
"Marinette💖" در اتاقم که بسته شد از جا پریدم.. بسم الله!! توبه.. من مگه تو اشپزخونه نبودم؟! الان اینجا چیکار میکنم پس؟! خب بیا این معما رو حل کنیم وجدان عزیزم.. وجدان مرینت : چی شده باز منو بیدار کردی؟! مرینت : من تو اشپزخونه بودم بعد الان تو اتاقمم.. چطور ممکنه؟!🤯 وجدان مرینت : میگم مرینت جان تو مطمئنی دانشجوی نخبه ای؟! مرینت : اوهوم چطور مگه؟! وجدان مرینت : خب مطمئن شدم نیستی..! عقل کل جز تو و ناز خانوم و آدرین کی دیگه تو خونتون هست؟! مرینت : هیچکس.. ................................................................ آییییی دلم سوخت براش🙁 از اتاقم زدم بیرون و رفتم سمت اشپزخونه که با شنیدن صدای آدرین وایسادم آدرین : منم دلم برات تنگ شده عزیزم..! 📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱 آدرین : امشب میام پیشت دوتایی بریم بیرون باشه؟! 📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱 آدرین : من خیلی بیشتر السای قشنگم.. خدافظ.. 📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱📱 و گوشیو قطع کرد.. یعنی السا کیه؟! وارد اشپزخونه شدم که با دیدن کیک شکلاتی وسط میز همه چیو فراموش کردم مرینت : آیییییییی خوشگلم😍♥️ کیک شکلاتی نازنینم..! آدرین : نمیدونستم مرینت : چیو؟! آدرین : اینهمه کیک دوست داری🙂 مرینت : تو هیچی از من نمیدونی آدرین آگرست😎 آدرین : اوکی باشه.. بیا بخوریمش
مرینت : جااااان؟! چیو میخوای بخوری؟! آدرین : کی.. کیک رو.. 😶 مرینت : نمیذارم بچمو بخوری😬 آدرین : جاااان؟! بچه؟! مرینت بخدا این فقط یه کیک شکلاتیه همین..! مرینت : نه خیر بچمه..! آدرین : باشه باشه باشه..! مرینت : حالا ناراحت نشو بهت یه تیکه میدم بخوری.. آدرین : لطف میکنی.. آدرین آبمیوه رو ریخت تو دوتا لیوان و منم کیک بریدم خوردیم.. مرینت : آدرین آدرین : بله..! مرینت : من تا کی باید محافظ داشته باشم..؟! آدرین : تا هروقت که اون شبکه نابود بشه.. مرینت : اونا چرا میخوان منو بکشن؟! اینطوری که دستشون به فرمول نمیرسه.. آدرین : اگر تو بمیری دیگه کسی نیست اون فرمولو ازت بگیره.. پس فقط یه گروه برنده نمیشه.. مرینت : یعنی یا مال یکی میشه.. آدرین : یا مال هیچکس..! مرینت : خب پس من باید چیکار کنم؟! آدرین : یه مدت از اینجا دور باشیم بهتره.. مرینت : کجا بریم..؟! آدرین : میریم ونیز (مرینت اینا تو ایتالیا زندگی میکنن)
#Part_10 " ADRIAN💚 " صبح شده بود و چمدون هامون رو جمع کرده بودیم و تو راه فرودگاه بودیم.. بالاخره رسیدیم.. بعد از نشون دادن بلیت هامون اجازه دادن وارد هواپیما بشیم.. با مرینت سوار هواپیما شدیم و صندلیمون رو پیدا کردیم و نشستیم.. مهماندار اومد و بعد از آموزش های اولیه رفت.. منم کمربندم رو بستم.. مرینت : اوه.. چه قانون مند.. باریکلا.. خوشم اومد.. آدرین : شماهم باید کمربند است رو ببندی مرینت : برو بابا.. آدرین : ببند مرینت مرینت : نمیبندم.. آدرین : پس خودم برات میبندم.. آدرین : اهم اهم.. چیزه..خودت ببند دیگه.. مرینت زیر لب باشه ای گفتو کمربند بست.. هواپیما بلند شد.. یکم که گذشت دیدم مرینت خوابش برده.. آدرین : این بهترین.. شمال عمرم میشه مطمئنم..💜 بهش نگاه کردم که چشاش آروم باز شد.. مرینت : برای منم همینطور..! وسط راه بارون گرفت و چون میدونستم مرینت عاشق بارونه و من کنار پنجره نشستم جام رو با مرینت عوض کردم.. آدرین : بارون دوست داری؟ مرینت : خیلی🙂 مرینت شیشه رو داد پایین💦 آدرین : دیوونه شیشه رو نده پایین سرما میخوریم😬 مرینت : خودتم میگی دیوونه پس حق دیوونه بازی دارم😉 آدرین : دیوونه😂 بالاخره بعد چند ساعت رسیدیم..
