
پارت هفت کاملاً طنز داریم. ما کردیم از اینکارا شما نکنید
بریم پیش پسر های نامرئی داستان(یعنی چه کارینا میتونست مبارزه کنه اون حتی از شمشیر میترسه چه برسه به مبارزه)..(باید یه اتفاق هایی افتاده باشه که ما بی خبریم)..(کل قصر پر از جاسوس های ماست یعنی که چجوری نفهمیدم). بکهیون:جووون کریس کجا بودی.عرق کردی..کای:نکنه...سوهو یه پس گردنی نثار کای کرد و گفت:تو چرا اینقدر منحرفی...کریس:واقعاً حوصله ی دعواتون رو ندارم تمومش کنید..تائو:باز این جوگیر شده..کریس:حیف که حوصله ندارم..سهون:به...کای:نکنه...لی:ادم بشو نیستی..سهون:نمیزاری که حرفم رو کامل کنم.اه... سونی نشسته بود و همه دورش چرخ زده بودند و داشتن یکی یکی سوال میپرسیدن..سونیی:جیخخخ.یکی یکی بپرسید جواب میدم.انگار اتاق بازجویی هست...مهنا با شنیدن این حرف بغض کرد(مهنا پلیس بود)..مهنا لبخندی زد و سعی کرد بدون لرزیدن صدایش حرف بزند:حالا چیشد چجوری غذا خوردی کی برات اورد..سونی:دی او برام اورد..ایناز:جوووون..رز:حالا غذاش خوشمزه بود برای من غذا میارن دوستتت ندارم بد مزه اس..سونی با شنیدن این حرف لبخند روی لب های خوش ف۰رم۰ش نشست:خودش پخته بود...ایناز:حالا همگیییی با همممم جوووون..ماریا و ماهی:جوووون...ایناز:یاد بگیرید که فقط این دو تا پایه من هستن...کارینا وارد اقامتگاه شد و یه نگاهی به دخترااا کرد و گفت:جیخخخخ چیا گفتید منننن نبودمممم از اولللل...سایکا:نبودی که ببینی چه فیضی بردیم.
کاریناا:جیخخخخ..هستی:بیا اینجا خودم برات تعریف میکنم...کارینا:قربون یکی و یدونه ات بشم من..هستی:خدا نکنه..همه با صورت های عوق زل زده بودند به هستی و کارینا..ای ای حالم بهم خورد..ایناز:کمی اینجا بمونم بالا میارم...از زبون ایناز:هوففف...خسته شدم..یه نگاهی به ریوجین کردم و گفتم:اینجا خیاطی هایی و اینجور مکانی نیست که بریم اونجا؟(رشته ی ایناز طراحی مد و فشن هست).ریوجین:هست.بزارید راهنمایی تون کنم...وارد یک اقامتگاه که به شکل تولدی بود شدیم.جای خفنی بود پر از پارچه های گران قیمت ابریشم که نطر هر کسی رو به خودش جلب میکرد..متوجه یک صدایی شدم و ناخواسته به سمت صدا رفتم..بکهیون روی یک صندلی نشسته بود.و کلی خدمتکار دورش بودن..بکهیون:نه این رو نمیخوام ترکیب رنگ هاش رو دوست ندارم..زیادی رسمی هست..نع این طرحش رو دوست ندارم...هیچ کدوم خوب نیستن..بریددددد یدونه لباسسس پیدا کنید که در از هر لحاظ بهترین باشههه..اینازز:جیخخخخ چقدر های نوت بزنی خوب میشه..بعد صداش واسه خودش خوب میندازه سرش..همتون بیرون.ریوجین تو هم بیرون به اون قد درازه خدمتکارت بگو بره بیروننن..بعدش یک کاغد یک قلمو برام بیارین..نمیدونم چرا ولی میخواستم برای بکهیون لباس طراحی کنم.😄بکهیون:چیکار میخاهی بکنی..ایناز:سوس بزار کارم رو ب کنم.اینا رفت و شروع به اندازه گیره بکهیون کرد با اینکارش کم کم ضربان قلب بکهیون بالا رفت(همیشه نمیشه ضربان قلب دختره بالا بره بزار بکهیون به عنوان نماینده از پسره ها ضربان قلب اون بره بالاااا)بعد از اندازه گیری نشست.ایناز:این چقدر بدن رو فرمی داره جوون میده بشه مدل من.حیف حیف که نمیشه از تیپ های یدونه لش براش طراحی کنم چه بشه.
