10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Chuuya انتشار: 4 سال پیش 258 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم بعدی. ببخشید کمه. تا آخرش بخونیداااا.
رفتم بیرون . اون پیشخدمت که منو صدا کرده بود فک کنم اسمش جرج بود. یه نامه داد بهم. خوندمش.
نامه اعلام جنگ از طرف ......پنج نور سرنوشت؟
توی نامه نوشته بود به دنبال نور ششم و کامل کننده گروه هستیم.
حالا باید چیکار میکردم؟ آخه این پنج نور سرنوشت کیان؟ دنبال نور ششم میگردن؟! اصلا نور ششم اون کیه؟
بلند شدم و رفتم سمت اتاق آلیا و نینو( قراره اونجا بمونن تا مرینت جاشون رو تو قلمرو خودش آماده کنه) . در زدم.
صدای آلیا بود که گفت:« بفرما»
رفتم تو. گفتم:« سلام ، آلیا. نینو کجاست؟»
آلیا گفت:« رفت بیرون یکم هوا بخوره. »
گفتم:« آها....ام....تو چیزی درباره ی.....نور های سرنوشت میدونی؟»
آلیا رفت سمت فنجون های قهوه و گفت:« آره. قهوه با شکر یا شیر؟»
گفتم:« خالی. ممنون. خب حالا چی هستن؟»
گفت:« باشه. حتما. خواهش میکنم،چطور؟»
نامه رو نشونش دادم. گفت:« اوممم جالبه.»
گفتم:« خیلی.....حالا چی هست؟»
گفت:« بزار اینطوری برات بگم. عناصر طبیعی ( آب، باد، خاک، آتش) رو که میشناسی. این گروه هم همونه. افرادی که قدرت کنترل اونا رو دارن ولی گونه نیستن،مثلا خوناشام یا چیز دیگه رو جمع میکنن و میبرن تو گروه خودشون. اسمشون هم دلیل خاصی نداره. نور های سرنوشت رو لیدر گروهشون بر اساس یک فیلم یا کتابی که دوست داشته انتخاب کرده. و اما اعضاش:
لی_ هونگ هوپ از کره ، قدرتش آتشه و شغلش هم دکتره.
* جنسیت: مرد* ۳۴ سالشه
یابوکو یاگامی معروف به یایا ، قدرتش خاک هست و شغلش جهانگرده. * جنسیت: مرد* ۲۳ سالشه
هیوری یاگامی قدرتش آبه و خواهر یایا هست. شغلش هم تور لیدر هست.* جنسیت: خانم*۱۹ سالشه
آلبرت کانستین قدرتش خاکه و شغلش هم مهندس هست. * جنسیت: مرد* ۲۰ سالشه
رابرت جکسون همون لیدر گروه هست و شغلش معلمه. سیاه پوست هم هست. جنسیتش مرده و قدرتش هم باده.
۴۰ سالشه.
و اما آخرین عضو. مرینت دوپنگ_ چنگ .قراره دست راست جکسون بشه. ۲۴ سالشه و جنسیتش زن هست و قدرتش باد هست.
میدونی....ماری خودمونه و ......ششمین نور سرنوشت.
از هر قدرت دو تا. و یه خبری که من الان فهمیدم...._
حرفشو قطع کردم و گفتم:« وایسا ببینم. یک آب و یک آتش نیست.»
آلیا گفت:« آفرین ادرین. باهوشی. تو همون هستی. تو دو قدرت آب و آتش رو با هم داری.»
ادرین:« واسا ببینم😐 م_م_من؟ د_داری شوخی میکنی؟ تازه اونم دو تا قدرت؟»
آلیا:« آره. درسته. دو تا قدرت. »
ادرین:« مرینت چطور رفته تو گروه؟»
آلیا:« منم نمیدونم اما این احتمال رو میدم: ببین وقتی تورو گرفتن....* چهره ادرین رفت تو هم، حقم داره* یه لشکر دیگه هم پیشمون بود و اونا هم پنج نفر بودن. انگار مرینت میشناختشون و اونا هم مرینت رو میشناختن.»
ادرین:« اوه....که اینطور😢.»
آلیا:« ادرین ناراحت نشو. این عالیه که دو تا قدرت داری. اما اینکه چرا دوتاس....راستش دلیلش اینه که تو....پلگ رو خوردی تقریبا و نیروش رو گرفتی و رهبر گربه سانان هم هستی. حالا مرینت هم از جنگل نیرو گرفته و از نظر من بخاطر اینکه اونا کمک کردن اونم در ازاش عضو گروه اونا شده.»
ادرین:« یعنی اونا میخوان مرینت و بعدش منو بگیرن؟ ا_اما جنگل چی؟ اصلا تو از کجا این همه اطلاعات داری؟»
آلیا:«اولا یجورایی آره ، دوما مث که یادت رفته من خبرنگارم😉.»
