8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jiminaaaa انتشار: 3 سال پیش 131 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب بیبی ها چطورین🤩🤗خب پارت دوم رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد🥺🤞🤩خب لایکو کامنتم یادتون نره🥺☺️.....ناظر عزیز توروخدا منتشر کن چیزی هم توش نیست که رد کنین🥺🙂🤗
خب اونجا بودیم که🤏😪...
(در زدم و با خنده رفتم داخل🙂دیدم که جیمین مثل همیشه گریه میکنه😖🥺😞....+س...سلام....حالت خوبه🙂؟جیمین...میشنوی صدامو...جیمین با تنفر نگاش میکرد و چیزی نمیگفت😖😤.....چه یون جلوتر میره و میشینه روی صندلی...+ببخشید م...من متاسفم نمیخواستم اونجوری حرف بزنم..م..من منظوری نداشتم😖😞....فقط خواستم بگم که تو باید...که جیمین حرفشو قطع میکنه...-بسههه ن...نمیخوام صداتو بشنوم....چیزی نگو....😤🥺🤧...چه یون مکثی میکنهو😪🤏...+باشه...من که گفتم ببخشید...بعد اینکه تو باخودت چی فکرکردی🥺فک...کردی من دلم براش تنگ نمیشههه....اگرتو ۳سال باهاش زندگی کردی🥺من باهاش ۵سال دوست بودم...او..اون مثل خواهرم بود..ارههه..م..من هنوزم بهش فکر میکنم...اماا...که میزنه زیر گریه😪🤧جیمین نگاهشو میبره سمتش 😪🤏🥺...-هدفت چیه چرا راحتم نمیزاری هااااا..🤧😤..ولم کن بزار تو درد خودم بسوزم🥺😖😤...)....+خب اخه....- هیچی نگو..اص....اصلا تو کی هستی که برای..م..من تعیین تکلیف میکنییییی🥺😠(باداد)...چه یون سرشو میندازه پایین و به نشونه نا امیدی تکون میده😓....- من فقط میخوام راحت باشی😪🤏من یه پرستارم کارم اینه باید دلگرمی بدم....باید حواسم به بیمارم باشه...🥺🤏😪....- افرین...هرچی هستی برای خودتی...کارتو بکن و تو مشکلات من دخالت نکنو پاتو از گلیمت دراز تر نکنننن😤😟....چه یون بلند میشه و میره سمت در...+باشه پس...شب خوش☺️بعد میره...جیمین در کشویی کمدش رو باز میکنه و عکسای لیارو میاره بیرون🥺....دستاش میلرزیدن🥺اونا رو برداشت و گذاشت روی صورتشو گریه کرد🥺🤧.....-ای کاش..م..من به جای تو میمردم...فرشته ی من🥺🤧کجارفتی....عکسارو میزاره روی تخت و دونه دونه نگاه میکنه...یکیشونو برمیداره..-یادت می...یاد تو این پارتی تو رو پیدا کردم🥺🤧....-خدایااااا چرا من...چ...چرا مننننن😭🤧🥺😖.....جیمین تاصبح عکسارو بغل گرفت و اشک میریخت🥺😖
تهیونگ اومده بود ملاقات ش....∆امیدوارم حالش بهتر شده باشه🥺🤞.... در رو باز میکنه و با یه جعبه بزرگ🤩میره پیش تخت جیمین🥺....∆نگا نگا..(😂🥺)....جیمین هنوز عکسارو بغل گرفته بود و چشماش پف کرده بود😖🤏🥺از اون طرف هم وارونه خوابیده بود🥺😅و یه پاش روی زمین و پای دیگش روی بالش🥺😄...تهیونگ جعبه رو میزاره روی میز و پاهای جیمینو صاف میکنه😄☺️که جیمین یهو میپره تو هوا😅🥺....-معذرتتتتتتت میخواااامممممم(با ناله🥺🤧الهی من بمیرمممم🥺😖).....تهیونگ جیمینو بغل میگیره🥺....∆آروم باش...آروم🥺😖🤞....جیمین همینجوری گریه میکرد🥺....تهیونگ جداش میکنه بعد بالحن ارومی...∆باز خوابشو دیدی🥺🙂....∆منو ببین...