
سلام بچه ها.من اومدم با پارت جدید😭😭😭😭😢😢😢

سلام بچه ها امیدوارم که حالتون خوب باشه.بچه ها من توی این چند روزی که داشتم برای شما پارت ۱۰ رو همه جور سختی مینوشتم خیلی ناراحت بودم.چرا؟چون دیگه هیچکس نه کامنت میذاره نه لایک میکنه نه کسی حتی جواب چالش هام رو میده.داخل پارت۹ هم فقط دریا جون جواب چالشم رو داد که خیلی دلم رو شاد کرد.من همینجا از دریا جون خیلی خیلی تشکر میکنم.❤ممنون عزیزدلم❤دوستان گلم من برای ادامه دادن به داستانم به یه دلخوشی نیاز دارم.برای مثال من چند روز پیش یه دونه نظر سنجی منتشر کردم در مورد همین چالش هام که چرا کسی جواب نمیده.ولی حتی یک نفر هم شرکت نکرده.عزیزانی که دارید این متن رو میخونید از شما خواهش مندم که کمی بنده حقیر را حمایت کنید.لایک کنید.....تبلیغ کنید....کامنت بذارید....😢😢😢😢عزیزان همه نویسندگان نیاز به حمایت دارند. من در تست قبلی گفتم تا همه جواب چالشم رو ندن پارت جدید نمیاد.این دفعه بخشیدمتون.ولی قول بدین توی این پارت خوشحالم کنید.اگه واقعا حداکثر۶نفر چالشم رو جواب بدن.پارت جدید رو میذارم.🔥🌊قول.....قول....قول🔥🌊

💜:همین که تاج رو پرت کردن بالا من هم یه تپه مانند از تاج تا زمین درست کردم تا.......بیاند پایین.خیلی دلم براشون تنگ شده بود.مخصوصا برای......و.......اعظم❤ یهو تاج منفجر شد و یه صدای مهیبی داد و....... (((ادامه داستان)))بعد از اینکه تاج منفجر شد صدای مهیبی داد و کلی کفشدوزک و گربه که رنگشون سیاه بود اومدن پایین.(بچه ها منظورم از کلی کفشدوزک و گربهی سیاه حیوان هستش) وهمشون به صف روی آب ها ایستادند.یهو از اون بالا.یه صدای سرفه اومد نگاه کردم دیدم.گربه و کفشدوزک اعظم اند.و منظورشون از سرفه این بود که یه راه درست کنم تا بیاند رو به روی من.منم گفتم البته چرا که نه.و از اون تپه یه راه صاف تا روی پشت بوم درست کردم.🐞:بعد از اینکه اِلا یه راه درست کرد روی پشت بوم ۱۰ قدم خودش رفت عقب.یک دفعه یه گربه و کفشدوزک که روی سرشون تاج های کوچیکی بود از روی اون راه اومدن پایین.رو به روی اِلا.بعد همشون احترام گذاشتند و حتی اونهایی که روی آب بودند گفتند:درود بر ملکه اِلا....ملکهی کوامی ها.اِلا اولش یکم تعجب کرد.اما بعد دوتا دستش رو گذاشت رو قلبش و گفت:وایییی.بچه ها خیلی ممنونم.واقعا خوشحالم کردید.😘ممنون.ممنون.ممنون.😁بعد رو به اونهایی که روی آب بودند کرد و گفت:مرسی عزیزای دلم.به کارتون برسید.(عکس گربه اعظم=عکس اسلاید...عکس کفشدوزک اعظم=اسلاید بعدی) 🐾:اِلا رو کرد به گربه و کفشدوزک و شروع کرد باهاشون حرف زدن.من و لیدی هم با تعجب و لیدی با کمی ترس نگاهشون میکردیم.

💜:همینطور داشتم با گربه و کفشدوزک اعظم حرف میزدم که یه لحظه چشمم به لیدی کت افتاد.داشتند همینطور با تعجب نگاه ما میکردند._اُو.ببخشید فراموش کردم معرفی کنم(**اشاره میکنه به گربه**)گربهی اعظم.(**اشاره میکنه به کفشدوزک**)کفشدوزک اعظم.این دوتا حداکثر قدرت های کوامی های شما هستند.یعنی کوامی های شما خودشون خودکار قدرت دارند ولی اینها بهشون قدرت های فراونی میده.که بعدا خودتون باهاشون آشنا میشید.یه نگاه به کفشدوزک و گربه هایی که داشتند آب ها رو از بین میبردند کردم.کارشون عالی انجام داده بودند.از۵متر فقط۱متر دیگه مونده بود.رو کردم به لیدی و کت گفتم شما هارو با قدرت هاتون تنها میزارم تا ببشتر باهاشون آشنا بشید.و از روی پشت بوم بلند شدم.رفتم طرف بقیهی کفشدوزک گربه ها. 🐞:دستم رو بردم سمت کفشدوزک تا بیاد روی دستم و اون هم اومد روی دستم.تقریبا اندازه دستم بود.خیلی ناز و خوشگل بود.بهش گفتم:سلام.شما چقدر نازی.اسمت چیه؟_هههه.مرسی نظر لطفتونه.من کفشدوزک اعظم هستم._من هم لیدی باگم.خب از اونجایی که اِلا گفت،تو حداکثر قدرت تیکی هستی درسته؟_بله همین طوره.راستش،تیکی خودش قدرت داره ولی مواقعی که میخواد از قدرتش زیاد استفاده کنه من نصف قدرتم رو بهش میدم تا به توبده._واو.چقدر جالب......🐾:آروم یکی از دستام رو بردم سمتش اونم اومد روی ساق دستم.بهش گفتم:سلام پیشی کوچولو._🐱:با من درست صحبت کن.من گربه اعظم هستم.(بچه ها 🐱یعنی گربه اعظم داره حرف میزنه.)(و تمام حرف هایی که بین کفشدوزک اعظم ولیدی گفته میشه؛ بین گربه اعظم کت نوار رد و بدل میشه.)
