
سلام سلام💙خدمتتون پارت جدید...ناظر عزیز لطفا منتشر کنید این پارت چیز خاصی نداره🧡
مرینت:داخل که رفتم خیلی قشنگ چیده شده بود و دکور خیلی شیکی داشت واقعا انگار یه خانوم اونجا رو تزیین کرده بود...دقیقا مثل خونه ی خودشون یه پله های طولانی و با عرض بزرگ که کاشی های مرمر داشت...دور تا دور خونه گلدون هایی بودن که گیاه هایی توی اونا کاشته شده بود که اگر بهشون رسیدگی میشد درخت میشد...با ادرین وارد پذیرایی شدیم...باورم نمیشد فقط یدونه دیوار داشت و بقیه دیوار هاش شیشه ای بودن و مثل تراس دَرشون باز میشد..توی تراس ها پر از گل های رنگی رنگی و چمن مصنوعی بود...مبل ها رنگ کرمی کمرنگ بودن و یه میز چوبی جلوشون بود که روش چند تا ظرف تزیینی بود...تلویزیونش پروژِکتور داشت مثل سینما چون پرده بود...کناف های دیوار لامپ های خیلی خاصی داشتن که وقتی لوستر رو خاموش میکردی اوتوماتیک عمل میکردن...ادرین:خب خانومم چطوره؟ مرینت:وای وای وای ادرین عالیههههههه قشنگ ترین دکور و خونه ایه که تا حالا تو عمرم دیدممممممم...ادرین:بیا عزیزم...بیا بریم اتاقمون هم ببین...مرینت:یکم موذب بودم.. ولی بعدش رفتم...واووو!اتاق خیلی بزرگ و قشنگی بود..لباس های ادرین توی یه دکور شیشه ای بودن و یه دکور دیگه هم کنارش بود...حتما اون مال من بود
اخه من چمدونم رو اصن باز نکرده بودم...یه رِگال کوچیک هم بود که کفشا رو توش گذاشته بود...تخت دونفرمون روش یه روتختی خیلی قشنگ بود که یه سمتش راه راه سبز و بنفش و زرد بود و یه طرفش گل های صورتی و مشکی و طوسی..(متوجه شدین که؟ آرم ادرین با آرم مرینت..)ادرین:رفتم دستمو گذاشتم روی شونش و گفتم:دوس داشتی؟ مرینت:وای وای وای اره ارهههههه خیلی خوبه..ادرین:برات یه سوپرایز دارم خانومم...مرینت:وای من عاشق سوپرایزمممم...ادرین:بیا بیا..(چشمای مری رو با دستش گرفت) و حالا باز کن....مرینت:اا اد ادرینننننن😍باورم نمیشه😍یهو یه اشک از شوق زیادم از چشمم اومد🤧پریدم بغلش و گونش رو بو#سیدم و گفتم:تو بهترینیییی (چرا نمیگم بهتون؟😐😎) رفتم روی ... دست کشیدم و گفتم:ادرین خیلی این ..... قشنگه(نموگم تو اسلاید بعدی عکسشو میزارم😎) ادرین:اره خب .... لیاقتش رو داره.