.بکهیون:خواهش میکنم..ایناز:من که داشتم فکر میکردم از کجا فهمیدی..بکهیون:یادت باشه بلند بلند فکر نکنی برات ضرر داره..ایناز زیر لب:برای عمه ات ضرر داره(ما هی به عمه های اینا ف.۰ش میدیم خبر نداریم عمه ی خودمون هم هست)بکهیون روش رو کرد و اونوره و ایناز ادای بکهیون در اورد:برات ضرر داره بکهیون با دیدن این حرفش صدای خنده اش به هوا رفت..بکهیون:وای دوباره دوباره خیلیی خوب بود..ایناز:میری بیرون یا..بکیهون:نمیرم کارت رو انجام بده...ایناز در حال طراحی لباس بود و بکهیون به ایناز زل زده بود ایناز که هر وقت طراحی میکرد در دنیای خودش نبود متوجه نگاه های بکهیون نمیشد...بعد از ۱ و نیم ساعت:ایناز:خوب خوب تموم شد😄حالا دیگه جونی برام نمونده ببرم خودم بالا سرشون وایسم بدوزن..یه نگاهی که به بکهیون کرد که دست هاش رو بغل کرده و هنوز هم به ایناز نیگا میکرد(دی اووو کجاییی بیا این رو ببر دختر مردم رو خورد☺لعنت به ذهن منحرف).من میرم لباس رو بدم بدوزن تو هم اینجا باش بگم برات بیارن.☺ ایناز:بعد از دو ساعت تقریباً کارمون تموم شد رفتم لباس رو بهش دادم و گفتم بپوشه و خودم بیرون منتظر بودم که بیاد به ببینم بهش میاد یا نه..ولی به احتمال ۹۰ درصد بهش بیاد..از اقامتگاه خارج شد اون واقعاً تو اون لباس فوق العاده شده بود😁...امد و کنارم ایستاد.ایناز:تشکر نمیکنی.ببین از دست هیچ کاری بر نمی اومد😄بکهیون:خوب ولی اونطوری که میگی نیستتت..خودم رو بزور نگهش داشتم که حمله ور نشم به سمتش..بکهیون:نیومد؟..خدمتکار:در راه هستن..بعد از چند دقیقه یک دختر بسیار خانومانه و شیک تشریف اورد اول به بکهیون
اول به بکهیون بعدش به من ادای احترام کرد😤نگو واسه این اماده میشد..بعد از احوال پرسی با بکهیون برگشت رو به من:شما خوب هستید بانو..لبخند الکی بهش جواب دادم:خیلی ممنون..بعد رو به بکهیون گفتم:امیدوارم خوش بگذره. بریم پیش دخترا☺:جیهون:دیگه شورش در اوردید هر چی میگید باید انجام بدیم مگه عروسک شماییم به هر سازی که بزنید برقصیم..رز:واقعاً فکر نکنید همچنین سکوت میکنیم لالیم نمیتونیم از خودمون دفاع کنیم دیگر هر چی شما بگید ب/چ ما به حرفتون گوش نمیکنیم..بعد از این حرف ها بانو چوی از اقامت گاه خارج شد..و ایناز اومد..ایناز:این چش بود منتظر بود یکی رو...کی هو:استغرالله😑..هستی: نظرتون چیه فردا باهاش یه حالی بهش بدیم😊.سونی:زدی وسط خال.. جیهون:خوب خوب من هم هستم بریم که داشته باشیم😃😃کارینا:اول از همه رنگ یا کاغذ..ماهی:شکی نیست رنگ😂 هستی:سوسک یا روغن؟..سایکا:این سخته هر دوتاش.شنیدم از سوسک میترسه😈..کی هو:یه چیزی من پام رو دراز کنم😃...مهنا:با یک تیر دو نشون..رز:رنگ یا غذا..مهنا:من هم میخواستم همین رو بگم (اونقدر از این کارا کردن که با هم همانگ هستن.)سونی:چطوره یه چیز واسه صورتش برم(لعنت بر ذهن منحرف)جیهون:و اینکه تخم مرغ یا اب؟..رز:این خیلی سخته هر دوتاش