جیمین لطفا گریه نکن خب🥺🤏خبر از چشمات داری چجوری شدن هاااااا(داد)...از بس گریه کردی قرمز شدهو باد کرده😖🤏🥺....مثلا تو اینکارو میکنی🤏🥺 لیا برمیگرده😖🥺....معلومه که نه...اونم دوس نداره تو رو تو این حال ببینه🥺🤏...اون الان ناراحته این حال تورو میبینه🥺🤞.....تهیونگ که جوابی جز صدای گریه نمیگیره🥺💔لباشو بهم میزنه و نا امیدانه جعبه ای رو که اورده بودو میگیره سمت جیمین🥺🙂....-ای...این دیگه چه کوفتیه😖🥺...∆بازش کن میبینی🤗....جیمین که چشماش تا نصفه باز بود و توان بیشتر باز کردنش رو از درد زیاد نداشت🥺😖🤞چندبار بهم میزنه تا بهتر ببینه🥺🙂...جعبه رومیگیره...-ای...اینا چین🥺😶...تهیونگ میخنده∆اینا لباس فرم و کفشو چیزای لازم برای کار توی شرکت منه🤗🤩...گفتم بعد از مرخصیت بیای کنار منو کوک کار کنی🤗تا هم حواسم بهت باشه🙂🥺و وقتی هم که کوک کوک شدی بری سر کارخودت🤩....جیمین جعبه رو پرت میکنه😖🥺.....-حوصله هیچ کاریو ندارم نه الان نه هیچوقتتتت🥺😖حوصله چیزی روهم ندارم😖🥺....∆د..خب چرا اینطوری میکنی😶💔🥺بالاخره که باید مرخص بشی🥺🙂و اصلا تو کاری نکن فقط بیا پیش ما و حقوقت رو هم سه برابر میدم🥺🤩...-تو فک..کردی من از تو پول میخوام😖😠....∆جیمین من منظورم این نبود...چرا بد متوجه میشی🥺💔من فقط میخوام هواتو داشته باشم🙂🥺🤞....-لا..لازم نکرده من خوبم🥺🤞😖....∆خوبی🥺😑از این چشمای قرمز بستت بپرس ببین خوبی🥺از این بدن ظریفو 🥺بی جونت بپرس چقد وزن کم کردی نه بپرس🤏🤧😤از اون گودی زیرچشمات از اون حال افتضاحت بپرس ببین خوبی😖🥺💔از اون مغزت بپرس ببین خوبییییییی(باداد)🥺😖🤞...∆من دیگه نمیخوام تو رو اینجوری ببینم جیمین🥺🤏ازت خوااااهش میکنم بشو همون جیمین خوش خنده ی🥺کیوت🥺پرکارو پر انرژی.......-بسه دیگهههههه😖🥺😤همتون حرفاتون تکراریههههههههه(داد میزنه🥺😖)از همتون متنفرمممممم هیچ...ک..کدومتون منو نمیفهمین🥺🥺😖نمیخو...ام ری..ریخت هیچکدومتونو ببینم🥺😤.....تهیونگ بغلش میکنه باز🥺🤗😅😐.....∆باشه...باشههه..اروم باش لطفا متاسفم که حالتو بدترکردم🥺😓🤧.....جیمین تهیونگ رو هل میده🤧...- م..من خیلی هم ارومم بس کنیننننننن🥺😤.....بعد خیلی اروم و با گریه🥺🤧-...لطفااا بروووو....راحتم...بزارین...میخوام تنهاباشم🥺🤏.......∆هرطور راحتی🤗🥺باشه پس من میرم ولی بهت سر میزنم 🤗🥺...
فرداساعت۲ظهر🤏😪:
وقت نهار بود که در باز شد...جیمین تو ذهنش🤏😪-دوباره اون دختره ی پررو اومد😒..اصلا نبایدبزارم وراجی کنه😑(😂🥺)....به اون هیچ ربطی نداره من چیکارمیکنم😤....-هی هرچیزی اوردی بزار روی میز و از جلو چشمام دور شو😑🤏🥺...حوصله ی چرتوپرت شنیدن هم ندارم😤🤏....جیمین روشو میگیره سمتش....-ت...تو کی هستی😐😑😶پ..پس پ...پرستار شوکه و خشک زده به جیمین زل زده بود😂😶....¥غ..غذاتو میزارم و میرم😶...جیمین شوکه از روی تخت بلند میشهو😶....-ص...صبرکن پس پرستار مین چه یون کجان؟.....¥از این به بعد من کاراتو انجام میدم🤗پرستار مین یک هفته مرخصی گرفتن.....بعد هم میره🚶🏽♀️😶...جیمین بادهن بازو شوکه😶😂😐میره روی تخت میشینه...-بهتر...(😐😶😂)..دیگه راحت شدم😶🤞....
