من این قسمتو بی حوصله نوشتم .
فرداي ان روز اول صبح كه موقع رفتن به مدرسه بود ميلن براي بردن انيكا به عمارتش امده بود تو اون نیم سال ميلن به انيكا وابسته شده بود وقتي وارد شد بلافاصله با شيل روبه رو شد همينكه همديكه رو ديدن با مانا به هم حمله كردن میلن- تو كي هستي شیل - اين چيزي نيست كه يه متجاوز بگه میلن - من متجاوزم يا تو كه به خونه ي انيكاي من اومدي و اونا جنگ بينشون ادامه دادن تا اينكه انيكا اومد شيل گفت: - بانو از اينجا بريد اون يه متجاوزه انیکا - اقاي شيل ميدونيد ... انيكا به خودش ديد كه هيج فايده اي نداره پس عصباني شد و فرياد زد : - اقاي شيل ايشون دوست من ميلنه خواهشا اكه ميشه اين دعوا رو بس كنيد شیل - هان چرا از اول نگفتين؟ ذهن انيكا هنگ كرد و به حالت جسدي درامد كه روحش دارد از ان خارج ميشود شيل تعظيم كرد و گفت: - معذرت مي خوام كه بدون پرسيدن و با بي فكري عمل كردم از اين به بعد بيشتر حواسمو جمع ميكنم انيكا به حالت اول خود برگشت و گفت:- ها ... نه منم که باید معذرت بخوام که به شما دربارهی ایشون نگفتم شیل - خواهش می کنم نفرمایید بعد در حالی که به چشم انیکا خیره بود دستش را دراز کرد تا انیکا به وسیله دستش بلند بشه انیکا هم در حالی که به چشمای شیل خیره بود دستش رو در دست شیل گذاشت بعد وقتي خود را بلند كرد ناگهان تعادلش را از دست داد و روي شيل افتادولي
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عزیز من یک ماه شد چرا نمیزاری پوسیدم 😐
گذاشتم تو برسیه
عالی بود😄
بعدی رو کی میزاری؟😅😶
واییی عالییی بودددددد😍😍😍😍🥺🥺🥺
گریم گرفت شعره هم عالی بود👌👌👌
عالی خوب داستان منم خواستی بخون
قشنگ بود ولی یکم بی حوصله بودی ولی بازم قشنگ بود
افرین . فهمیدی ؟؟!! کلی غلط املایی داشتم .
عالی عالی ...خیلی خیلی قشنگه منتظر پارت بعدی هستم ...
متاسفانه چند وقتی وسه امتحانات مشغولم
مثل همیشه عالی