فردا صبح ان روز از زبان سوم شخص(میخواستم بنویسیم سوم شخص مفرد اثرات زیاد مدرسه هست زیاد توجه نکنید😨):اول از همه هستی و ایناز ماریا شب رفتند و کار رنگ رو تکمیل کردند..بعد از اون سایکا و رز و کی هو و جی هو رفتن دنبال روغن و سوسک😈مهنا رفته بسنجه که مکان رو و خودش رو اماده قرار بده که پا... و کارینا و ماهی هم رفتن دنبال رنگ و از اون طرف غذا رو هم اوکی کردم..سونی هم دیشب کاراش رو تکمیل کرده😂😂😂 خوب خوب همه چی طبق روالی که میخواستن پیش رفته🙅🙆خوب طبق چیزی که ب/چ دیروز گفته در ناهار دسته جمعی شرکت کردند😃و این برای همه تعجب اور بود که چرا امدند بانو چوی گفته بود انها نمی آیند😊.غذا رو جایی که مهنا گفته بود گذاشته بودند و خودش هیجان وصف ناپذیری برای افتابه برداشتن روی هیکل پیرغرغرو(لقبی برای گذاشته بودند.) بریم پیش پسرا:سوهو:یه چیزی عجیبه ها؟..لی:بزار بگم این قرار بود نیان ولی اومدند خونسرد هستند که غیر قابل پیش بینی هست..کای:و انگار که اماده یه کاری هستند😏...بکهیون:احساس میکنم امروز گندی واسه یکی از افراد حاضر میشه..چانیول:اگه شد دیگه من نمیتونم جلوم رو بگیرم میخندم ها..سوهو:شکر میخوری با بقیه..تائو:تو هم جزء بقیه هستی😄 بریم پیش دخترا:کارینا:درست دقیق ایشون سر وقت تشریف میاره دو دقیقه دیگه میاد ها.هستی مطمئن میتونی از پسش بر بیایی؟..هستی:بابا اینکه یه چیزی نیست.کارهای خفیف تری از این هم انجام دادم😃☺...بانو چوی همراه غولی از خدمتکاران وارد شد چهره اش اونطوری که سونی میخاست شد موادی به وسایل میکاپش اضافه کرد که بعد دو ساعت رنگ عوض کنن و شبیه هارلی و جوکر ترکیبی روی صورتش انجام داده بود
ناسلامتی سونی که گریمور هست)و همه ی پسر ها جلوی خنده اشون رو به زور گرفته بودند وقتی داشت رد میشد مهنا پاش رو دراز کرد و گروپ افتاد روی ظرف..کارینا که با دقت کار خود رو به درستی انجام داده بود(ریاضی میخونه کارینا😊😀)غذایی کمی تندی.شوخی بود کمی زیاد تر تند😅.و با رنگ قهوه ای رز درست کرده بود😄صورتش پر شد از اون...وقتی افتاد زمین هستی از جا بلند شد و رفت روی کفش های روغن ریخت و توی هر جفت یه چند تا سوسک گذاشت و اینکه خودش و ماریا تصمیم گرفته بودند بالای سقف اب بزارند وقتی میخاست بره بریزن سرش البته توش چند تا تخم مرغ بود...هستی برگشت داخل و اینه اس روی میز بود رو به سمت بانو.چ مایل کرد😊بانو چوی خیلی عادی از جایش بلند شد و ادای احترام گذاشت😂خواست برود عقب با اینه رو به رو شد و یک جیغ بنفش کشید😂😂وقتی جیغ کشید به سمت در خروجی راه افتاد هستی که بیورن منتظر بود و همه ی افراد حاضر به دنبالش رفتن(حتی پسر ها و عالیجناب) که وقتی بیاید اب و تخم مرغ را رویش خالی کنند😂😂بانو بدون نیگا کردن کفش هایش رو پوشید و چند قدم راه رفت(همه ی افراد در جلوی خروجی بودند)و متوجه چیزی شد که در کفش هایش بود و یک جیغ فرا بنفش دیگر کشید که هستی به دلیل اینکه دیگر جیغ نکشد تخم مرغ ها و اب را رویش خالی کرد😊و خیلی عیر نا محسوس پیش دخترا رفت..بانو چوی که دیگر نمیدانست چیکار کند و روی زمین نشست و خدمتکار های دیگر به کمک او رفتند(خوب دیگه کارمون با بانو چوی فعلاً تامام شد)پسر ها:کای:وای خیلی خوب بودددد...چانیول:خیلی وقت بود که نخنیده بودم..سوهو:درسته مخالفم اینکارم ولی خیلی خوب اجراش کرده بودن😂لی:وای شبیه یک خواب بود برام..همه با شنیدن این حرف پوکر شدند..لی:خوب برم بخوابم شاید دوباره از ایناخواب دیدم😂😂

چطور بود.؟ ترجیح میدید پارت های کوتاه ولی زود زود..پارت های دراز کمی دیرتر
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ممنون