دوساعت بعد🤏😪...پرستار جدیدش میاد و با عصبانیت...¥هی...چرا نخوردی غذاتو دوباره😶😑....-چون دوس نداشتم😑😐🤗....¥که اینطور...بعد هم ظرف رو برمیداره و میره😶🚶🏽♀️...فرداصبح🤏😪:
...جیمین تو خواب بود که یهو با احساس درد و سوزش بیدارمیشه🥺💔یه نگاه به پرستار سرم به دست میندازه😶🥺😂یه نگاهم به دست تیکه تیکه شده ی خودش🥺💔....بعد باعصبانیت دستشو میکشهو میشینه💔🥺😤....-هیییی...چیکار میکنی🥺😤چرامنو بیدارنکردی😠😤اصلا این کو..ف...ت..و...زه..ر..ما..ر..چیه😶😠....پرستار دستشومیگیره...¥لطفا بزارکار خودمو انجام بدم و دخالت نکن...😶😐...-د..دستمو ول کن نمیخوام😤😠😶....¥خب باید اینو بزنم برات تاخوب بشی چرا اینجوری میکنی😶...-به تو هم میگن پرستاااااار😠😤....(باداد)..-من تو خواب بودم مگه نمیتونستی بیدارم کنی هااااااا🥺😠....¥ببخشید خب🤗حالا دستتو بده به من تا زودتر رگ روپیدا کنم مگرنه به ضرر خودته🤏😪....جیمین با عصبانیت دستشو میده🥺😤....سرانجام بعد از ربع ساعت رگ پیداشد😐💔😂.....پرستار محکم سرم رو وصل کرد🥺💔😐(صب کن تا بیام😪🤏😠😑🔪)...جیمین آهی از درد میکشه🥺💔...¥خب دیگه من میرم🤏😪....پرستار که رفت و در رو بست...جیمین سرم رو میگیره و میخواست بکشش🥺💔😶...-آ...اه..اهییی..🥺😤😖چ...چرا این دفعه دردم گرفت از سرم زدن😶🥺...او..اون دختر حداقل بهتر میزد🤧😶...ن..نه هیچ ربطی نداره من چون تو خواب بودم دردم گرفت😶🤞اره...نگاهی به سرم بالای سرش میندازه و صدای تک تک قطه های سرم ارومش میکرد😶🤧....-بهتره این سرم کوفتی رو نکشم....بعد هم گوشیش رو باز میکنه و عکسو فیلمایی که از لیا داشت رو نگاه کرد🥺🤧💔.... یک هفته گذشت😶🤞....+سلام بچه ها چطورین🤗🤩چه خبرا من نبودم کارا چطور بود😅🤏...با همکاراش احوال گیری میکنه بعد میره پیش پرستار جیمین...+هی حال بیمار من چطوره؟خوب شده؟🥺😅....پرستارسرشو تکون میدهو با عصبانیت😶...¥ت..تو..چجوری این پسره ی بد عُنُق رو تحمل میکردی😶😐😅...چه یون میخنده...+چرا؟....¥چرا😶😑از وقتیکه پرستارش شدم نه غذامیخوره😑😤نه میزاره سرم بزنم😶💔خیلی هم زبون درازو قدرنشناس😤....(😐😑🔪🥺بچمو چیکار داری)....+خب دیگه ببین من چی میکشم🤧😅......¥اخه خیلی بچه بازی در میاره😐😶.....+خب این طبیعیه😅 چون حالش خیلی بده🥺🤏و ما باید به اون دلگرمی بدیمو☺️ هواشو داشته باشیم🤏🙂 نه اینکه باهاش لج کنیم😶😪ولی به هر حال ازت ممنونم که به جای من کار کردی🤗خسته نباشی🤗.....یهو یکی از همکاراش دست میزنه براش😐😂...پرستار:افرین...نه افرین🤩چه یون تو کارش خیلی ماهره و باید درک کردن رو از اون یاد بگیریم🙂....چه یون میخنده و میزنه تو بازوش😄...+نه بابا اونقدرام خوب نیستم.....
