
سلام این قسمت دوم عشق 202 است
جولیا:نمیتونی بلایی سرم بیاری پسر جون😏 الکس:خخخخخ خوبم میتونم بانو.جولیا:تو از تعرفه کی اومدی.الکس:زر نزن جولیا:اه اخ نکن تقاص پس میدی.الکس: وای خانم کوچولو انگشت شو از دست داد در داره اخی.جولیا:میکشمت بیشعور
از زبان جولیا:خودمو کشون کشون به سمت یه چاقو که رو زمین بود بردم و گرفتمش و به اون پسر گفتم نیا نزدیکتر وگرنه میکشمت الکس: جرات داری بیا نزدیک.جولیا:هه هه هه فکر کردی جرات ندارم من حتی اگه یه دامن از دست بدم باز کارمو ادامه میدم
جولیا بگیر که اومد.الکس:ای دختر فکر کردی استادم ازت میگذره.جولیا بگو استاد کیه زود باش.الکس: نمی گم
از زبان جولیا خب از داخل اون خونه متروکه اومدم بیرون ولی نگاه کردم تو یه جنگل خیلی بزرگ بودم حالا چجوری باید راه پیدا کنم مستقیم برا خودم حرکت کردم دیگه داشت شب میشد بازم به راهم ادامه دادم تا اینکه صدایی شنیدم
نگاه به پشتم کردم و دوتا نور کوچولو دیدم مثل چشم یه حیوون دوباره به راهم ادامه دادم انگار یکی از جفتم رد کرد نگاه دورو ورم کردم دیدیم که یه گرگ بعد شدن چند تا چاقو مو برداشتم ولی یهو یکی از گرگا از پشت بهم حمله کردو چاقو از دستم افتاد گرگا اومدن سمت هرچی با پا میزدم نمیرفتن تا اینکه یکیشون دستمو گاز گرفت خیلی درد داشت اما من بزور دستمو از تو دهنش درآوردم و به سمت چاقو دویدم
چاقو رو گرفتم زدم تو شکم یکی از گرگا که خونش پاشید تو دهنم همه جا شده بود خون گرگ و خیلی کثیف بود یکی یکی گرگا و زدم و از راهی که اومدم برگشتم البته به خیال خودم
داشتم بر میگشتم دری دیدم مشتاق شدم ببینم پشتش چیه درو تا نصفه باز کردم که دیدم یه قلعه پشت در بود
رفتم داخل و هرچی راه میرفتم به قصر نمی رسیدم که گفتم شاید باید یه راه دیگه بی رو امتحان کنم از درختی بالا رفتم و پریدم سمت درخت جلویی هی اینجوری رفتم جلو و پریدم تو حیاط قلعه
یه درخت با شکوفه های گیلاس 🍒 دیدم خیلی قشنگ بود یه حوض دیدم که آبش برق میزد انگار شیشه بود رفتم داخل قصر یه تابلو دیدم عکس یه پسر خوشگل بود
ادامه ش برا بعدن😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاااالی ادامههههه😘😋
سلام بچا این زندگی 202 هست من اشتباه نوشتم عشق 202🤦