بازگشت از مرگ

سلام با معرفی شخصیت ها شروع میکنیم ساتلا: شخصیت اصلی دختر سوبارو: شخصیت اصلی پسر رزوال: شخصیت متفرقه امیلیا: شخصیت شرور داستان امیدوارم خوشتون بیاد

نصفه شب... ساتلا: مامان کابوس دیدم مامان: چی دیدی؟ ساتلا: خواب دیدم کشته شدم مامان: فقط خواب بود ساتلا: م..من میترسم کشته بشم مامان: برو بخواب امیلیا: تو فقط خواب ندیدی تو واقعا کشته شدی ساتلا: چ..چی میگی؟ امیلیا: تو میتونی دوباره زنده بشی ولی یه شرط داره ساتلا: اون واقعا مثل افسانه ها بود همون طور که می گفتن اگه یبار بیاد به خوابت رهات نمیکنه تو واقعا ترسناکی امیلیا: حاضری شرط من رو بشنوی ساتلا: بگو دیگه نمیخوام اون صورت ترسناک رو ببینم امیلیا: تو باید خودکشی کنی

ساتلا: چطوری من که مردم امیلیا: کامل نمردی تو دنیای میانه هستی ساتلا: خب چجوری؟ امیلیا: من تورو به دنیای جادویی میفرستم که اونجا وحشت رو تجربه کنی ساتلا ولی نگران نباش دوستان و برادرت هم میان پیشت ساتلا: ها من کجام؟ اینجا چرا اینقدر عجیب و غریب هستش ؟ سوبارو: ساتلا تو میدونی اینجا چه خبره؟ ساتلا: همه چیرو بهت میگم سوبارو: همون امیلیای افسانه که مردم رو به دنیای مرگ میبره؟ ساتلا : آره و ما الان اینجاییم رزوال: سوبارو ما رو انداختی تو دردسر دلتا: ساتلا چان چیکار کنیم؟ ساتلا: نمیدونم واقعا نمیدونم

امیلیا: ساتلا اینجا جاییه که وحشت رو تجربه میکنی ها ها ها ساتلا: منو ول کن برو از اینجا مگه من چیکارت کردم؟ امیلیا: من یه ساحره هستم ساحره حسودی به جز من ۴ ساحره دیگه هم هست که بعدا باهاشون روبرو میشی ساتلا: نمیخوام سوبارو: آروم باش ساتلا موفق میشیم مگه نه بچه ها؟ دلتا: ما کنارتیم ساتلا چان ساتلا : ممنونم یه لحظه همه جا تاریک شد صدای جیغ سوبارو ؟ ساتلا: سو..سوبارو (صدای جیغ) سوبارووووو همه جاش تیکه تیکه شده بقیه هم همینطور من چیکار کردم ؟ ساحره: سلام من ساحره طمع هستم حالا با من بیا

ساتلا: دلیل نمی بینم با تو بیام . ساحره: من از امیلیا وحشتناک ترم پس مواظب باش خانم کوچولو ساتلا : تو باهاشون چیکار کردی؟ ساحره: تو بامن بیل ساتلا: اینجا چقدر قشنگه تو خودتو نشون بده ساحره: قیافه منو دوست داشتی ساتلا: (صدای جیغ) تو چرا اینجوری هستی؟.

ساحره: منم مثل تو یه دختر خوشگل بودم ولی بعد امیلیا منو گیر انداخت و منو به این دنیا آورد من نتونستم از بازی بازگشت از مرگ برنده بشم و این مدلی شدم ساتلا: اون دیگه چجور بازیه؟ ساحره: ولش کن تو فقط برنده شو و هم ما رو و خودتون رو نجات بده برو عجله کن تو دوباره به زندگی برمیگردی

ساتلا: باشه (برگشت پیش بچه ها) ساتلا: چی شد ؟ من قبلا اینجا بودم سوبارو: حالت خوبه ساتلا ساتلا: آره خوبم امیلیا: ساحره طمع همه چیرو بهت گفت و بازی تو شروع میشه ساتلا: وایسا امیلیا سوبارو: با کی حرف میزنی ساتلا؟ ساتلا: یکی الان اینجا بود تو ندیدیش سوبارو: توهم زدی دلتا: ساتلا چان حالت خوبه؟ ساتلا: خوبم دلتا سوبارو: از این کوچه می ریم ساتلا: نه اگه از اونجا بریم؟ کشته میشیم

ساتلا : باورم نمیشه هیشکی هیچی یادش نمیاد؟ سوبارو: باشه ساتلا از یه جای دیگه می ریم ساتلا: من مرده بودم ولی الان دوباره زنده شدم چجوری؟ سوبارو: چی داری میگی ساتلا حواست هست ؟ ساتلا: چی می گفتی سوبارو؟ سوبارو: دارم میگم چیکار کنیم انگار تو قبلا اینجا بودی چون گفتی اگه از اون کوچه بریم کشته میشیم؟ ساتلا: این فقط یه حدس بود

ساتلا: خیله خوب گوش کنید یه نفر ما رو به اینجا آورده سوبارو: خب باید چیکار کنیم تا از اینجا بریم بیرون؟ ساتلا:باید خطر بازی بازگشت از مرگ رو به جون بخریم سوبارو: این چجور بازیه؟ ساتلا: درست درمون خودمم نمیدونم ولی قرار یه ماجراجویی وحشتناک داشته باشیم و باید بهم دیگه اعتماد کنیم سوبارو: یه سوال تو چجوری اینارو میدونی؟ ساتلا: خب من از مرگ بر... چه اتفاقی افتاد احساس خفگی میکنم سوبارو:توچی حالت خوبه؟ ساتلا: خوبم یه لحظه احساس خفگی کردم امیلیا:ساتلا تونمیتونی به کسی چیزی بگی

ساتلا: سوبارو بچه‌ها کجا رفتین؟ سوبارو: کمک نجاتم بده ساتلا: سوبارو به یه راهرو تاریک رسیدم صدای خنده های شیطانی همه جارو پرکرده بود صدای گریه هم میومد ناشناس: خداحافظ ساتلا ساتلا: نمی..خوام ...دوباره...مرگ رو ت..جربه کنم سوبارو: بیدار شو ساتلا حالت خوبه؟ ساتلا: دوباره همون راهرو اینجا نمیریم ولی دفعه قبل از وقتی که اومدیم اینجا شروع شد و حالا از ۵ دقیقه قبل شروع شد؟فکر کنم این همون باریست که ساحره طمع میگفت سوبارو: ساتلا از اون ور یه صدا میاد مراقب باش ساتلا: خیله خب حواسم هست