جیمین داشت کتابی که نامجون بهش داده بود رو میخوند🥺😶...در اتاقش باز شد....-هی اگه غذا اوردی من بازم نمیخورم فهمیدی😑😤.....+نه من غذانیاوردم😅کلاه و شال گردن اوردم🤗🧣....جیمینه برمیگرده و چه یون رو باخنده میبینه...+خب بگو ببینم چه خبر🤩حالت چطوره🤗....بعد میشینه روی صندلی مکثی میکنه....+آمممم راستی افتاب از کدوم طرف دراومده که کتاب میخونی😅😐😳.....+هنوزم از من ناراحتی😶🥺...جیمین شال گردن رو میگیره😶...-حالا کی اینو بافته؟😏....+اینو مادرم برای من بافته بود که من برای تو اوردمش🤗....-ممنون....+قابلی نداشت🤗...نگفتی حالت چطوره🙂....-خوبم....-راستی شنیدم باپرستار جدیدت ساز نرفتی😅💔جریان چیه؟....جیمین زیرچشمی نگاش میکنه😑😶 بعد باعصبانیت🥺😤....-به اون میگی پرستااار😤او...اون وقتیکه من خواب بودم و بدون اجازه من داشت به من سرم میزد😤🥺.....چه یون شوکه و عصبانی بلندمیشه😶🤞.....-صب کن ببینم چی🥺😳ی..یعنی تو خواب بودی....وایساببینم ای...اینجوری سرم زدنا....اون قوانین رو زیر پاگذاشته😶😳...الان میرم حصابشو میرسم😤😑......-حالا نمیخواد شلوغش کنی یه سرم بود🤏😪...(😶😐😂).....چه یون میره و در رو باز میکنه....-نه خب اون..اوفففففف😤 بعد میره...-اینم دیوونستا😑😐.......(خب اون انگشت عزیزت را بزن روی قلب بی رنگ بدبخت🥺😆 تا رنگی شود🤏😪🥺🤩)
چه یون عصبانی بود و خیلی تندتند راه میرفت😶....+یعنی چی که وقتی اون خواب بوده سرم زده صب کن ببینم😶😤...در اتاق پرستار ها رو باز میکنه...+پرستار کیم کجاست😤...یکی از پرستارا که از عصبانیتو داد چه یون خشکش زده بود🥺😂...:او..اون تو اتاق۱۲۶هستن...+اها که اینطور....پرستاره که مطمعن شد چه یون رفته👀😶😂:اوففف چه یون اولین باره که اینقد عصبانی بود😶💔عجیبه ها🙄.....+خب پرستار کیم کارتون تموم شد یه سری به اتاق من بزنین باهاتون کار دارم😑😶🤗.....¥حالا چرا اینقد عصبانی شدی مین چه یون🙄☹️...+من خیلی هم آرومم لطفا بعد از این مریض بیاید پیش من😤🤏....¥بااااشه....(راستی چه یون سرپرستاره و اتاق جداگونه داره🤩)
پرستار کیم دست به جیب و شوکه به اتاق چه یون رسید و در زد....+بیا تو...¥خب...کاری داشتی😶....چه یون بلند میشه و دست به سینه قدم میزنه🙄😅...+خعب...خانم کیم مگه شما قوانین سرم زدن رو نخوندید😑🤔....کیم میخنده...¥این چه سوالیه که میپرسین😅😶....+جواب منو بده...¥اگه نخونده بودم که الان اینجانبودم😑😶....+خعب شما که خوندیید حتما قانون دهم رو هم خوندید🤔😑....¥بله که خوندم چطور؟....+میشه برام توضیح بدی چی بود😑🤔.....¥اممم...قانون دهم گفته بود که وقتی سرم رو به مریض تزریق کردید مریض باید اطلاع داشته باشه و...پشت سرشومیخارونه و میره تو فکر😶💔....+خب ادامش...میشنوم😑😶...پرستار کیم خندش گرفت و به طور مسخره وار...¥اهاااااا😅😑پس اومدین بازجویی کنین😏درسته؟...+نخیر بازجویی چی😑🤗😶فقط میخوام بدونم تویی که ادعای پرستاریت همه رو کشته😑😅چجوری به مریضی که اطلاع نداشته و خواب بوده😤☹️🥺