ادرین:« خب...که اینطور. من باید برم. کاری نداری؟»
آلیا:« چرا ....خب....ادرین.....این که این قدرتا رو داری...._»
از اتاق رفتم بیرون. حرف آلیا عجیب بود . گفت اگه از این دو تا قدرت همزمان استفاده کنم ....در نهایت ضعیف و اگه بدنم طاقت نیاره میمیرم.
هومممم. باید یه فکری هم به حال این بکنیم. مگه نه؟ ....* یه پنیر کممبر از جیبش درآورد و پرت کرد تو هوا* پلگ؟😏»
پلگ:« دقیق_»
ادرین:« مگه جنابعالی خواب نبودی؟»
پلگ:« چرا هستم. فقط دارم تو خواب راه میرم»
ادرین:« رو که رو نیست. کوهه»
پلگ:« زخم زبون بزن فقط. خب؟»
ادرین:« چشم. آقای شکم»
پلگ:« قلبم درد گرفت»
ادرین:« یه سوال با اون بدن کوچولوت قلبت دقیقا کجاشه؟»
پلگ:« همونجایی که برا تو هست»
ادرین:« تو..... شکم متحرک شیرین زبون؟»
پلگ:« بله؟»
ادرین:« خیلی ممنونم.»
پلگ:« برای چی؟»
ادرین:« خیلی وقتا جونمو نجات دادی.»
پلگ* چشماش پر اشک شده* :« خیلی قشنگ بوددد. تو بهترین صاحب منییی»
و رفت تو بغل ادرین.
ادرین:« من نمیخوام صاحبت باشم. دوست رو ترجیح میدم😊»
پلگ:« عاشقتممممم»
ادرین:« من رو یکی دیگه کراش دارم.»
پلگ:« رو حبه قند نباشه هااا😠😠😠»
ادرین:« روانیه منحرف. من عاشق تنها عشقم هستم.😆»
پلگ:« مرینت؟»
ادرین:« کفشدوز بانو😉»
پلگ:« بسه دیگه....حالت تهوع گرفتم. تازشم عشق فقط یدونس اونم قند عسل منه»
ادرین:« اِ حبه قند شد قند عسل؟»
پلگ:« هیسسس🤫 میخوام بخوابم🥱»
ادرین:« باشه . شب خوش»
پلگ:« شب خوش»
دیگه هیچی به ذهنم نمیرسههههه.
حالا چیکار کنممممم؟؟؟؟؟
چجوری داستانو تموم کنممممم.
* نویسنده در حال بیان بدبختی هایش به افق پیوست*
خب دیگه این قسمتو وسط امتحانای ترمم نوشتم نمیتونم زیاد بنویسم.
نوشتم که سر در بیارید که چی شده و اینا.
اما دیگه نمیتونمممم. امتحان ریاضیمو دادممم. خیلی نفس گیر بود. برام دعا کنیدددد. نظر هم بدیددددد. آها عکس پارت هم تو اسلاید بعدی میگم.
عکس هاکال و ادرین هست. ادرین لباس جدید براش دوختن😜. لباس ادرینم دادن به هاکال. هاکال شخصیت پوکر و جذابی داره. راستی موهای مرینتو قراره سفید کنم.
( در اصل هاکال و ادرین لباساشونو عوض کردن)
نظر یادتون نره هاااا😃
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالییییییی
عالی بود منتظر پارت بعدی هستم 😘
ممنون. نظرات که رفت بالای هشت تا میزارم😉
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی،، عاااااااااااااااااااالییییییییییییی
فوقالعاده بود، محشره
خیلی داستانت خوبه. انقدر داستان جذاب، فوقالعاده، زیبا، ماجراجویی، تخیلی با درصد بالا، و کلی خصوصیات عالی دیگه که واقعا نمیتونم تو یه کامنت توصیف کنم رو داره
بازم میگم داستانت فوقالعاده عالی و محشر و جذابه
و در آخر« خسته نباشی دلاور.....خدا قوت پهلوان» واقعا خسته نباشی با این داستان عالی و محشرت
خیلییییی خیلیییییی ممنونم. واقعا بهم انرژی داد. فک نمیکردم داستانم انقدر خوب باشه. واقعا ممنونم. اما من هنوزم داستانی که دلم بخواد رو ننوشتم. ولی وقتی اونو نوشتم مطمئنا نمیزارم تو سایت چاپش میکنم.😄
خیلی نظرت بهم انرژی داد....واقعا ممونم😊😊😊
بینظیر و فوق العاده بود♥️♥️😘😘😚😚
خیلی ممنونم. 😆😆😆😘😘
تست عالی بود ولی دست به مو مرینت نزن یعنی اگه هم میزنی سفید نکن خدایی زشت میشه الان که دارم تصور میکنم خیلی زشت میشه 🤮🤮
باشه، نمیکنم. ممنون که نظر دادی😊
خواهش
خیلیکمبود😥😥
ببخشید مغزم قفل کرده ، پارت بعدی رو هم نتونستم بنویسم.😖😖😖