
خب خب خب اینم پارت دوم 💛💛 امیدوارم خوشتون بیاد 💛
تهیونگ : منیجر جدید ؟! ..... پس قبلیع چی شد ؟! . نامجون : قبلیه اصلا کارشو بلد نبود ..... همش دیر میرسیدیم .... از برنامه هام عقب بود .... ایندفه خودمون میبینیمش که اگه واقعا خوب بود بشه منیجرمون نشه قضیه ی قبلی ...... حالاعم دیگه حرف بسه .... همه زود برین اتاقتون بگیرین بخوابین .... . همه میرن داخل اتاقشون و میخوابن . صبح ساعت ۹: از زبون جیهوپ : حاضر شدیم و ماسک زدیم و رفتیم دم در . سوار ماشین شدیم و رسدیم کمپانی ..... قرار بود تو یه اتاقی منیجر جدیدو ببینیم .....
رفتیم داخل اتاق و رو مبلی که اونجا بود نشستیم . یکم بعد صدای در اومد و یه دختری اومد داخل ...... اون دختر خیلی قیافش اشنابود .... موهای طلایی و چشمای عسلی ...... اول فکر کردم کامیله ! ..... همون دختر دیروزیه ..... ولی صداش فرق میکرد ..... تازه به غیر از اون اصلا شبیه اون دختر نبود ..... یعنی اون دختر دیروزی یه ابهت و جذبه ی خاصی داشت ...... یعنی راحت بگم سرسنگین بود ! ...... ولی این یکیه نه ..... البته رزومه ی خوبی داشت .
از زبان راوی ( من ) : اعضا رزومه ی اون دخترو میخونن . نامجون : خب خانوم بودلر .... گفتین چند تا زبون بلدین ؟ . + امم پنج تا بلدم .... انگلیسی ، کره ای ، فرانسوی ، آلمانی و اسپانیایی . نامجون : خب پس به نظر میاد مشکلی نیست ..... شما استخدامید . بلند میشن و دست میدن . نامجون : خب پس خانوم بودلر میتونید کارتونو از فردا شرو....... . که صدایی حرف نامجونو قط میکنه .
چند ساعت قبل ... تو : دختره ی عوضی ...... وایسا از اینجا برم بیرون .... خداعم نمیتونه تو رو از دستم نجات بده ..... انقدر میزنمت که ........... اهههههه باز شو دیگه !!!! . بازم سعی میکنی با اون دسته کلیدی که پیدا کردی درو باز کنی و موفق هم میشی . سریع کیفتو برمیداری و میری بیرون ...... میری به کمپانی و دوان دوان میری سمت اتاقی که قرار بود اونجا گروهو ببینی ...
از زبون جیهوپ : نامجون داشت حرف میزد که یهو یه دختر اومد داخل و داد زد : صبر کنین ! . اون دختر ..... اون دختر میتونم بگم دقیقا شبیه این یکی بود !! اصلا مو نمیزدن ...... البته فقط چهره ها و رنگ و مدل موهاشون شبیه هم بود .... صدای اون دختر ...... دقیقا همون صدایی بود که اون دختره کامیل اونروز داشت !....... همون ابهت ..... همون سرسنگینی رو داشت .... تیپشم که ملا سر تا پا با اون یکی دختره فرق داشت ..... اون دختر اولی یه دامن کوتاه پوشیده بود با یه نیم تنه ...... ولی اونی که شبیه کامیل بود یه شلوار جین ساده بایه تیشرت شیک و ساده ...... قشنگ میشد تفاوتا رو حس کرد . نفس نفس زنان اومد جلو .....
دوباره از زبون راوی : نامجون : هی هی هی هی شما کی هستین ؟ .... چرا انقدر شبیه همین ؟ ...... . تو بعد از اینکه یکم نفست بالا ذاومد صاف وایمیستی و میگی : اون کاملیا بودلر نیست .... منم ... رزومه ای که داده به شما مال منه نه مال اون .... کسی که قرار بود منیجر جدید شماباشه منم .