سرم زدی و اونم پشت سر هم😤😠.....¥اول اینکه من وقتی که خواستم سرم رو بزنم شازده خواب بودن😑😶و چندبارهم صداشون زدم ولی بیدار نشد😶☹️و خودش بدقلقی کرد و من هرچی میگفتم اصلا بامن خوب نبود☹️😶نمیدونم دلیل این کارات چیه☹️😑....+چون چند بار صداش زدی و بیدارنشد باید میزدی دیگه😠😶بعدم دلیل من اینه که هر مریضی به اینجا میاد باید خارج از درمان درست🤏😪 به خوبی باهاشون رفتار کرد🥺 نه اینکه لج کرد😠😑اونم مریضهایی که روحشون اسیب دیده😤🥺چرا نمیخوای بفهمی پرستار کیممممممم😤😠(با داد).....¥من از شما عذرمیخوام...ولی این دلیل نمیشه بخاطر یه بیمار باهمکارتون اینطور رفتارکنین....+رفتار من خوبه🤏😪شمایید که رفتارتون با ادما اشتباهه لطفا یکم مراعات کنین....مکثی میکنه..+یه درصد🤏😪یه درصد احتمال نمیدادی که با اون سرم که مریض روحشم خبردار نبود چه بلایی سر اون بیچاره میومد🥺😤😑....+درضمن این دفعه رو میگذرم و به مدیر چیزی نمیگم🤗😤اما...اما اگر بار بعدی چنین اشتباهی رو مرتکب شدی دیگه طرف حسابت اقای مدیره😤🤗🤏😪.....¥من از شما عذر میخوام...باش...باشه تکراررر نمیشه(داد)...☹️🤗...عصبانی از اتاق میزنه بیرون..
.چه یون هوفی کشید و رفت نشست....+اوففففف با چه بی انصافای بی سوادی سروکار داریما☹️😒😤🤦.....
+خب داروهاتو اوردم🤗....-بزار روی میز خودم میخورم....+میبینم کم کم داری همکاری میکنی🤩🤏....-من فقط میخوام خودم کارامو انجام بدم😑😏....چه یون داروهارو میزاره روی میز....+بسیارخب پس یادت نره🤏🤗😑....-اها...یه دقیقه صبر کن😶...+چیشده؟....-اون پرستار چیشد؟ صدای داد زدنت تا اینجاهم اومد😶...چه یون برمیگرده...+هیچی بهش هشدار دادم که اگر دفعه ی بعدی این اشتباهاتو تکرار کرد اخراجه🤗😪....جیمین شوکه میشه و با دهن باز...-ینی واقعا اینقدر خطرناک بود🙄🥺😮....+اره دیگه چون برخلاف قوانین سرم زدن بود و ممکنه عواقب بدی رو به همراه داشته باشه😶ولی خداروشکر تو بیدارشدی🤏😉.....جیمین چند ثانیه فکرمیکنه بعد لازم میدونه که تشکرکنه😶....-ا...ازت ممنونم....چه یون شوکه شده بود برای اولین بار تشکر کردن جیمینو بعد از سه ماه می شنید😶💔....+ا...ا قابلی نداشت من کارم اینه😄....بعد میره....روز به روز میگذشتو جیمین کم کم داشت خوب میشد🥺🍃🤏🙂...البته نه خوب خوب🥺😶....ساعت پنج عصر بود که تهیونگ و بقیه میان به دیدنش🥺🤗...نامجون باخنده🤩:پسر میبینم داری کم کم خوب میشی😃اون کتاب روهم خوندی چقدم عالی😆....جین هم با یه قابلمه کوچیک پر از سوپ😂🥺🤦:هی بیا ببین چی برات درست کردم😌....-جین نگو که سوپ کرفسه😑....جین هم با خنده ی دندون نمایی😁:سوپ کرفسههه🤗😁.....جیمین با اخم:یعنی تو نمیدونی من از کرفس متنفرم😶🙄🥺....کوک:هییی ناز نکن دیگه جین کلی زحمت کشیده😅🤞🥺...جین:اره دیگه نخوری ناراحت میشم🥺💔....-باشه بابا تیشیکور😁😊...-راستی تهیونگو جیهوپ کجان شوگا چرا نیست🤔😶....نامجون:شوگا و جیهوپ که امروز رفتن سـٔول برای بار😅🤗...تهیونگ هم الان میاد.....
