
.............☺☺☺☺
روز اول دانشگاه بود صبح زود بیدار شدم برم دانشگاه یکم دیر کردم ولی مهم نبود....رسیدم به دانشگاه از در که وارد شدم.....دوستمو دیدم گفت کجا بودی ...😐دیر کردی یه ریگی به کفشته ارمی خانوم🤔گفتم پوف چه ریگی😂رفتیم تو معلم مثل همیشه خشسته کننده درس میداد چون همه مطالبو بلد بودم حوصلم سر رفته بود. داشتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم .... کم کم داشت خوابم میبرد که یه پسرو دیدم که رنگ لباسش روشن بود و پولک داشت نور افتاب نمیزاشت خوب ببینم دستمو گذاشتم بالای سرم با خودم گفتم من این پسره رو یه جا دیدم.....
خوب که نگاه کردم ......گفتم یا 😶😶یا خداااا. من همین الان باید از کلاس برم بیرون😨......جمین بودددد!!!!باید میدیدمش اگه این فرصتو از دست میدادم دیوونه میشدمممم....😵پنجره رو باز کردم داد زدم jiminnnnnnnnبرگشت نگاهم کرد من همونجا میخواستم از خوشحال بالا پایین بپرممممم....برگشت به کره ای گفت:سلام من اینجا رو نمیشناسم میشه راهنماییم کنید؟؟...منم گفتم:چرا که نه...(مکالمه با زبان کره ای بود)میخواستم برم که فهمیدم نمیتونم!!چون تو کلاس درسم همه به من زل زده بود داشتم از خجالب اب می شدم.....بعد دل و جراتمو جمع کردم...یه دفه با تمام سرعتم دویدم بیرون.....نمیتونستم خودمو کنترل کنم...یه دفه با کله رفتم زمین جیمین اومد کمکم کرد بلند شم بعد گفت:حالتون خوبه خانوم؟؟ یه دفه سرمو بلند کردم گفتم اره خوبم شما خوبین😅دیدم جیمین خشکش زده😶بعد گفت:وای خانوم🤐😮
شما چقدر کیوتین😶من گفتم از شما یاد گرفتم😅😅از اونور هم استاد دانشگاه داشت حنجرشو پاره میکرد بیااااا تووووو اگه دستم بهت برسه😠 جیمین از استاد اجازه گرفت که راهنماییش کنم...بعد استاد اجازه داد من رفتم باجیمین و همه جا رو بهش معرفی کردم...نمیتونستم جلوی احساساتمو بگیرم😣داشتم میترکیدم😐یه دفه از خود نا اگاه گفتم من تورو خیلی دوست دارم جیمین جیمن برگشت گفت:بله!!!!!😳😳😳😳... گفتم هیچی شوخی کردم😨😨
داشتم جیمینو با اطراف اشنا میکردم که همه ارمی ها جمع شدن دورمون😨😨وایییی یه دفه دیدیم یکی دستمو گرفته و داره میدوه دادم جیمینه😵😵وایییییییی چرا دستم تو دست جیمینه😖نکنه.....😵😨
داشتم اب میشدممم😨😵بعد جیمین دستمو ول کرد بعد گفت ببخشید😅یکم انژری به خرج دادیم😅😶بعد گفت نمیدونستم اینجا هم نمیتونم راحت بگردم😞
گفتم اره بابا اینجا طرفدار بیشتره😅😂گفت اره بابا😂 گفتم میدونی طرفدارات تو رو به چشم چی میبینن؟؟؟ گفت شاید به چشم یه دوست... گفتم نه.اینجا تو رو به چشم همسر میبینن😅 گفت وای😵حالا من بین اینهمه ادم کی رو انتخان کنم😳وایییی سخته
گفتم نمیدونم سلیقه خودته و زندگی خودت☺تو دلم گفتم(کاش میشد این همه دوستت نداشتم😞) جیمین تو فکر رفت و گفت اینهمه ایرانی!!کدومو انتخاب کنم اخه😞
گفتم:من که اصلا نمیدونم 😅من که دخالت نمیکنم😄گفت تو خیلی مهربونی☺ گفتم مرسی ☺تو هم همینطور جیمین بازم رفت تو فکر🤔
گفت کی رو انتخاب کنممممم😳😠 گفتم........ گفت ...هی 😃اهان فهمیدم یکیش الان پیشمه و من واقعا دوسش دارم😘
اگه خوشتون اومد پارت دوم رو هم میزارم☺😍💟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای شب میام به خابت نمیتونی دوست وخترش بشییییییییییییی
عرر😂😂😂
وایی عالیییی بود ممنون کیوتم ادامه بده🥺🥺🥺🥺😭🙏🙏🙏💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
من جیمین لاورم ای خدااا🥺🥺😭😭😭😭😭💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
اوکی ♡♡
عالیییییی بود عاجی💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
میسیییی اجو پارت بعد درحال انتشاره💜😄
یکم مسخره بود 😐 چون هیچی ازش نفهمیدم 😐 همچی خیلی سریع اتفاق افتاد 😐 اصن معلوم نبود داستان از کجا شروع میشه و کجا تموم میشه 😐 جیمین از کجا تو ایران بود 😐 چرا باید خیلی سریع یه ایرانی رو انتخاب میکرد 😐
خیلی مسخره بود 😐
ناراحت نشی احتملا چون بار اولت بود اینجوری نوشته بودی 😐
عزیز دلم در دهنت میگی داستان.رمان تو داستان هر اتفاقی ممکنه بیوفته😊
ممنون که نظر دادی
درست حرف بزن 😒😒😒 بی شخصیت
من چیز بدی نگفتم 😐😐
جالب بود منتظر پارت بعدی هستم میسییی
💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍
خواهش چشم حتما کاش تست چی زود تر منتشر میکرد....
قشنگ بود ولی همه پی زود اتفاق افتاد
😁😂😂همین به ذهنم رسید پارت بعدی در حال انتشار...
من مردم با 10 تا ایست قلبی
نه بمون برا پارت بعدی💜😂مرسیییی
آره خیلی خوب بود پارت بعد رو هم زود تر بذار
حتما 💜💜✌☺
عالی بود پارت بعد رو حتما بزار
به روی چشم😂💜در حال انتشاره
پارت دوم هم بذار
چشم حتما🙂💜درحال انتشاره