مرینت:باورم نمیشد ادرین اتاق آلیس هم درست کرده بود😍خیلی کیوت و دوست داشتنی بوددددد(عکس اسلاید) ادرین:رفتم سمت مرینت و دلش رو نوازش کردم و گفتم:زود بیا پیشمون❤هم من هم مامانت کلی منتظرتیم کوچولوی دوست داشتنی.. مرینت:بچم اسم داره😑ادرین:خب باشه آلیس کوچولوی بابا😊دوستت دارم هم تو هم اون مامان ضد حالتو😐مرینت:من ضدحالم اره؟ ادرین:خب هرچی میگم یه چی میگی ع^شقم...مرینت:با عشوه صورتمو کردم اونور...ادرین:عه قهر میکنی خانومم؟ اخه روز اول؟ باشه خب...چون پشت بهم بود و جرات نداشتم برم رو به روش گر%دنش رو بو#سیدم و گفتم:اخه تو که میدونی من طاقت قهر کردناتو ندارم...مرینت:با عشوه ای دوباره برگشتم سمتش و ناخنونام رو نگاه کردم و گفتم:اممم،،،بزار فکر کنم...بخشیدم.. ادرین:الهی قربونت بشم که فقط میخوای ناز کنی😐مرینت:خیلی پر رویی همین الان بخشیدمتاااا حواست جمع باشه..،ادرین:تو دلت میاد ادرین به این کیوتی رو بو^س نکنی؟ مرینت:خواستم اذیتش کنم ولی حیف که اون چشماش نمیزاشت اصلا دلم نمیخواست بدون بو^س اتاق رو ترک کنم...برای همین بو*سه ی داغی رو گونش کاشتم و با چشمک گفتم:چیه دلت خنک شد؟فکر کردی ضایع شدم؟نه خیرم...خودم دوس داشتم...و بعدش برای اینکه بیشتر ضایع نشم از اتاق زدم بیرون😐 ادرین: باشه خانوم کوچولو ولی دیدی دلت نمیاد باهاش قهر کنی؟ هنوز بیرون اتاق ایستاده بود.. خندم گرفت😂رفتم دستاشو گرفتم و گفتم:حالا تو هی میخوای ناز کنی،،،منم که نازتو کشیدم خانومی😂مرینت:خودمم خندم گرفته بود ولی برای اینکه خودمو جدی نشون بدم لبمو گاز گرفتم و به سقف خیره شدم تا چشمام تو چشماش نیوفته ولی چون ازش کوتاه تر بودم وقتی سقف رو میدیدم جشمای ادرین هم میدیدم😐😑
ادرین:عه فکر کردی اگه بخندی من ضایعت میکنم؟ نه خیرم من منتظرم بخندی تا بشینم نگات کنم...مرینت:خیلی خب لوس بازی بسه نکنه میخوای با همین کت و شلوار بخوابی؟ ادرین:والا من که راحتم ولی فکر کنم لباس پر مروارید و اجق وجق شمائه که نمیزاره بخوابی😂 مرینت:اینو راس میگی بزار من برم لباسمو عوض کنم صورتمم بشورم بعدش بیا کمکم تا لباسامو بچینم باشه؟ ادرین:من نوکرت..یعنی چشم خانومم(بچم ازش میترسه😂) مرینت:وقتی لباس راحتی پوشیدم انگار دنیا رو بهم داده بودن اخیشششش چی بود لباس چرت پولک پولک. البته تو عروسی هیچ چیزش بد نبود همش شادی بود واسم...امروز بهترین روز عمرم بود...رفتم صورتمو شستم و بعدش گفتم:ادرین میشه بیای داخل؟ ادرین وقتی اومد داخل لبخند روی لبش بود ولی محو شد....چیه؟ ادرین:فکر کردم هنوز دارری لباس عوض میکنی😒(حس میکنم واژه ی پر رو واسش خیلی کمه😂) مرینت:اولش منظورشو متوجه نشدم ولی بعدش گرفتم منظورش چی بود...پسره ی ه^ی/ز😶😑 دمپایی رو فرشی کنار تخت رو پرت کردم سمتش و گفتم:ادبو کجا یاد گرفتی اقای محترم😑ادرین:من خیلیم با ادبم فقط وقتی تورو میبینم تمام اموزشات و باید و نباید هایی که توی کودکی یاد گرفتم یادم میره😎🍻(نظرتون چیه بقیش رو ننویسم یه وقت این پسره کار دستمون میده😂😐)
