
سلااام🖐🏻 ببخشید دارم دیر میذارم، درسا زیاد و سخته😵 اما شما با حمایتاتون بترکونین تا پارت بعد رو زودتر بسازم. 🤗

ا/ت همونطور داشت میرفت به سمت خونه اش که یهو دو تا پسر جلوشو گرفتن از قیافشون معلوم بود که م. س. ت کردن و میخوان اذیتش کنن. ا/ت که ترسیده بود سعی کرد بی توجهی کنه و سریع تر رد شه ولی یکی از پسرا جلوشو گرفت. #کجا میری خانوم کوچولو؟ + لطفا بزارین برم😖 # من که کاری باهات ندارم فقط میخوام امشب با یه خوشگل خانومی مثل تو خوش بگذرونم موافقی؟ 😈 + ببخشید من تازه از سر کار برگشتم خستم میشه ولم کنین😣 #نه دیگه نشد باید به حرف ددیت گوش کنی نگربه بد میبینیا. ( بعد شروع کرد به خندیدن)

ا/ت که خیلی ترسیده بود سعی کرد فرار کنه که اون یکی پسر جلوشو گرفت. @ میخوای شب بدی داشته باشی؟ 😈 + تو رو خدا ولم کنین 😫 # او او خانوم کوچولو بیا بریم خونه باهم حرف میزنیم ا/ت که تقریبا گریش گرفته بود با صدای گرفته ای کمک خواست ولی یکی از اون پسره دستشو محکم گرفت و کشیدش + آآ... کمک... هق.. کمکک😭 اون پسر، ا/ت رو کشون کشون دنبال خودش میکشید و پسر دیگه رفته بود که ماشینو بیاره و ا/ت هم مدام داد و فریاد می کرد و کمک میخواست که یه دفعه حس کرد دستش آزاد شده. به سرعت بلند شد و تا فاصله ی چند متری دوید و یهو یادش اومد که چند لحظه پیش چه اتفاقی افتاده پس وایستاد و برگشت که ببینه چجوری آزاد شده که...

دید یه نفر در حال زدن اون دو نفر هست و به صورتشون مشت میزنه. تعجب کرد یعنی تو اون کوچه ی خلوت کی میتونه اونارو دیده باشه. در هر صورت ا/ت یه تشکر حسابی به اون مرد بدهکار بود از طرفی هم یه کم از نزدیک شدن به اونجا میترسید پس صبر کرد که دید اون دو تا پسر دو پا داشتن دو پام قرض کردن و با سرعت فرار کردن. ا/ت به خاطر فاصله نمیتونست صورت اون مرد رو ببینه پس خواست که بره جلو و تشکر کنه که دید اون مرد با سرعت سوار ماشین شد و رفت. 😐 + (با تعجب) واا این چش بود حداقل یکم صبر میکرد تا ازش تشکر کنم☹️ ا/ت که دیگه از پیدا کردن اون مرد و تشکر ازش ناامید شد به سمت خونه رفت...

وقتی رسید خونه یه نفس عمیقی کشید و خودشو پرت کرد رو مبل و ولو شد. بعد از چند دقیقه بلند شد و رفت زیر دوش آب گرم و یه دوشی گرفت تا سبک شه چون فردا قرار بود سختتر از امروز باشه🥵 از حموم اومد بیرون و یه رامنی درست کرد و خورد. 🍜 یه نگاهی به ساعت کرد. ۹:۳۶ بود رفت روی تخت لم داد و شروع کرد با گوشی ور رفتن. یه ربع با گوشی ور رفت و بعد آلارم رو تنظیم کرد و آماده ی خواب شد تا فردا یه روز خوب دیگه رو بسازه💪🏻 ولی وقتی چشماشو بست یاد اون مرد افتاد که نجاتش داد. ا/ت می خواست جبران کنه ولی چجوری؟

اصلا اون کی بود؟ چرا ا/ت رو نجات داد در حالی که میتونست بی تفاوت از کنارشون رد شه؟ اصلا اگه اون نبود چه اتفاقی برای ا/ت میفتاد؟ اون پسرا ممکن بود چه بلا ها که به سرش بیارن و.... ا/ت انقدر فکر کرد که خوابش برد ولی حتی خواب اون مرد رو دید. حس میکرد بهش مدیونه و اون مرد حس خوبی بهش میداد😇