ایا از کم بودن رمان ها رنج میبرید؟ایا از نبودن رمانی که دوست دارید خسته شدید؟ نگران نباشید ما هم خسته شدیم😅😂😂 پیام بازرگانی..😅
"MARINETTE💖" وقتی رسیدیم به فرودگاه و داشتیم از هواپیما آدرین گفت یه سال پیش اینجا ماموریت داشته برای همین اینجا یه ویلا خریده.. از هواپیما که پیاده شدیم شکه شدیم.. باورمون نمیشد بچه ها اینجا بودن.. میلن و ایوان و مکس و الکس و لوکا و زویی و حتی.. حتی کیم هم بود.. جیغی کشیدم و با تمام خوشحالی دوییدم سمتشون مرینت : وایی بچه ها شما اینجا چیکار میکنین 😍 کیم : اگه ناراحتی برگردیم😂 مرینت : تو اصلا حرف نزنا بی معرفت معلومه این چند وقته کجایی؟ کیم با ناز و عشوه گفت : وایی مرسی خواهری دلت برام تنگ شده بود میدونم میدونم همتون دلتنگ بودین ایوان : تو دو دقیقه جدی باشی من اسممو عوض میکنم مکس : چی میزاری صغرا؟ هممون زدیم زیر خنده.. رفتم سمت میلن و الکس و زویی و تو بغلم گرفتمش راه افتادیم سمت ویلای آدرین.. آدرین چمدونارو از ماشین برداشت و همینطور که به سمت ما میومد به بچه ها سلام کرد و گفت جریان اسم عوض کردن چی بود؟😂 الکس : ایوان قراره اسمشو عوض کنه کیم : ایوان میگم الان که فکر میکنم اقدس هم بت میاد ها😂 ایوان : کیممممممممم کیم فرار میکرد و ایوان دنبالش و هممون میخندیدیم.. ⏰⏰⏰⏰⏰⏰⏰⏰⏰⏰⏰⏰ آدرین کلید انداخت و درو وا کرد آدرین : خب بفرمایید خوش اومدین مکس : قربون شما آقای آگرست😂 رفتیم داخل که هرکسی خودشو یه وری پرت کرد لوکا : حاجی من خیلی گشنمه الکس : منممم میلن : تو که همیشه گشنه ای عزیزم عیب نداره الکس : نه که تو همیشه سیری.. آدرین با تعجب نگاشون کرد و گفت : گشنه بودن هم مگه دعوا داره؟😐 کیم : اره داداش اینا همشون همیشه مثل سگ تو جون همن مرینت : دخترا نظرتون چیه ماکارونی درست کنیم هوم؟ زویی : اره اره بریم ما دخترا رفتیم تو آشپزخونه و مشغول غذا درست کردن شدیم.. هرکدوم مشغول هرکاری بودن منم داشتم سالاد درست میکردم.. پسرا هم نشسته بودن تو سالن و حرف میزدن و میخندیدن.. #آدرین💚 با بچه ها گپ میزدیم که یدفعه صدای جیغ مرینت اومد.. سریع دوییدم سمت آشپزخونه که دیدم دخترا دورش واستادن.. رفتم نزدیکش که دیدم دستش غرق خون شده آدرین : مرینت.. مرینت چیشده چیکار کردی؟ مرینت : هی..هیچی حواسم پرت شد بریدمش آدرین : میلن یه پارچه ای چیزی بده به من میلن : باشه باشه میلن پارچه رو آورد گرفتم دور دستش و محکم فشار دادم.. چشاش پره اشک بود آدرین : درد داری؟ مرینت : آره یکم آدرین : حواست کجاست اخه مرینت بیشتر مراقب باش خب مرینت : خب چیکار کنم حواسم پرت شد از قصد که نبریدم آدرین : اگه حواست بیشتر به خودت باشه اینجوری نمیشه مرینت : باشه حالا چیزی نشده یه خراشه دیگه بیخیال آدرین : تو به این میگی خراش؟ مرینت : آره کیم : تو هنوزم همونقدر لجبازی ها مرینت ببین چقد بریدی بعد میگی خراش؟ زویی : باشه حالا شما برید ماهم اینارو جمع میکنیم میایم #مرینت الکس یواش اومد سمتم الکس : والا منم اگه همش چشمم به یه نفر بود الان نصف بدنم رو قطع کرده بودم😂 مرینت : الکسسسسس😐 الکس : خب حالا وحشی ادامه دارد....💙 دیگه خیلی زیاد شد 8 تا لایک و بازدید میخوام💜
یادتون نره 8 تا لایک و بازیدید😄 راستی چالش : السا کیه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خواهرشه؟؟
جواب چالش %دختر خواهرش مطمئنم
به نظرم اینو فت ک حرص مریو دراره
ج چ : دوست دختر یا خواهرشه😂💔 داستانت عالی بود😘😅
❤😄
خب نگفتی السا کیه؟😂 شایدم همون السا تو فروزن ، به دلیل نقص فنی پریده تو میراکلس😂💔
دیگه.. میفهمین نگران نباشید😐😂
بهنظر من خواهرشه شایدم دوست دخترشه شایدم به احتمال ۱ درصد مادرشه
اینو بهت میگم مادرش نیست😅
آها پس اوکی
نمیدونم چرا هی حروفش جدا میشه 💔 من همش ویرایش میکنم درست در بیاد ایندفعه نشد😐