مرینت:خ^فه...بیا کمکم وسایلم رو بچینیم...ادرین:اومدم قربونت بشم...(بعد از تموم شدن کاراشون) مرینت:وای خیلی خستم ادرین...ادرین:میای بخوابیم؟ مرینت:حتی فکر اینکه بخوام پیشش بخوابم موذبم میکرد(بچه رو چی میگی😐) با گوشه ی لباسم بازی میکردم و گفتم:اممم...ببین..نمیشه امشبو من رو کاناپه بخوابم تو رو تخت؟ ادرین:عه قربونت بشم چرا؟ مرینت:خب....راستشو بخوای....روم نمیشه...ادرین:دیگه صبرم تموم شده مری خانوم...مرینت:عه ادرین چیکار میکنی،(مرینت رو بلند کرد) ادرین:تو هم که کلا موذبی...کاری که باید بکنمو دارم میکنم دیگه...بلندش کردم اروم گذاشتمش روی تخت و گفتم:وایسا منم لباسمو عوض کنم میام از این لوس بازی ها هم درنیار خانومی😜مرینت:وای...ادرین که رف خیلی رو مخم رفته بود...اممم... جبران میکنم اقای اگرست😎اونم نه فردا...همین الان😉😂رفتم لیوان ابی که کنار تخت بود رو ریختم زیر تشک تخت و نزاشتم به بخشی که من میخوابم برسه...و مثل دختر های خانوم و گل دراز کشیدم و چشمامو بستم😎ادرین:خب من اومدم...عه چه زود خوابیدی..رفتم کنارش دراز کشیدم و چندثانیه موهاشو نوازش کردم بعد احساس کردم کل بدنم داره خیس میشه(جرررررر😎🤣)ادرین:وای این ابه؟ از کجا این همه اب... نکنه داره بارون میاد سقف خرابه😐نه من از پایین خیس شدم...نگاهی به لیوان کنار تخت کردم که خالیه و بعدش به تشک...اولش نفهمیدم ولی یهو فهمیدم....خب خب انگاری که مری خانوم من امشب بازیش گرفته😑رفتم سمتش و پتو رو از روش کشیدم و قلقلکش دادم...بیدار شو ببینم...مرینت:اه ادرینم همش با قلقلک دادن من مچمو میگیره...وای ادرین ولم کنننن🤣🤣🤣ادرین:کشوندمش توی بغ&لم و گفتم:اهم اهم الان سر و وضع منو میبینی؟ مرینت:چیه؟خیلی جذاب شدی که🤣🤣ادرین:ببین مری من که کاری نکردم اینجوری میکنی باهام اخه..،مرینت:چرا کردی،،،کی بهت اجازه دادم منو بلند کنی بزاری روی تخت هاااان؟ ادرین:خب خودت نمیخوای بفهمی که دیگه باید پیش هم بخوابیم منم خواستم بهت بفهمونم...مرینت:یکم با خودم فکر کردم... کارم زیاده روی بود...ولی حقش بود😎 اما اخه دلم واسش سوخت نباید خیسش میکردم🤣..برای اینکه یه وقت ناراحت نباشه گو*نش رو بو^سیدم و گفتم:ببخشید خب اخه دلم نمیخواست اونکار رو بکنی.،،ادرین: اگه قراره بعد از هر خراب کاریت بو&سم کنی اشکال نداره تا میخوای خراب کاری کن🧡(اخه از این بچه مهربون تر دیدین؟🤧😁) مرینت:هرکاری هم باهاش بکنی تهش یه کاری میکنه حس شیطونیت بریزه😑 دیگه دلم مهربون شد...صورتشو ناز کردم و گفتم:چرا اینقدر خوبی اخه؟ ادرین: شاید چون با تو از^دواج کردم....فقط خواهشا دیگه تختو خیس نکن😐 مرینت:حالا اون از حس اومد بیرون😐

