
" ADRIAN💚 " موتور رو زدم رو جک و منتظر مرینت شدم.. با خوشحالی از در کافه زد بیرون و برام دست تکون داد.. خندیدم..🙂 این دختر خوب بلد بود منو از فاز غم در بیاره.. داشت میومد سمتم که با پیچیدن وحشیانه یه ماشین توی خیابون خلوت نگام روی مرینت خشک شد داد زدم : مرینتتتتتتت.... کارام دست خودم نبود.. وسط خیابون وایساده بود و زل زده بود به اون ماشین.. نفهمیدم چیشد ولی رفتم سمتشو دستشو کشیدم که محکم خورد به سینم.. ماشین با سرعت رد شد.. پلاکشو پوشونده بود.. از خودم جداش کردم که پاکت از دستش افتاد.. بهش نگاه کردم.. لباش میلرزید و رنگش سفید شده بود.. آدرین : مرینت خوبی؟! صدامو میشنوی!!؟ آدرین : اروم باش.. گفتم که نمیذارم بلایی سرت بیاد.. مرینت : آدرین.. نزدیک بود.. آدرین : بریم؟! مرینت : اوهوم.. میخوام زودتر از اینجا برم.. آدرین : سوار شو.. 😉 موتور رو از جک برداشتم.. نشستم.. دیدم مرینت زل زده به پاکت روی زمین.. آدرین : سوار نمیشی؟! مثل بچه های دوساله با بغض گفت مرینت : کیکم.. کیک شکلاتی خریده بودم بخوریم.. اما.. خراب شد..! اروم خندیدم که نگام کرد.. مرینت : عههه آدرین نخند..! آدرین : بیا سوار شو قول میدم امشب کیک شکلاتی بخوری.. خوبه؟! مرینت : قول؟! آدرین : قول..(: سوار موتور شد.. دستاش که دورم حلقه شد حرکت کردم.. راه افتادیم سمت خونه..
2 ساعت بعد⏰ از وقتی اومده بودیم مرینت رفته بود توی اتاقش.. نگران بودم؟! آره فکر کنم.. اما فقط یکم.. چرا؟ چون امانت بود.. رفتم پشت در اتاقش.. در بزنم؟! در نزنم؟! نکنه حالش بد شده؟! نکنه اتفاقی افتاده؟! نه بابا..چه اتفاقی بیوفته آدرین؟ بیخودی جو نده.. اما خب.. چرا نمیاد بیرون؟! بعد کلی کلنجار رفتن در اتاقشو باز کردمو رفتم تو.. روی تخت نشسته بود و گریه میکرد.. سریع کنارش نشستم آدرین : مرینت.. چیشدی تو؟! سرشو بلند کرد و نگام کرد مرینت : آدرین☹️ صدام که زد.. حس کردم یه چیزی تو سینم فرو رفت..! آدرین : چی شده؟! کسی که اذیتت نکرده؟! مرینت : نه کیکم.. کیک شکلاتی قشنگم به چوخ رفت..☹️ پوکر فیس نگاش کردم.. آدرین : همییین؟! دو ساعته خودتو حبس کردی تو اتاقت برا یه کیک؟! مرینت : اوهوم.. ☹️ خندیدم.. آدرین : پاشو پاشو بریم تو اشپزخونه.. مرینت : نمیخوام.. نمیام..! آدرین : پاشو مرینت.. مطمئن باش پشیمون نمیشی.. حرف گوش بده خب.. برام زبون در اورد و جلوتر از من دویید پایین.. خدایـا..!!!! این همون دختری نبود که میگفت من نمیام پایین؟! سرمو تکون دادمو رفتم پایین.. دیدم پایین پله ها وایساده مرینت : بیا دیگه برج زهرمار جونم! آدرین : جانننننننن برج زهرمار آخههههه؟ مرینت : گوریل ، برج زهرمار ، دیوونه ، بی شعور فرقی ندارن همشون از یه خانوادن..😬 آدرین : خیلی بامزه ای ها..! مرینت : میدونم همه بهم میگن😌 هیچی نگفتمو دستشو کشیدم دنبال خودم بردمش تو اشپزخونه.. مرینت : اینا چیه؟! آدرین : قراره کیک شکلاتی بپزیم.. مرینت : اخجووون مرسی برج زهرمار جونم😍♥️ آدرین : باز گفتیا مرینت : خب پس بگم چی؟! بگم آدرین..؟! دوباره چیزی تو دلم فرو رفت.. اسممو یه طور خاصی صدا میزد.. سرمو تکون دادم آدرین : بیا به کارمون برسیم.. (ضدحال😒)
پیش بند و کلاه بستیم.. شروع کردیم اما چه کیک پختن.. کلا آشپزخونه رو به فنا دادیم.. مرینت آرد رو پاچید تو هوا.. آرد ریخت رو کلاه و موهام.. مرینت هم غش غش خندید.. از خنده اش به خنده افتادم.. مرینت انقدر شیطنت کرد و خندید که اخرش روی صندلی خوابش برد.. آشپزخونه رو تمیز کردم تا کیک توی فر بپزه.. کارم که تموم شد نشستم رو صندلی و به مرینت زل زدم.. به اهنگی که داشت پخش میشد گوش دادم 🎶تو که با همه به جز من مهربونی یکمم منو نوازش کن تو که آروم جونی یکم تو بغلت این تن خسته رو خوابش کن تو که بخوای میتونی..🎶 گوشیم زنگ خورد.. السا بود.. جواب دادم آدرین : سلام دورت بگردم!♥️
ناظرحان لطفا لطفا لطفا منتشرش کن من خیلی منتظر بودم😭
و راستی ببخشید بچه ها کم بود ایشالله پارت بعد زیاده اگه این منتشر شه💛

این عکسم تقدیم به شما که منو ببخشید کیوتا♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت ۷😐🤚نیسش
خیلی😍عالی بود 😐🤚
عالی😊
❤
تو روخدا ناراحت نشو جرعت حقیقت بود من گفتم جرعت .💔 اونام گفتن برو به یکی از آجیات بگو ازش بدت میاد .💔 ولی من عاشقتم تو خیلی خوبی کیوتم. ببخشید ناراحت شدی😔😑💔
عالی بود
♥
۵ و ۶ و ۷ کو؟
السا کیه
دیگه😂
شاید کسی باشه که واقعا ادرین دوسش داره😐💔
بچه ها مهمه تست درباره رمانم رو ببینین♥