نامجون : ولی عکس اون ..... هی شما دو تا شبیه همین .... خب پس الان این عکسه که رو اینه کدومتونه ؟ ..... اصن شما ها چرا انقدر شبیه همین ؟؟!؟!؟؟! تو: من میتونمثابت کنم اون عکس منم ، این دختر عموی منه ، اولیویا بودلر . جین : یعنی چی اگه دختر عموته چرا انقدر شبیهین ؟ . تو : جفتمون به مادربزرگ پدریمون رفتیم ...... اصلا من میتونم یخیل ساده ثابت کنم، من واقعا بلدم آلمانی ، فرانسوی ، انگلیسی و اسپانیایی حرف بزنم ولی اون نمیتونه ( همین الان داری کره ای حرف میزنی پس اون حساب نیست ) .... هرچی میخواین بپرسین من میگم اگه نتونستم اون کاملیا بودلره . جونگ کوک: میگم خب پس کاملیا شی ، منظورم شماس ( تو ) ....... به همه ی اون زبونا بگین سلام ، خوبم ، چطوری ؟ ، فهمیدم ، خدافظ 😎💜 .
تو همه رو میگی و جونگ کوک به اولیویا هم میگه که بگه . اونم چون وقتی تو گفته بودی شنیده بود همونارو میگه . تو : هیی ولی این تقلبه من اول اونا رو گفتم ...... باشه ولی من یه چیز دیگه دارم که نمیتونی نه بگی . عکسو از رزومه میکنی و میگیری جلو و میگی : تو چشم راست من یه رگه ی بنفشه ، تو این عکسم همینطوریه ولی چشم راست اون رگه ی بنفش نداره . اعضا میفهمن که تو راست میگی و بجای اولیویا تو رو استخدام میکنن . تو میری پیش بنگ پی دی نیم و اطلاعاتی که باید از اعضا و گروه بدونیو ازش میگیری .
توضیح : صبح وقتی میخواستی به کمپانی بیای اولیویا دختر عموت زنگ میزنه و میگه کار مهمی باهات داره ، میری خونش . اون بهت میگه تو اتاق یه موشه ولی وقتی تو میری که موشو بگیری اولیویا رزومتو برمیداره از خونه میره بیرون و در اصلی رم قفل میکنه و میره کمپانی . اون همیشه سعی میکرده کار پیدا کنه ولی نمیتونسته برای همین میخواست شغل تو رو بدزده .
تو داری پولایی که دفه ی آخر از اون خلافکارا پس گرفتیو به مردم پس میدی البته با همون پارچه ی زرد مخصوصت . الان ساعت ۸ صبحه ، برمیگردی خونه . یه شلوارک جین با یه تیشرت راه راه سفید و خاکستری میپوشی . موهاتو باز میذاری . یه کیف هم برمیداری و توش وسایلاتو میذاری میری سمت خوابگاه اعضا .
خب دوستان این پارت هم تموم شد 💛 میدونم کم بود و عاشقانه هم نبود ولی خب از پارت بعدی مومنتای عاشقانش شروع میشه 💛 امیدوارم خوشتون اومده باشه💛💜 کی اس آرمی ها عاشقتونم 💛💛 بای 👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود 💜💛💜💜💛💜💛💜💛💜💛💛💜💛💜💛💜💛💜💛💜💛💜💛💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛💛 به لیست منتخبم اضافه اش کردم.
عالی بود 💜💜💜💜💜
عالییی بود
کیانا جون میشه داستان از جین هم بزاری؟
عاجی برای من یکم جا به جا اومد ولی فهمیدمش😊
کارت عالیه خیلی خوشحالم که بالاخره یکی پیدا شد از هوپی بنویسه😊💜💜💜
منم نوشتم ولی نیومده 2 تا نوشتم😊
لطفا ادامه بده من عاشق داستانهاتم👍👍👍☻🇰🇷💙
خیلی خوب بود
منتظر پارت بعد هستیم
عالی بود❤👈👉
خیلی خوب بود 💗
عالی نوشته بودی حرفی برا گفتن ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی عالی بود عاشقتم
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