
پارت اخرررررر 😛😍
تماس : ( جیمین : سلام نامی . نامجون : توضیح بده . جیمین : باشه باشه ...... درحال تعریف ...... نامجون : اها که این طور پس منو اعضا میایم پیش ا/ت که تنها نمونه . جیمین : ممنون رفیق . خب من برم دیگه . نامجون : باش برو بای ) پایان تماس ا/ت : جیمینی . جیمین : جان عزیزم . ا/ت : من از دیروز یه جوری شدم . جیمین : چجوری . ا/ت : نمیدونم هی حالم بد میشه . جیمین : میخوای بریم دکتر . ا/ت : نه نیاز نیست نمیخواد . جیمین : نه باید بریم پاشو خاضر شو . ا/ت : باشه . ( من حاضر شدم سوال ماشین شدم تو راه چند بار حالم بد شد ) جیمین : خوبی الان میرسیم . ا/ت : اره خوبم فقط حالم بده . جیمین : رسیدیم . ( رفتیم تو ) جیمین : اقای دکتر ، اقای دکتر . دکتر : بله اینجا بیمارستانه عه شما اون خواننده معروفه نیستید . جیمین : بله ولی الان حال خاننم خوب نیست حالش بده یه قرصی چیزی بهش بدید . دکتر : نه قرص نه اول باید ازمایش بده . جیمین : باشه ( رفتم و ازمایش دادم بهم گفتم جوابش تا فردا میاد ) تا فردا باید تحت مراقبت باشه توی بیمارستان . ا/ت : تو برو جیمین فردا دادگاه داری من خودم که جواب ازمایشم اومد میرم خونه . جیمین : اخه نمیشه وایستا به نامی بگم . تماس( جیمین : الو نامجون . نامجون : سلام چیشده چرا صدات میلرزه . جیمین : هیچی ا/ت حالش بد بود اوردمش بیمارستان میتونی بیای مراقبش باشی . نامجون : باشه ادرس بیمارستان : جیمین : ........... . نامجون : الان میام . ) پایان تماس .
( نیم ساعت بعد ) نامجون : من اومدم . جیمین : سلام نامی نامی میشه پیش ا/ت بمونی من میخوام برم کار دارم باید برم پیش وکیلم برای طلاق . نامجون : باشه پس من تا فردا اینجا میمونه . جیمین : مرسی نامی ، ا/ت مواظب خودت باش . ا/ت : باشه برو به سلامت . ( ساعت هشت شب بود چشام سنگین شد نمیدونم ما که داشتیم ناهار میخوردیم چشکلی الان ساعت هشت بود ولی به هر حال چشام سنگین شدو خوابم برد و وقتی چشامو باز کردم ظهر بود ، ظهر ساعت دو ) نامجون : عه بیدار شدی ا/ت چقدر خوابیدی ولی اشکال نداره عوضش مباررکتون باشه . ا/ت : منجورت چیه . نامجون : جواب ازمایشت اومده من دارم عمو میشم تو مامان و جیمین بابا وای خدااااااااا. ا/ت : یا هفت پنگتن . نامجون : چی؟ . ا/ت : هیچی.... میشه دبرگه رو بدی ببینم . نامجون: بیا . ا/ ت : به جیمین بگم . نامجون : نمیخوای قافل گیرش کنی . ا/ت : چرا راستی الان میتونم برم خونه : نامجون : اره میتونی بلند شی . ا/ت : اره راستی چند ماهمه ؟ نامجون : سه و نیم ماه . ا/ ت : اخی خدا بریم خونه . (رفتیم خونه 😂) ا/ت : امممم بزای شام استیک دریت میکنم جواب ازمایشمم میزارم زیرش . نامجون : باشه فقط الان ظهره ها . ا/ ت : میدونم .
الان ناهارو درست میکنم باهم درست میکنم . نامجون : نه نیازی نیست سفارس میدم . ا/ت : باش . (ناهارمونو اوردن خوردیم و خوابیدیم ) ساعت هفت و نیم شب جیمین : من اومدم ببخشید دیر کردم ولی بالاخره از شر تون زنه راحت شدم . نامجون : سلام من میرم دیگه ا/ت شاماو رو میز اماده کرده برو بخور فقط اروم چون خوابه . جیمین : باشه خداحافظ . ( ذهن جیمین : هعی خدا زنمون خوابه نیست باهام شام بخوره ..... عه شام استیکه یعنی چه خبره ) ( شامشو خورد و میزو جمه کرد بشقابشو که برداشت برگه ازمایشو دید یه جیغ بلند زد منم خواب نبودم و از اتاق اومدم بیرون و پریدم ب.غ.ل.ش ) ا/ت : بالاخره بابا شدی . ( دستشو گرفتم و یردم اتاق خواب ) .........
ا / ت : جیمی این بود داستان زندگی منو بابات . جیمی : مامان تو بابا رو هنوز دوست داری . ا/ت : معلومه پسرم . جیمی : بابا تو چی . جیمین : که که عاشقم . بابا مامان حالا شما منو دوست دارید . ا/ت و جیمین : معلومه پسر خوشگلم ........... پایان .
امید وارم خوشتون اومده باشه ✨🙂
کامنت و لایک فراموش نشه
امید وارم خوشتون اومده باشه ✨🙂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یعنی این الان پارت آخر بود من هنوز تو شکم
فکر کردم تا ماه بعد تموم میشه
چرا خوب چون ایده ای برای ادامه نداشتم تا همین جا بود 🤕😞
عالیییی بوددد عاجوووو💜👌👌👌👌
مرسی اجییییییی
اه نباید تموم میشد
میدونم ولی قراره یه تک پارتی از کوک بزارم
چرا تموم شد
شد دیگه 😂
صبر کن ببینم😐
پارت اخر بود😐؟
اره😂😂😂