
«۳ روز بعد در کلاس معجون سازی وقتی داشتن امتحان پایانی رو میدادن»دراکو داشت به هرماینی نگاه میکرد به نظر دراکو هرماینی خیلی جذاب امتحان میداد . هرماینی تو دلش:خب مثل اینکه ۱۸۵بار کتاب رو زیر و رو کردنم جواب داده اَه اگر رون و هری انقدر ازم نمیخواستن که براشون توضیح بدم میتونستم ۲۰۰بار بخونم . اینم از آخرین سوال خطرناک ترین معجون دنیا چیه ؟ معلومه معجون عشق یا همون «Love potion» خب اینم از «آروم از جاش بلند میشه و
میشه و به سمت پروفسور اسنیپ میره و برگه رو میگه . بعد از نیم ساعت دراکو هم تموم کرد و اومد اخر سر اسمش رو روی برگه نوشت «هرماینی مالفوی»رز که بغل دستش بود آروم جوری که فقط خودشون دوتا بشنون گفت:چیکار میکنی دیوونه تو که اسمت هرماینی نیست . بده من ببینم . اسم رو به «دراکو مالفوی»تغیر داد . دراکو هم برگه رو داد و مثل همه ی بچه هایی که امتحان رو داده بودن و تموم شده بود به سمت حیاط حرکت کرد . هرماینی رو دید و به سمتش رفت هرماینی تا اونو دید بهش گفت: دراکو اگه
گفت:دراکو اگه فقط یک بار دیگه فقط یک بار دیگه تورو سمت خودم ببینم میدونی که تو همه ی طلسم ها هم خوبم اگه یک بار دیگه بیای سمت من خودم رو از حافظه ات پاک میکنم😤😤😡😡دراکو:تو نمیتونی این کار رو بکنی . هرماینی : چرا؟!😡دراکو:چون من عاشق تو ام «دقیقا همون لحظه که دراکو گفت چون من عاشق تو ام رون و هری اومدن بیرون و صدای دراکو رو واضح شنیدن .
هری تا خواست به سمت دراکو حمله ور بشه رون جلوشو گرفت هرماینی و دراکو هنوز متوجه حضور رون و هری نشده بودن هرماینی زانو هاش شل شده بود و میلرزید در حدی که رفت و بک جایی رو برای نشستن پیدا کرد و با دراکو اونجا نشست هری میخواست بره اما رون نزاشت هری:رون دیدی که هرماینی خورد زمین باید تا جایی که میتونیم از مَلفوی دورش بکنیم . رون : هری ما که همیشه پیش هرماینی نیستیم باید خودش بتونه خودش رو کنترل کنه . هری:خب دست خودش نیست که
هری:خب دست خودش نیست که یهویی مریضیش اوج میگیره . در طول این حرف های رون و هری دراکو و هرماینی این مکالمه رو داشتن . هرماینی : خب تو..... داری راست میگی ؟ دراکو تا اومد جواب بده هرماینی اومد گفت : نه نه نمیخواد چیزی بگی چون من .... من ...... من نمیتونم تورو خب من نمیتونم تورو دوست داشته باشم . چون تو چیز هایی که نباید رو گفتی کارهایی که نباید رو کردی رفتار هایی که نباید
رفتارهایی که نباید رو با من داشتی و حتی اگر تو اینکار هارو نمیکردی اوهوم اوهوم «سرفه»هم حتی من نمیتونستم با تو باشم چون که رده ی خونی برای تو و خانواده ات خیلی مهم هست مامان و بابات من رو قبول نمیکنن حتی اگر میکردن من نمیومدم چون که قرار بود توسط همه ی خانواده ات بجز رز تحقیر و مسخره بشم متاسفانه شما ها به من و من به شما ها نمیخوریم . وقتی هرماینی همه ی این حرف هارو زد دراکو داشت اشک میریخت . و هرماینی هم یه کوچولو بغض کرده بود .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود عزیزم 💙
🙏🏻😻❄️🥰
خیلیییی عالی بود♥
حتما پارت بعدی رو بزارمنتظرم♥
فالوت کردم افطا تلو خدا فالوم کن♥
راستی اجی میشی کیوتی؟♥
مرسی 💞💞💞
اره حتما ❄️❄️❄️❄️
فالوت کردم لاولی🥰🥰🥰
هستی ۱۲ ساله👑👑
ملسی اوجمله♥