مرینت:اصن من میخوابم...شبت بخیر...رومو برگردوندم اونور...واسه شب اول یکم خجالتی بودم...دلم میخواست اون یکاری بکنه ولی نکرد...اادرین:حس کردم خجالتیه امشب...لامپ رو خانوش کردم و چراغ خواب کوچیک روی میز کنار تخت رو روشن کردم...اروم اروم نزدیکش شدم و انگشتمو روی بینش فشار دادم و گفتم:خانوم خانوما از شوهرت خجالت میکشی؟ چیزی نگفت...برگردوندمش سمت خودم و بغ*لش کردم و سرش رو نوازش کردم...بعدش اروم مثل زمزه بهش گفتم:از این به بعد همینجوری میخوابیم....و با هم خوابیدیم...(عکس اسلاید.یکم خط خطیش کردم ناظر عزیز که مشکلی نباشه😉) -صبح- ادرین:وقتی بیدار شدم دیدم مرینت نیست ولی وقتی رفتم توی حال هرچی صداش زدم صدایی نشنیدم...یکم نگران شدم...رفتم تو اشپزخونه تا یه چیزی بردارم بخورم که با دیدن چیزی که دیدم شگفت زده شدم...مری! مرینت:خب چیه؟ امروز اولین صبحیه که با هم شروع کردیم...ادرین:رفتم سمتش و گونش رو بو*سید^م و گفتم:الحق که خانوم تر از تو پیدا نمیشه...یه میز خیلی بزرگ صبحونه اماده کرده بود..،وافل،پنکیک،نوتلا،ابمیوه،شیر،قهوه،نون تُست،پنیر روی میز بود..اخ جون خیلی خوشمزه بودن😋😎دوتامون نشستم و منم حمله ور شدم به پنکیک...همینجوری که میخوردم گفتم:مری؟ مرینت:جونم؟ ادرین: کی وقت کردی اینارو درست کنی! مرینت:چیه ساعت ۶صبح بیدار شدم اقا😒 ادرین:حالا بگو ببینم فقط روز اول اینقدر خوشمل میز میچینی که دلبری کنی یا همیشه همینجوری😂 مرینت:خیلی پر رویی من با کلی ذوق اینا رو درست کردم بعدم این حرفو تحویلم میدی😒
نتیجه چالش داریم💙🧡امیدوارم خوشتون اومده باشه...لطفا نظراتتون رو توی کامنت ها بفرمایید و اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید😚
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشر کنید🧡امروز یه مورد تست دیدم خیلی بد بود ولی گزارشش نکردم چون همچین ادمی نیستم ولی این پارت چیز خاصی نداشت و پس ناظر محترم لطف و مهربونی بکن لطفا و منتشرش کن💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اصلا دلم برای کارن تنگ نشده. اون موقع که مرینتو ول کرد گفتم: آفرین حالا برو پی کارت!🤣🤣🤣🤣
چالش: بیاریش خودمو میکشم هاااا
عالی بود اجی
موقسی اجو
عاجو دستاورد کاراگاه ت مفالک🥳🎊🎉
موقسی اجولی😍
🎊😘
عالی بود اجی گلم
زود پارت بعد رو بزار
چ ج : نه اصلا!!!
ممنون اجی
اره دارم مینویسمش
باشه😂
اجی گذاشتمش ولی تو صف بررسیه.
عالی بود آجی زودتر بعدی رو بذار باش زوده زود
موقسی اجو
یه اسلاید مونده😂
اجی گذاشتمش ولی تو صف بررسیه
عالی بود نه تنگ نشده یه وقت دوباره وارد داستان نکنی
ممنونم اجی قشنگم
نه نه خیالت راحت...خیلی هم راحت نباشه یه خبرایی در راهه
عالییییییییییییی بعدییییییییییییی
جچ:عمرااااا دست از پا خطا کنی با میام دم خونتون
گذاشتمش ولی تو صف بررسیه
عالیی بود اجی
ج چ : نهههههه
موقسی اجو
وی من دلم تنگیده:/
جچ : نههه 😐😆
ولی شاید بتونی برای جذابیت داستان و حرص دادن ما ازش استفاده کنی