💜:بچه ها داشتن با گربه و کفشدوزک اعظم حرف میزدن منم رفتم ببینم میتونم به از بین بردن آب کمک کنم!رفتم از یکی از گربه ها پرسید.بچه من میتونم کمکتون کنم.بگید تا یه کاری انجام بدم.گربه گفت:ممنون ملکه.راستش اون استخری که داخلش بمب یخ زدید رو مانمیتونیم درست کنیم.ممنون میشیم اگه اونجا رو شما انجام بدین._او.البته چرا که نه.....همینطور که داشتم میرفتم سمت استخر فکر میکردم که یخ هارو به کدوم یک از کائِنات تبدیل کنم.اخه من الکی هر چیزی رو از بین نمیبرم.تبدیلش میکنم به یه چیز خوب.الان هم میخوام یخ ها رو به یکی از کائِنات تبدیل کنم.خوب.....آتش رو که اصلا نمیتونم.خاک هم کار یکی دیگه هستش.آب هم ازم خیلی انرژی میگیری.فقط میمونه باد.(قابل توجه دوستانی که نمیدونند کائِنات چیه...تا نتیجه را حتما انجام بدن.داخل نتیجه تو ضیح دادم بلند گفتم: وِین......وِین......وِوِوِوِوِوِوِوِین.تا بالاخره باد با چند تا برگ زرد و قرمز که داخلش چرخ میخوردن اومد.بهش یه سلامی کردم و براش ماجرا رو تعریف کردم تا بدونه چرا میخوام بهش باد اضافه کنم......(بعد از توضیح ماجرا)رفتم سمت در استخر و کشیدمش سمت خودم.ولی باز نشد.چند بار دیگه هم سعی کردم ولی نشد.این دفعه دیگه تماااااااام زورم رو جمع کردم و در رو کشیدم سمت خودم.در کنده شد و من خوردم زمین.به محض اینکه در باز شد یخ آزاد شد و چند تا شاخه ی تیز از بین چهار چوب در زد بیرون رفتم عقب و بلند شدم.یخ های تیز رو از بین بردم و یه نفس عمییییق کشیدم و آروم یخ های جلوی درب رو تبدیل به باد کردم.یهو.......
کلی آب با یه موج بزگ به سمتم حمله ور شد.....؛خشکم زده بود.هیچ تکونی نمیتونستم بخورم.که وِین با تمام سرعتش اومد جلوی من و نزاشت به من آب برسه......،آب ها که تموم شد وِین برگشت سمت من و به زبون خودش(بادی)گفت:
کلی آب با یه موج بزگ به سمتم حمله ور شد🌊🌊🌊.....؛خشکم زده بود.هیچ تکونی نمیتونستم بخورم.که وِین با تمام سرعتش اومد جلوی من و نزاشت به من آب برسه......،آب ها که تموم شد وِین برگشت سمت من و به زبون خودش(بادی)گفت:چیکار میکنی؟اگه آب بهت بخوره حالت بد میشه._خب با آتیش حالم خوب میشه🔥_خوبه تو الان اینجا آتیش میبینی😮🔥.کاملیا...تورو خدا یکم حواست به خودت باشه._هیسسسسسسسسس.ساکت.اسم من اِلاست.باشه بابا.حواسم هست.حالا بریم به کارمون برسیم؟_خیلی خب بریم._آروم رفتم توی سالن استخر.وای خدای من باورم نمیشه.!چطوری تونسته وارد استخر بشه،بدون اینکه یخ جلوی در رو آب بکنه......یکم فکر کردم ببینم کجا رو خالی گذاشته بودم؟؟؟! .......آهان یادم اومد.یخ هایی که جلوی پنجره کار گذاشته بودم رو محکم نکرده بودم و نازک بودند.به هر حال.بهم کمک کرده بود و یکمی از یخ هارو از بین برده بود.ولی هنوز بیشتریش مونده بود.یه نفس عمیق کشیدم و آروم پاهام رو گذاشتم روی خود استخر.(بچه ها منظورم همون قسمتی که داخلش آب میریزند هست)یخش یکمی هم نازک نشده بود.اوفففففففف.بابا دمم گرم.چه یخ محکمی.......کفش های اسکیتم رو پام کردم(با جادو🌌)با اسکی روی یخ و حرکات نمایشی شروع کردم یخ هارو تبدیل به باد کردن.وِین هم همراه من شادی میکرد.چیزی نمونده بود.فقط یه تیکهی نسبتا بزرگ مونده بود با خود استخر..........یهو حواسم نبود شلیکم خورد به یخ های داخل استخری که روش داشتم اسکی میکردم،یخ ها از بین رفت و تبدیل به باد شد و آب های داخلش برگشتند.( همهی اینها توی یک ثانیه انجام شد.شما اینجوری تصور کنید😅)
