لیدی باگ7

فردا نه پس فردا ادرین برگشت من رفتم تو اغوشش اونم منو بوسید گفت سلام عشقم منم گفتم سلام هانی بعد رفتیم خونه من و...

مامانم کلی ماکارون درست کرده بود با کروسان من و ادرین حمله ور شدیم ادرین هم چون خیلی خسته بود راهه زیادی رو اومده

تا تو نست کروسان خورد و همه رو تموم کرد بعدش من و ادرین رفتیم بالکن اونجا درمورد خاطراتمون صحبت کردیم من عاشق این بودم که هی با ادرین درمورد خاطرات هامون باهاش صحبت کنم بخندم بعد ادرن یه چیزی از چمدونش ورداشت به من داد گفت این وسیله اسمش هست بالن ارزوها میتونیم یه ارزو کنیم بفرستیمش هوا بعد من خوشحال شدم گفتم اره دربارش یچیزایی شنیدم جولیکا و روز میخواسن از اینا بفرستن بالا ولی سوزوندن 10تا سوزوندن تا بالاخره رفتن بالکن تا از اون جا بفرستن هوا که تونستن خخخ بعد ادرین گفت

به خاطر همهنه که استفاده ازش خیلی توجه میخواد منم گفتم صددرصد بعدش بالن رو ورداشتیم کتاب استفاده ازش هم برداشتیم و درستش کردیم 1 2 3گفتیمو فرستادیمش بالا ولی سوخت افتاد پایین من ناراحت شدم گفتم دیگه نداریم ازش ادرین ادرین گفت نگران نباش میدونستم این اتفاق ممکنه بیوفته 3تا دیگه خریدم منم خوشحال شدم البته اینم بگم هردوش عکس من و ادرین بود ادرین گفت اینارو بخاطر خودم و خودت گفتم عکسمون رو روش بزارن بعدش دومی رو روشن کردیم و فرستادیمش هوا خیلی عجیب بود این دفعه نیوفتاد من خوشحال شدم ادرین هم خوشحال شد منو بغل کرد گفت به نظرت چه ارزویی کنیم منم گفتم ارزوم اینکه همیشه خوشحال باشیم ادرین گفت من ارزوم اینه که برای همیشه مال من باشی

و منو بغل کرد بوسید بعدش رفتیم پایین شب بود کناره هم خوابیدیم صبح شد از خواب بیدارشدیم مامانم صبحانه درست کرده بود مارفتیم پایین تا صبحانه بخوریم.مامانم گفت امروز صبح که از خواب پاشدم دیدم دم در پر بود از بالن های کوچیک سوخته من ادرین یاده همون بالون ها افتادیم زیر لب خندیدیم چیزی نگفتیم بعدش امروز به ادرین قول داده بودم این دفعه من برم خونش باهم باشیم بعد از صبحانه رفتیم مدرسه بعد مدرسه ادرین منو رسوند دستم رو بوسید گفت امروز میبینمت بانوی من منم گفتم منم همینطور شاهزاده من بعد ادرین رفت

من رفتم خونه بعد از6ساعت دیگه باید میرفتم خونه ادرین میخواستم حاضر شم موقعه رفتن دیدم یک نفر اکومایی شده و تبدیل به یک دیو بزرگ به شکل خرگوش بود دقیق تر بگم خرگوش بود که خیلی بزرگ شده بود بعد من سری وارد امل شدم کفشدوزک شدم و رفتم یویوم رو رو گردن اون خرگوش انداختم ولی خرگوشه یویوم رو گرفت و منو پرت کرد من خوردم زمین کت نوار اومد دستم رو بلند کرد دستمو بوسید بعد گفت سلام بانو امروز قرار بودبیای خونم منم گفتم بله ولی بعد از گرفتن اکوما

کت نوار هم خندید گفت باشه بعد رفتیم سراغ خرگوشه گفتیم یعنی اکوماش کجا میتونه باشه کت نوار گفت نمیدونم ولی باید تشخیص بدیم بعد فهمیدیم اکوماش توی گردمبند طلایی شه کت نوار کرکوعزداپشو فعال کرد و گردمبندشو از بین برد منم اکومارو گرفتم و خرگوشه هم یک پسر بچه بود که خرگوشه خونگی داشت و به همه میگفت گردمبند طلا داره خرگوشش همه هم او رو مسخره میکردن بعدش منو گربه سیاه با خودمون گفتیم وایسا ببینم چرا پدرت

بازم ادم شرور میکنه مگه مادرت برنگشته کت نوار گفت نمیدونم امروز برم ازش بپرسیم تا اینکه یادمون اومد اصلا معجزه گر پروانه گم شده و دست یک نفر دیگست چون بابات اون معجزه گر رو انداخته دور و یک نفر دیگه و رشداشته کت نوار خندید گفت دقیقا ما معجزه گر طاووس به چنگمون اومد ولی هیچ وقت پروانه به دستمون نمیاد خندیدم گفتم ولی یک روز به چنگمون میاد

کت نوار هم گفت حق با شماست بانو بعد گفت حالا که میخوای بیای خونم بزار دستتو بگیرم خودم ببرمت منم خنددیدم گفتم باشه پیشی بعدمنو بغل کرد خودش منو برد بعد به حالت عادی برگشتییم رو تخت ادرین دراز کشیدیم بعدش ادرین بهم گفت میدونی چقدر دوست دارم منم گفتم خوب خودت بگو ادرین گفت باشه من بی نهایت دوست دارم هیچ کس جای تورو تو زندگیم نمیگیره من خیلی دوست دارم چه تو دوسم داشته باشی یا نداشته باشی باز من عاشقتم منم خنددم گفتم نگران نباش منم عاشقت هستم بعد تو اغوش هم خوابیدیم

ممنون که اینتست هم خوندید نظر فراموش نشه (کپی ممنوع)بای بای