این اتفاق توی کالیفرنیا اتفاق میوفته و این داستان اولش یک بده ولی بعدش خیلی زیبا و رمانتیک میشه 😍 امید وارم خوشتون بیاد
سلام اسم من ویولت هستش و 13 سالمه اما من یک رازی دارم که فقط تعدادی از افراد میدونن خب باید بگم من.............تامبوی هستم ( به دختر هایی که مثل پسر ها رفتار میکنند و لباس میپوشند تامبوی گفته میشه ) و حتی رل هم دارم اسم اون هم گلوريا هست ولی سنش 12 هست ولی برام مهم نیست چون همو دوست داریم وای من خیلی هیجان دارم چون........................ میخوایم خونمون رو عوض کنیم و خونه بغلی هم خونه دوستم نانسی هست اون هم سن من هست و توی یک کلاس باهم بودیم ودرمورد من و گلوريا میدونه
خب... من برم وسایل های اتاقم و جمع کنم شب میریم ( البته الان دیگه شب شده و باید برن )وای من برم پیش نانسی سلام نانسی از دید نانسی :سلام ویولت میای جرعت حقیقت از دید ویولت :خب باش من توی گوشیم دارم بازی رو
از دید نانسی چه خوب پس بازی کنیم بزار بچه هارو صدا بزنم از دید ویولت:دخترن؟؟ از دید نانسی:اممممم نه پسر هستن و اینکه دوتا هستن از دید ویولت :خب باشه اشکال نداره
اول نانسی پسری رو به نام برایآن صدا زد به نظر میومد پسر خوبی باشه ( به همی خیال باش 😒 )وموهای فرفری داشت (سمت چپ عکس برایآن سمت راست عکس ویولت )سلام من ویولت هستم از دید پسره :او سلام منم برایآن هستم وبعد پسره برایآن دوستش رو صدا به اسم جورج و مبام احوال پرسی کردیم ولی انگار برایآن یک برقی تو چشماش احساس کردم که منو جذب خودش میکرد
گوشی وسط بود واز برایآن شروع شد جرعت رو انتخاب کرد گوشی من یکی از کار ها رو انتخاب کرد اون کار این بود که بره به مادرش بگه من همسر میخوام انگار جرعت خیلی زیاد بود و به مادرش زنگ زد و گفت حالا بطری گوشی به من رسید و منم جرعت انتخاب کردم و اون کار این بود که برم به کراش م زنگ بزنم و منم به بهانه های الکی زنگ زدم گلوريا ( همون رلش ) ولی گلوريا جواب نداد ساعت 7:32 دقیقه بود برایآن و جورج 2 متر ازما دور شدند که در گوش هم هی پچ پچ می کردند و اونا نانسی رو هم صدا زدند خیلی عجیب ولی اجازه نداند من برم و همش داشتم منو نگاه می کردند حتما درمورد من حرف می زدند منم رفتم پیش شون ولی بحث رو عوض کردند و گفتند جورج از آب میترسه ولی من باور نکردم من برایآن رو به چالش کشیدم
وگفتم اگه اینقدر ن میترسی بیا فیلم ترسناک ببینم آنم برای اینکه کم نیاره گفت باشه برایآن منو مسخره کرد و من عصبی شدم و افتادم دنبالش و گرفتم یکی زدم توی سرش من و برایآن خیلی با هم خیلی بد بودیم من از بچه ها خداحافظی کردم چون باید فرداشب باید اسباب کشی کنم صبح :ویولت نباید بفهمه جورج ..باشه جورج .............خب حالا (جورج یک آدم بیحال )از دید ویولت
خب حالا چه فیلمی بگیرم آن خوبه ( ویولت هنوز خودش فیلم رو ندیده )شب شد من وسط نشستم و برایآن اومد کنار من نشست و فیلم رو پلی کردم من حواسم نبود چون همیشه جای ترسناک فیلم گلوريا رو ناخودآگاه بغل میکردم و حواسم نبود جای ترسناک اومد و من برایآن رو بغل کردم اونم خیلی سفت از دید براین دیدم ویولت منو بغل کرده و انگار میترسه منم برای اینکه به روی خودم نیار گفتم آوا انگار یکی میترسه از دید ویولت فیلم تموم شد که یهو برایآن منو مسخره کرد و گفت مزدا3 ( ویولت پدرش ورشکست کرده و ماشینی که خیلی دوست داشته و باهاش بزرگ شده فروختن )یه دل سیر زدمش و گفتم این حرفو نزن
وگرنه بدتر از این سرت میاد از دید برایآن:هه مزدا 3 مزدا3 مزدا3 از دید ویولت داشتم میزدمش که که نانسی اومد جلو گرفت ( موقعی که ویولت برایآن رو میزد رفته بود آب بخوره )چرا نانسی ولم کن تا بیشتر بزنمش از دید نانسی ولش کن ویولت برایآن همیشه همینطوری هست
خب حالا ولم کن نانسی ولی برایآن این آخرین باره که بهت تذکر میدم از زبان برایآن ( الان برایآن از لبش خون میاد ) از زبان نانسی من با جورج کار دارم و اینکه ویولت باید برایآن رو پانسمان کنی از دید ویولت آهه باشه حالا
تست بدی رو فردا میزارم و اینکه توی نظرات بهم بگید فامیلی برایآن چی باشه و فامیلی ویولت چی باشه 😊 بای بای 😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود آفرین
سلام
عالی بود❤️❤️
میشه تو تست هایم شرکت کنی
ممنون 🎀
وای خیلی باحال بود پارت بعد رو سریع بزار واینکه خیلی با استعدادی🤩🤩🤩🤩
عالییی💎
عالی بود ❤️
پارت بعد تو راهه و به تست هاتون سر زدم عالی بود