همون موقع زیر پاهام خالی شد و من افتادم توی آب.آه.خدای من.عالی شد.من بهم آب بخوره.حالم بد میشه مگه اینکه خشک خشک بشم.که در اون موقع حالم خوبه خوبه.یا خودم رو گرم نگه دارم که در اون موقع هم فقط میتونم تحمل کنم.(دوستان این فقط یه توضیح برای بهتر متوجه شدن ادامهی داستان هستش)با شنا اومدم روی آب و رفتم سمت لبهی استخر.بلندی لبهی استخر رو گرفتم و اومدم بالا حالم اصلا خوب نبود.وِین اومد دورم چرخید و به زبان خودش گفت:حالت خوبه؟مشکلی که برات پیش نیومد.منم در جواب بهش گفتم:آره آره.خوبم.و دمای لباسم رو حسابی بردم بالا.آخیش گرم شدم.اما فقط برای۳ ساعت بود.از قبل خودم روی۳ ساعت تنظیمش کرده بودم.اون تیکهی آخر یخ هم به سختی تبدیل به باد کردم.به خودم گفتم:تو میتونی.تو ملکهای سفت باش.مقاومت کن.چیزی نیست.وخودم رو سفت گرفتم واز استخر اومدم بیرون.دیگه کار کفشدوزک ها و گربه ها هم تموم شده بود.داشتند نم هارو میگرفتند.یه نگاه به لیدی کت کردم.داشتن با گربه و کفشدوزک اعظم حرف میزدند.یهو یه فکر باحالی به ذهنم رسید.به وِین آروم یه شیطونی گفتم:اون هم با خوشحال قبول کرد.دور من چرخید و رفت سمت لیدیباگ و کتنوار. (به نظرتون شیطونی اِلا و وِین چیه؟)🤔🤔"نمیگم نمیگم"
و تمام.😟😟 بچه ها من حتی این پارتم طولانی نوشتم.خوشحالم کنید دیکه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام اجی خوبی
پارت جدید نمیدی؟
سلام قربونت برم😘
عزیزم من یکم سرم شلوغ بود نتونستم تستم رو کامل کنم.
فردا..پس فردا منتشر میکنم😘
سیلام اجی
اجی حتما حتمااااا اسلاید اول پارت ۳۶ رو بخون
مهمه
چشم عزیزم حتما😘
اجی من امسال هشتمی ام😂
خیلی هم عالی👌👌👌
پس هم سن و سالیم تقریبا❣😘😍
ج چ:مری رو دست و پاچلفتی نشون نمیدادم و کاری میکردم که خاکماث توی همون فصل اول معجزه گر ها رو قاطی کنه و واقعیت رو تغییر بده و از فصل دوم به بعد زندگی بدون میراکلس رو شروع میکردم جوری که دیگه مری و ادرین همو نشناسن...و بعد یجوری باهم اشناشون کنم و یک عشقی که با تنفر وجود اومد رو واسشون میساختم و اخرش رو با بچه هاشون تموم میگردم
واو😍😍
چه انیمیشن خفن و فوق العادهای.😘😘
رفتی کلاس هشتم تغریبا انیمیشن سازی رو یاد میگیری.حتما یکی بساز و به استراک بذار تا من ببینم💞
راستی آجی.مرسی که جواب چالشم رو دادی❤❤
اجی من امسال هشتمی ام😐
چالش باید چند روز تمام راجبش فکر کنم نمیتونم جواب بدم
عالی بود اجی
بچه ها باور کنید تا حداقل۶نفر چالش رو جواب ندن پارت۱۱ رو نمیذارم😭😢
عالییییییییییی
عالی بود اجی جونم
اولین لایک و کامنت💞
خودم منتشرش کردم واست اجی🧡
اجی لطفا نتیجه ی پارت 35 داستانم رو بخون مهمه💞
البته تا الان که توی بررسیه ولی وقتی اومد حتما نتیجه رو بخون...میسی🍬 💙
مرسی آجی که منتشر کردی.😘پارت 35داستانت هم خوندم.جواب چالش هم برات فرستادم.نظرم توی برسیه.😘من جواب چالشت رو دادم.ولی تو ندادی.
اجی من ندیدم چالشت رو!