میشه قلبتو هک کنم❄(یونگی)پارت۱۳

هایییییی باییییییی👋

کله کلاس نامجون حتی بهم نگاه نکرد سرش رو گذاشته بود رو میز و تو فکر بود دیگه نمی تونستم تحمل کنم همین که زنگ خورد رفتم پیشش حواسش نبود من:نامجوننننننا نامجون:حوصله تو رو ندارم برو اونور خوابم میاد من:دلت میاد با من قهر باشی اخه تو چته چرا بهم نمیگی نامجون:اگه بهت بگم مشکلم رو حل می کنی؟ من:خب اگه بتونم اره نامجون از جاش بلند شد و صورتش رو بهم نزدیک کرد و با صدای آروم کنار گوشم گفت نامجون:مشکلم اینه که دوست دارم نمی خوام دورو بر آدمایی مثل یونگی باشی یهو خشکم زد چن لحظه تو چشای هم نگا کردیم ولی بعدش خندم گرفت من:هییی دیوونه زده به سرت وسط کلاس مطمئنم جدی نگفتی درسته؟ نامجون:اره جدی نگفتم فقط یه شوخی بود اینو گفت و رفت تو حیاط مطمئن بودم که همچین حسی بهم نداره چون اون همیشه برام مثل یه برادر و خانواده بوده و اصلا ممکن نیس کوچک ترین احساسی بهم داشته باشه

داشتم درحال خوندن کتاب تو راهرو مدرسه قدم میزدم که یهو یکی کتاب رو از دستم کشید من:هیییی چته وحشی سوهو:چخبر کوچولو من:چی می خوای کتابم رو پس بده اونا چنتا از قلدرای با نفوذ مدرسه بودن ولی اخه چه مشکلی می تونن با من داشته باشن سوهو:هی میگم خبر دارین هه سول کجا زندگی می کنه؟ یکی:مگه قراره کجا زندگی کنه؟ سوهو:می خوام یه خبر توپ بهتون بدم دختر خرخون و مغرورمون از پرورشگاه میاد من:خفه شو داره دروغ میگه سوهو:باید زودتر بهمون می گفتی دره خونه من همیشه به روت بازه نامجون:هییی عوضی ازش دور شو نامجون سوهو رو هل داد و سوهو افتاد رو زمین سوهو خواست بلند شه و بیاد سمت نامجون که من جلو نامجون رو گرفتم من:آروم باش بهش توجه نکن اینجا مدرسست بیا بریم بزور نامجون رو کشیدم تو حیاط من:خوبی؟؟ نامجون:خودت خوبی؟ من:اره چرا باهاش درگیر شدی نامجون:از این به بعد اگه کسی اذییتت کرد بهم بگو

۰۰۰۰۰۰۰۰

۰۰۰۰۰۰۰

۰۰۰۰۰۰۰

۰۰۰۰۰۰۰