داستان اصلیه آبشار صفر درجه

تو یه شهر بزرگ . دو تا دقلو به اسم های بیل سایفر و ویل سایفر تو یه خانواده ی از هم پ.ا.ش.ی.د.ه. زندگی میکنن . مادرشون و پدرشون ا.ل.ک.ل. مصرف میکنن و مداد اونارو ک.ت.ک. میزنن ..😔 بخاطر خانوادشون.. هیچ دوستی ندارن و همیشه مورد ت.م.س.خ.ر. بقیه قرار میگیرن و کسی نه به اونا کمک میکنه و نه باهاشون صحبت میکنه و نه بهشون گوش میدن😧

یه روز اونها وقتی مامان و باباشون دارن د.ع.و.ا میکنن و تو اتاقشون قایم شدن .. بیل میگه: دیگه نمیتونم اینجا بمونم و ویل رو قانع میکنه از خونه در برن و آروم قفل در رو باز میکنه و میرن بیرون توی خونه ی همسایه ..جایی که طبق معمول کسی اونارو نمیخواد ..چند تا پسر ق.ل.د.ر. مثل همیشه سعی میکنن ک.ت.ک.ش.و.ن. بزنن و بیل میره سمتشون تا به حسابشون برسه ولی اینکه بیل از اونا قویتره یه توهمی بیش نیست . بیل بازم ک.ت.ک. میخوره و برمیگرده جای ویل و بهش میگه: تورو نمیدونم . اما من یه لحظه هم اینجا نمیمونم.

یه توضیح راجب بیل و ویل: اونا دقلو ان ولی فقط در ظاهر. در باطن کاملا متفاوتن. بیل یه پسری جسور. ا.ن.ت.ق.ا.م. جو. ماجراجو. و رو م.خ.ه😐 اما ویل: ساکت . آروم و باهوشه. بیل. ویل رو مجبور میکنه که باهاش بیاد و اونها سوار یه اتوبوس به آخرین مقصد اتوبوس یعنی آبشار صفر درجه میرن😐

اونا به یه کافه که مال همون سوزان خانومه میرن و بیل یکم به قول خودش از مامانشون پول قرص گرفته(دروغ چرا معلومه کش رفته😐) و ویل هر چی سعی داره پس انداز و واقع گرا باشه.. بیل برعکس ول خرج و تخیلی و مدام ادای خوشبین هارو در میاره و واقع گرا نیست😐 اونا از سوزان راجب یا جایی برای موندن میپرسن و اون یه کلبه ی قدیمی رو بهشون میگه که مال یه پیرمردی بوده ولی بعدا از اونجا رفته😐 بیل هم باز بازوی ویل رو میگیره و میبرش سمت جنگل تا به کلبه برسن ولی یاشون میاد ش.ا.س.گ.و.ل.ا. جای کلبه رو نپرسیدن😐

اونا برمیگردن و مکان کلبه رو میپرسن و میرن اونجا . ویل خیلی با احتیاط پشت سر بیل میره تو کلبه و بیل با جرعت و شجاعت و خوشحالی و شوق میره و دنبال چیزای جالب میگرده😐 ویل با احتیاط به بیل میگه: ش.. شاید این ارزششو نداره .. ویل ترسو نیست ... فقط واقع گراست😐 و بعدش ویل با بیل قهر میکنه و میره تو جنگل و بیل هم به خاطر ویل چون دوسش داره ولی به روش نمیاره میره سمتش و تو جنگل گم میشن و بعدش همون درخته که دیپر جورنال رو تو قسمت اول پیدا کرد😐 فقط بیل سرش میخوره به درخت و متوجهش میشه و با ویل کتاب رو پیدا میکنن

بیل میبینه که یه جورناله با علامت یه دست شیش انگشتی. بیل متوجه قدرت و خاص بودن اون جورنال که عدد ۳ روشه(جورنال ۳ رو میگم بیل پیدا کرده😐) میشه و اونو با یه ج.ا.ه. ط.ل.ب.ی. نگه میداره: برای ا.ن.ت.ق.ا.م. از دنیای ب.ی.ر.ح.م. و ساختن یه دنیای شاد.. و بهتر برای خودش و برادرش ویل😐 دلیلش قانع کننده نبود ولی .. اساسا رفتار و اخلاق شخصیت ها یکیه فقط داستان متفاوته و تغییر کرده😐 یه پارت دیگه هم میسازم اینشالله😐