سلام به همه ⭐💜🎵🎶🎵🎶🎵🎵🎶🎵من تصمیم گرفتم یه داستان از ادامه فصل ۴ کارتون استار علیه نیروهای شیطانی بنویسم ، امید وارم خوشتان بیاد . 🎵🎵🎶💜💜💕🌸💖💖🌸💕🎶🎵🍭🍭💗❤🧁⭐
از زبان استار : داشتم میدویدم که به اون دروازه برسم وقتی رسیدم دیدم که زمین با میونی یکی شده بود ، بعد یه صدایی شنیدم ، برگشتم دیدم که مارکو پشت سرمه. بعد هردو مون داشتیم هی به هم نزدیک شدیم ، هردو مون به هم لبخند زدیم ( عکس پارت ) خوشحال بودم که دوباره مارکو رو دیدم ، بعد از کلی صحبت از مارکو پرسیدم : تو میدونی چرا این دروازه درست شده بود ؟ مارکو گفت : نمیدونم ؟. استار گفت : باید ببنیم که کی این دروازه رو درست کرده که جهانامون رو باهم یکی کرده . مارکو گفت : آره ، راست میگی . بعد هردو مون منظره غروب آفتاب رو تماشا کردیم ، واقعن دل انگیز بود . تا این که شب شد ، استار گفت : وای شب شده ، من دیگه باید برم ، وگرنه مامان و بابام نگرانم میشن . مارکو گفت : منم میتونم بیام ؟ . استار گفت : پدر و مادرت نگرانت نمیشن ؟. مارکو گفت : فکر نکنم، چون الان حتما ذهنشون درگیر این اتفاقه که چرا زمین با میونی یکی شده . استار گفت : فکر کنم الان همه ذهن و فکرشون درباره همین موضوعه . بعد خندیدن ، استار گفت : باشه بیا . بعد هردو رفتن پیش ملکه ماه و پادشاه ریور
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)