∆اها که اینطور...+اره فک کنم یک هفته دیگه باید مرخص😶🤗بشه.ولی باید بهش امید و انرژی بدین🤩🤏...∆اوکی...خداروشکر🤏😪😶خب ممنونم ازت....+خواهش میکنم....تهیونگ خیلی خوشحال و با خنده میره داخل....∆جیمیننننننن حالت چطوره پسر🤩😀....بعد همدیگرو بغل میکنن🤗🥺....-ممنونم تو خوبی؟...تهیونگ میخنده🤩😆....∆حال تو خوب باشه ماهم کوکیم🥺🤩😉...اون روز تا شب 🌃 پسرا پیشش بودن🥺🤩.....نامجون:جیمین من دیگه باید برم مواظب خودت باش🤗کوک از اون ور میپره😅:اره منم باید برم فردا جلسه دارم...جیمین قول بده زودتر از اینجا بیای بیرون😉🤩....-ازتون ممنونم که اومدین🥺🤩...بعد نامجون و کوک میرن...کوک پیش در می ایسته:هی ته بیا بریم دیگه منتظر چی هستی😑😅....∆شما برین منم میام...کوک:اوک منتظرما😑....-کوک حسود بازی درنیار دیگه💔😆......کوک:باشه بابا😁...بعدمیره....تهیونگ میشینه کنار جیمین و دستشو میزاره روی شونش🥺....-خب کارت چیه....∆امممم هیچ دیگه منتظر لباس فرمت باش😁🤩🤗....جیمین لبخندش میوفته🥺😐....-همین💔😶؟.....∆نه یه چیز دیگم هست....-بگو دیگه زیر لفظی میخوای😶😐😅.....∆اوه اوه زبون تندت داره راه میوفته ها💔😅....-خب بگو دیگهههه....∆هیچ دیگه اگه همینجوری پیش بری زودتر مرخص میشی و میای پیش ما🥺🤗🤩....جیمین باتعجب...-مگه چجوری پیش رفتم😶وات🤔.....∆هیچ دیگه همین که داری کم کم بهتر میشی.....جیمین بلندمیشه و میره سمت پنجره و بیرونو نگاه میکنه😶....-اگه میبینی من یکم رو حال اومدم...ف..فقط بخاطر اینه که دیگه نمیخوام...ل...لیا منو اینجوری ببینه....که گریش میگیره🥺😶.....∆هوفففف دوباره گریه میکنی چرا؟🥺😤...-اره...ف..فقط بخاطر اینه...ولی من نمیتونم ثانیه ای ..ب..بهش فک...ر نکنم🥺🤏🙂م..من خودمو نمیبخشم...تا ابد😖....∆تهیونگ بلندمیشه و میره پیشش...∆باز شروع کردی😶.....-چرا شما نمیفهمینننننننننننن😖🥺😤اون ما....مال من بود و م...مممن ف...فقط اونو دوست داشتم🥺....و م..منن با او..اون....بد...ک...ر.دم اشکاش مانع حرف زدنش میشد😖🥺....تهیونگ باز بغلش میگیره🥺🤗.....∆گریه کن🙂😪گریه کن جیمینم 🥺🙂خودتو خالی کن🥺🙂✨......-م...من نمیفهممم..چ..چرا باید او...اون می...میرفتو منو ت...تنها گذاشتتتتت🥺💔😫صدای ناله جیمین تا بیرون میرفت🙂🥺.....-ح...حالا م..من بدو..ن او...اون چ..چجوری زندگی کنم...چجور...ر...ری🥺😭....∆تو میتونی🙂✨میتونی بازم زندگی کنی اره🙂🍃میتونی دوباره عاشق بشی اره✨🙂🍃.....-نه...نه...هیچک..کس مثل ل...لیا.....نمیشه😭😖🥺 هی...هیچکی....مثل اون...منو نمیفهمه......😖💔🥺.....هی...هی...چکی لیای من...نمیشههههههه😭😫....او..اون هم..همیشه ا..از من مراقبت..میکرد..و..ولی ...م...من ب...با او..ن.چی...چیکا...ار....کردم.....😖🥺😭😫.....∆هِی پسر🥺🙂معلومه که هیچکس به خوبی لیا پیدانمیشه...و..ولی تو میتونی دوباره عاشق بشی اره🥺😀.....-تهیونگ...نم...نمیخوام این ح...حرفتو ...ب...باز بشنوم...پ...پس لطفا...س...ساکت شو😖🤏🤧....∆باشه خب🙂...چیزی جز صدای گریه تو اتاق موج نمیزد😖🥺که یهو گوشی تهیونگ زنگ خورد....∆الو...کوک بود😶😂...کوک:تهههههه کجایی پس من تو ماشین منتظرماااا😑.....∆الان میام...گوشیو قطع میکنه و لبخندی به جیمین میزنه🙂✨....∆جیمینم...کوک بود😅من دیگه باید برم...مواظب خودت باش و سعی کن زودتر خوب خوب بشی🥺🤩🤏اوک.....اوکیی؟....-اوکی....بعد میرهو جیمینم با عکسای لیا
و گریه هاش شب رو سر کرد🥺😖🌃......
