
هورا اینوسکه اعتراف کرد 😂 راستی من شیپم رو میکنم اینو سکه هرکی رنگوکو رو خواس برای خودش
اسوکا در ذهنش: کانائو برام اشناست سیجون : مگه تو روز اول مدرسه ندیدش اسوکا : تو چجوری ذهنم رو خوندی. سیجون : از قیافت فهمیدم اسوکا : نه تنها مهربونی باهوشم هستی سیجون : میدونم😁 صدا های فریاد اینوسکه میومد که امد سر کلاس : جوجه کوچولو اخر زنگ برو دفتر کارت دارن اسوکا : باشه ولی بگو چرا تو داد میزدی اینوسکه : به تو ربطی نداره . اسیشا : اینم یکی از بچه های جدید است کاتسومی : کاتسومی هاگورو هستم . خیلی زود با کاتسومی اشنا شدم و همین طور سیجون اخر زنگ شد منم رفتم دفتر ببینم چخبره . اینوسکه : دیر کردی اسوکا : باید از تو اجازه بخوام مدیر : تمومش کنید اسوکا : حتما میخوای دوباره بگی شما تنبی هستید به خاطر کار های خوب که انجام میدیم ها
مدیر : نه ... شما دو نفر اخراجین تا امضا خانواده تون را بیارید ( خودم تو واقیعت : و فرصتی خوب برای سیجون تا بفهمه خانواده اسوکا کی هستن😂🤝) اسوکا : چیی به چه دلیلی. مدیر : به شما ربطی نداره میتونید برید ری اکشن اسوکا : 😐الان ایسگاست یا چی 😐. اینوسکه : همش تقصیر توعه اسوکا : اگه تو نبودی بهتر بود اینوسکه : هه ببینیمو تعریف کنیم و اینکه من زود تر میام اینجا دوباره اسوکا : باشه راحت بقیه بچه هارو اذیت کن بدون دخالت من اینوسکه : چی اسوکا : خداحافظ سیجون : اسوکا مدیر چیکارت داشت اسوکا : هیچی ، فعلا خداحافظ فردا اینوسکه دوباره برگشت و حدود یک ماهی بود که اخراج شده بودم سیجون : کاتسومی یک ماه شده اما اسوکا برنگشته کاتسومی : هعی. اینوسکه : تانجیرو میشه اینو بدی اسوکا تانجیرو : باشه سیجون تو خونه ی اسوکا رو بلدی سیجون : نه کاتسومی تو چی کاتسومی : منم نه کانائو : من میدونم چند وقت پیش با شینوبو رد میشدیم خونه اش رو پیدا کردم تانجیرو: واقعا میتونی ببری ما سه تا رو کانائو : بله یک ساعت تا خونه اسوکا فاصله داریم الان بریم ساعت ۸ میرسیم . بعد یک ساعت رسیدن تانجیرو در رو و منم باز کردم . اسوکا : سلام بیاید تو تانجیرو : نه نمیخواد فقط خواستم اینو بدم اسوکا : این چی هست تانجیرو : اینو اینوسکه داده
اسوکا : ام ممنون تانجیرو : خواهش میکنم ما دیگه میرم خداحافظ اسوکا : تانجیرو فردا بیا اینجا کارت دارم باشه خداحافظ تانجیرو : باشه . منم در رو بستم و رفتم ببینم اینوسکه چی نوشته . داخل نامه : سلام اسوکا ام لطفاً برگرد ، از وقتی تو رفتی دیگه اینجا ، اونجای سابق نیس خواهش میکنم برگرد من تمام اون روز ها که دعوا میکردیم میخواستم ی چیزی رو بگم که نمیشد واقعا من نمیخواستم تورو بزنم یا پرتت کنم پایین وقتی تو گفتی خداحافظ و رفتی همه چیز تغییر کرد و چیزی همیشه میخواستم بگم این بود من تورو خیلی دوست دارم امید وارم منو ببخشی . ❤️I love you❤️ اسوکا : واقعا 🙂 ایکاش واقعا میتونستم برگردم🙂. سیجون از پشت پنجره : پس فهمیدم اون خانواده اش رفتن جایی واسه همینه نمیتونه برگرده باید ی کاری کنم ........فردا.......... اسوکا : تانجیرو اینوسکه چی دوست داره تانجیرو : اون بیشتر میگوی سرخ شده رو دوست داره اسوکا : تو بلدی درست کنی. تانجیرو : اره اسوکا : بیا اشپزی خونه من میگو دارم باید چند تا درست کنیم ( خودم تو واقیعت : منو زجر کش میکنی بعد میگی ببخشید 😑)
تانجیرو : باشه بعد یک ساعت درست شدن خیلی سخت بود اسوکا : تانجیرو اینارو برای اینوسکه ببر تانجیرو زیر لبی : شدم نامه رسان این دو نفر 😑 اسوکا : چیزی گفتی. تانجیرو :نه الان میبرم براش خداحافظ اسوکا : خداحافظ . *صدای زنگ خوردن گوشی* اسوکا :بله مدیر : خانم شیکاگو لطفا بیاید مدرسه اسوکا : باشه . منم سریع رفتم مدرسه ببینم چخبره مدیر : خانم شیکاگو خانم اگاهارو ، خانم هاگورو و اقای هاشیبیرا ، اقای کامادو منو راضی کردن تا شما به مدرسه برگردین. اسوکا : پس باید دعوا های منو ، اینوسکه رو ازادی بزاری وگرنه عکست تو همهجا پخش میشه 😄 مدیر : باشه 😑 حالا برو سر کلاست اسوکا : باشه 😄
ببخشید کم بود 🙏 برو بعدی دلیل اخراج رو بگم
دلیل اخراج این بود که این دو جانب باهم خوب رفتار کنند اما اخر اسوکا گفت عکست رو پخش میکنم اگر نزاری با اینوسکه دعوا کنم 😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدددددددد😅😁
عالیییییییییییییی😍بعدییییییی😘
چش اجی سان
عالی بید فقط میشه به صفحه اول معرفی داستانت سر بزنی
بلی
اجی سر زدم چیزی نبود
فکر کردم ندیدی رفتن دیدم دیدی