با صدای آلارم چشاشو باز کرد و برای رفتن به کمپانی آماده شد. اون روز اولین روزی بود که میکاپ کردن ا/ت شروع میشد. اعضا قرار بود قسمت بعدی ران بی تی اس رو ضبط کنن و ا/ت هم استرس زیادی داشت. وقتی رسید کمپانی آماده ی کار شد. اعضا وارد اتاق شدن و ا/ت با کمک های خانم لی شروع به میکاپ اعضا کرد. کارش واقعا خوب بود و برای اولین روز کار خیلی خوب انجامش داد. کارش تموم شد ولی تمام مدت حس میکرد نگاه های یه نفر روشه ولی خجالت میکشید که سرش رو بالا بیاره و به اعضا نگاه کنه پس تحمل کرد. اعضا رفتن برای ضبط موقع رفتن تهیونگ زیرلب به طوری که فقط ا/ت بشنوه گفت : کارت خیلی خوب بود. + اوو کامسامهیدا😃 (ممنون) ا/ت از اینکه تهیونگ از کارش تعریف کرد ذوق داشت و سعی در مخفی کردن هیجانش داشت😄 ا/ت داشت از اون گوشه ها به تهیونگ نگاه میکرد. واقعا خوشتیپ بود🤩

وقتی فیلم برداری تموم شد، تهیونگ متوجه نگاه های ا/ت شد و یکی از اون لبخند مستطیلی هاشو تحویل ا/ت داد. ا/ت هم از خجالت سرشو پایین انداخت و لبخند دندون نمایی زد😁 اون روز هم گذشت ولی همچنان ا/ت سنگینی نگاه های یه نفر رو، رو خودش حس میکرد ولی نمیدونست کیه. 🥲 از اتفاق دیشب ترسیده بود به خاطر همین تصمیم گرفت تا دم خونه با دربست بره. وقتی از تاکسی پیاده شد سایه ی یه نفر رو ، روی زمین حس کرد. دیگه نتونست تحمل کنه و برگشت و با صحنه ای که دید شوکه شد😳 اون....

خب خب اینم از این 😎 لایک و فالو یادتون نره. طبق قولم تا الان هرکی فالوم کرد رو فالو کردم و اینکه هرچی حمایت بیشتر باشه، پارت ها زودتر منتشر میشه پس بکوب رو اون لایک پایین💜 می خوای بدونی کی ا/ت رو اونقدر تحت تأثیر گذاشت؟ پس به دوستاتم بگو منو فالو کنن😍 تو کامنتا نظراتتون رو بگین و سؤالاتتون رو بپرسین تا پارت بعد بدرود👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سرکار خانم cute کمی کمتر پرو باش گفتم یک هفته شد سه هفته شد یه ماه شد سه ماه شد یه سال درست ولی مهم اینه که بالاخره میزارم پروعکم آخ من کجا تو رو گیر بیارم تحویل دست شوگولی بدم حسابتو برسه هااااا آیگووووو
ترووو خداااااااااااا پارت بعد رو بزار خواهش میکنممممم زود بزار😭😭
هفته ی بعد احتمالا میزارمش منتظر باشین داره به جاهای حساسش میرسه
یه ارمی
در حال مطالعه
| 3 هفته پیش
هفته ی بعد احتمالا میزارمش منتظر باشین داره به جاهای حساسش میرسه
بله بله میبینیم یک هفته شد سه هفته😐آقا من حریف این نمیشم خودتون یه کاریش کنین😐همین که اومده جواب کامنت رو هم داده جای خوشحالی داشتی داره😐🩴🩴🩴🩴
ببخشید کیوتم میدونم خیلی دیر شده ولی اصلا شرایط گذاشتنشو نداشتم. ممکنه بازم طول بکشه ولی سعی میکنم زودتر بزارم
سلام این اکانت دیگمه لطفا از اینجا هم حمایت کنین
بیا برو بچه بد😐🩴بیا برو پارت بعدی رو بنویس تا نیومدم برات😐🩴دیگه اعصاب ندارم😂😐🩴
حال ندارم تازه اینترنتم اومده سرجاش
عالی بود 💕💕
پارت بعد هم زود بزارررر😐😂🥰
چشمم
ج. چ:یونهوپ❤🔥
ترو خدا پارت بعدی رو زودتر بذار😭😭😐🩴
چشم