تقریبا ۴ماه و یک هفته از فوت لیا میگذشتو🥺جیمینم از اون روز به بعدو تو بیمارستان سر میکرد🤧😖🩹....اون بعد از لیا افسردگی گرفته بود🙂🤞💊🥺🤧...ولی به مرور خوب شد...البته خوب خوب که نه🥺🙂🤏....شاید کسی میتونست اونو نجات بده از دردو رنج🙂✨...شاید میتونست دوباره عاشق بشه🙂✨🥺...ولی اون قلبو روحش مطعلق به لیا بود🙂🤏✨ و به این زودی ها نمیتونست قلب شکستش رو بخیه بزنه🥺😖💔🙂...ولی هنوز امیدی بود🙂☀️....
(خب گایز چطور بود🙂✨لایکو کامنت یادت نره ها🥺خب دیگه برو نتیجه یه چالش خیلی مهم داریم🙂✨🤗)
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
بیبی ها یکم بصبرید خیلی زود پارت بعد میاد شرمندم....امتحانام هم شروع شدن💔🤧
بیاین برین فیک های تستچیو بخونین چه مثبت هیجدهه اونوقت بیاین به فیک من که درباره ی امید به زندگی و تلاشه گیر بدین نامردا☹️💔😏🥺😭
واقعا که اون ناظر بی درکو فهمی که پارت جدیدمو حذف کرده چرا اخه اینکارو با من میکنید بابا یه بار رد کردن دوبار رد کردن نهه صدددددد بار متاسفم که میام همچین جایی که یه مش بچه ریختن و واسه من تست بر رسی میکنن هه
😭😭😭😭😭با تستای منم همین کارو میکنن 💔هعی حالا ناراحت نباش دوباره بزار شاید اینبار شددد
خب خب پارت جدید در راه است🤗😅
عه 😃
کی میزاریش؟😐پیر گشتم انقدر نزاشتیش 😐💔
گذاشتم تو بررسی اگه ردش نکنن😂💔🥺
تموم شد این داستان؟ با دو پارت؟
نه ادامه داره
دوست داری ادامه ندم😂🤧🤧🤧🤧
آخیش
چی اخیش ادامه ندم😂خب باش چون تویی ادامه نمیدم🥺😂🤏🤗
نه ادامه بده، من گفتم ادامه بده، تو نباید ول کنی، اگه ول کنی خودت میدونی، به حضرت عباس باید ادامه بدی، جدی میگم، تو نویسنده ای ، نویسنده ها مینویسن پس تو هم مینویسی😂😂
تو گفتی ادامه داره منم گفتم آخیش، یعنی خوشحالم از اینکه ادامه داره😅
اهااا اوک باش ادامه میدم عقش🤩😂💜
راسی پارت دیگع هم دارع :)
اره معلومه که ادامه داره🤗
عالی :)
عالی بید بیب بدون اولین کسی هستی که انقدر زیاد مینویسع :)
من تبلیغت رو میکنم :)
هروقت منتشر شد خبرمیدم ^^
تنک بیب ؛)
ممنونم بیبی😆🤗🥺💜
خواهش میکنم :)
خواهش میکنم :)