم نمیشد اون رفت هرچی صداش زدم نیومد اون اون ترکم کرد 😭
از ناراحتی زدم زیر گریه آلن اومد سمتم و گفت : گوهارا من باهاش حرف میزنم
گوهارا : اون ترکم کرد 😭😭😭😭
یهو احساس کردم یه چیزی سمتم گرفتن دیدم لوکاس یه اسلحه سمتم گرفته و گفت : تمام اینارو من کردم من برات پاپوش ساختم که بکشمت و زندگیتو خراب کنم 😏 من بهش پیام دادم الانم بهش میگم که زنش داره میمیره 😏😏😏
آلن :لوکاس چیکار میکنی چرا میخوای بکشیش مگه چیکارت کرده؟ 😳
لوکاس : اون تمام افتخارمو پیش کل خانواده گرفته میخوام بکشمش😏گم شو اون ور تا تورم نکشتم 😠
آلن : اگه میخوای بکشیش باید منم بکشی 😠
گوهارا بالاخره حرف زد :
آلن برو من دیگه یه مرده متحرکم دیگه جیمینی برام نمونده خنده ای عشقی برام نمونده بزار منو بکشه راحت شم😔
از زبان جیمین : با عصبانیت رفتم باورم نمیشد بعد 20 دقیقه ناشناس بهم پیام داد من همون مردی هستم که گوهارا بغل کرد نا برادریش بودم الان دارم میکشمش 😏
جیمین وای من چیکار کردم باید برگردم با تمام قدرتی که داشتم دویدم و دیدم اسلحه رو سمت گوهارا گرفته گوهارا هم نشسته رو زمین و آلن داره جلوی لوکاس رو میگیره 😳
رفتم سمت لوکاس میخواست شلیک کنه ولی دستش رو گرفتم بالا و به کسی نخورد ( پرنده ها چی؟ 😂)
از زبون گوهارا :
خودمو آماده مرگ کردم که صدای شلیک اومد ولی من چیزی حس نکردم چشام باز کردم و دیدم جیمین دست لوکاس گرفته بالا که به من تیر نزنه 😳
اونا باهم در گیر شدن جیمین داد زد شما دوتا برین بدوییییین
من : اما جیمین.......
جیمین : فقط بروووووو تا اتفاقی برات نیوفتاده ( چه احساسی😔) من و آلن شروع کردیم به دوییدن و تا خواستم بر گردم یهو کنار قلبم درد گرفت و دبگه چیزی نفهمیدم 😳
از زبون آلن :
گوهارا داشت بر میگشت که یهو لوکاس به گوهارا تیر زد 😰
من : گوهارا گوهارا پاشو😰
دیدم فایده ای نداره نگاه کردم دیدم از سمت قلبش داره خون میاد 😰 نه مطمئنم به قلبش نخورده اگه خورده باشه خودمو نمیبخشم 😢
یهو لوکاس بدون اسلحه فرار کرد
از زبون جیمین :
اسلحه از دست یارو گرفتم و دیدم در رفت بر گشتم دیدم گوهارا افتاده زمین و لباسش خونیه😰
امکان نداشت یعنی تیر خورد😰
با آلن گذاشتیمش تو ماشین و رفتیم بیمارستان بردنش اتاق عمل 1 ساعت بعد دکترش اومد و گفت : خیلی شانس اوردین چون کم مونده بوده به قلبش بخوره هنوز بیهوشه به زودی بهوش میان🙂
هوف اگه اتفاقی براش می افتاد تقسیر من بود اگه حرف اون ع. و. ض. ی باور نمیکردم اتفاقی نیوفتاده بود 😢
گوهارا چشام رو باز کردم دیدم رو ی تختم درد داشتم 😔
یهو جیمین اومد سمتم و گفت گوهارا خوبی؟
من : آ آره خوبم فقط یکم درد دارم 😔
جیمین : ببخشید من باعث سدم درد بکشی اگه حرف اونو باور نکرده بودم اینطوری نمیشد 😔 حق داری اگه دیگه نخای منو ببینی 😢
من : من بدون تو نمیتونم زندگی کنم چرا ولت کنم یه اشتباه کردی ببین الان خوبم 🙂
جیمین : هوف خوشحالم منو بخشیدی🙂
بعد 1 روز بر گشتیم خونه هنوز درد داشتم ولی دکتر گفت آدیه (1ماه بعد) الا حالم کاملا خوبه و خوشبختانه معلوم شد که قراره یه خانواده سه نفره بشیم جیمین خیلی خوش حاله ❤️2 سال بعد الان یه دخترک کوچولو ناز نازی داریم به باباش رفته ریوا (اسم بچشون) الان بهترین زندگی دنیارو دارم ( جیمین هنوز مطمنی اون روز پرنده تیر نخورد؟ 🤣)
خب پایان امیدوارم خوشتون اومده باشه کلی زحمت کشیدم لطفا کپی نکنین ❤️❤️❤️❤️❤️
اگه میخوای عکس بچشون رو ببینی برو اسلاید آخر
این سه سالگیش🥺
اینم الان بزرگ شده 13 سالشه مثل مامان باباش کیوته🥺❤️ (بگو مثلا الان واقعیت داره مه عکس سن های مختلفش میزاری🤣)
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خب برید هم بخندین هم گریه 🤣😭
سلام داستانت خوب بود
من همونیم که اومدی زیر است کامنت گذاشتی گفت به تستم سر بزن خاستم بگم خوب بود 😉
💜💜💜💜