
🐺اگه میدونستم قراره انقدر زیبا بشی لباس مناسب تری میپوشیدم» و کم کم جلو رفت و جلوی صورت خشک زده ی سوفی ایستاد و دستش رو به ارومی حلقه وار جلو گرفت( عین تو فیلما که مرده دستش رو حلقه میکنه و زنه دستش رو از توی بازوی مرده حلقه میکنه از پله ها پایین میرن😂) داشتم میگفتم: هورت دستش رو جلوی سوفی حلقه میکنه: مایل به رفتن هستید؟ سوفی هم بدون حرفی دستش رو حلقه کرد و از اتاق بیرون رفتن.
وقتی به حیاط جلویی مدرسه رسیدن چشمان سوفی برق زد. فضای خیلی بزرگی بود و چراغانی. رنگ های خیلی زیادی به چشم میخورد. میز و صندلی های دو نفره ، چهار نفره و شیش و هشت نفره. بیشتر صندلی های دو نفره پر بود از زوج هایی که خوش و بش میکردند و از غذاشون لذت میبردن.👱🏻♀️: وای، واقعا حق با تو بود. اینحا خیلی رمانتیکه😊».🐺: 😳م م منظورت چیه ؟ من همچین حرفی زدم؟ وای خدااا. »👱🏻♀️: وای اروم باش😂باهات شوخی کردم منظورم همون دنجی بود که خودت گفتی😉».🐺پس گفتم دنج؟ آه خدا رو شکر، آم منظورم اینه که اره خیلی دنجه😅» 👱🏻♀️ولی دور از شوخی واقعا فضای خیلیاروم و ارامش بخشیه مخصوصا صدای ملایم ویالن و پیانو و چنگ گروه موسیقی »🐺پس فکر میکنی عالیه، نه؟ تازه کجاشو دیدی😏» و دست سوفی رو به ارومی گرفت و بردش به یه طرف باغ، یه میز دو نفره که نور مهتاب کامل روش می تابید. روی میز یه شمع معطر روشن بود و هوا رو مدهوش کننده میکرد. نفس سوفی کاملا بند اومده بود🐺 نظرت چیع😁؟ 👱🏻♀️: این این این خیلی محشره🥺✨خودت همه ی این کار هارو کردی؟
هورت سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و صندلی رو برای سوفی عقب کشید تا بشینه و بعد خودش روبروش نشست. 👱🏻♀️ همه ی اینا زبون ادم رو بند میاره اما یچیزی خیلی برام سواله. توی کتاب مدرسه ی خوب ها پر از زرق و برق و شیشه های رنگی بود و مدرسه ی بدها کپک زده و خراب، اما الان مدرسه ی بد ها خیلی لوکس شده و به روز و به نظرم یجورایی ورژن شرور مدرسه ی خوب ها در قدیم شده و مدرسه ی خوب ها، خب چجوری بگم، یجورایی کنار مدرسه ی بد ها دیگه شکوه قدیمشو نداره.
🐺مرلین بهت نگفته؟ خب ببین تو بعد از نابودی رافال بلافاصله که به کما نرفتی. بدنت خیلی ضعیف شده بود اما بازم به مدت یه هفته تحمل کردی. بعد از شکستن حلقه و اتمام جنگ، یه کادو از قبل تهیه شده از از سمت بانو لسو پیدا کردی . لباسش بود و از نظر پرفسور دووی ، لیدی لسو با این کار میخواسته تو جانشینش به عنوان مدیر مدرسه ی بد ها باشی. با این که حالت خوب نبود اما به سرعت شروع به کار کردی و حتی از منم خواستی که به عنوان دستیارت ( دوستان توی داستان اصلی نوشته که معلم تاریخ ولی من تقییرش دادم 😁) به عنوان دستیارت کار کنم . از همون روز اول شروع به بازسازی مدریه و تعویض معلم ها کردی . مدرسه رو با رنگ های جدید جلا دادی و اتاق هارو از اول طراحی کردی با فضای باز تر و تخت های تمیز تر. بهترن جادوگران رو از جنگل جمع کردی به عنوان معلم اوردی اینجا . حتی یه آشپز جدید استخدام کردی که کارش محشره، و همینطور که میبینی، حیاط جلوی مدرسه و نمای بیرونی قلعه رو کاملا به روز کردی.
👱🏻♀️همه ی این کارا رو من کردم؟ » 🐺درسته ، ولی خب اواقبی هم داشت . روز به روز ضعیف تر میشدی و حتی یه چند باری هم قش کردی، تا اینکه درست اواخر هفته،دیگه چشمات رو باز نکردی. قلبت به سختی می زد ، با اینحال دووی توانست زنده نگهت داره . تا الان که دیگه میتونی روی پاهات وایسی و حرف بزنی» قطره اشکی از روی گونه ی هورت پایین اومد ولی سوفی بدون درنگ دستش رو جلو برد، با انگشتش اشک رو پاک کرد و لبخند ملیحی و دلسوزانه ای زد.👱🏻♀️هعی ، ناراحت نباش . منو ببین، حالم خوبه دیگه چشمام بازه. نیازی به نگرانی نیست🙂برام تعریف کن که چی باعث شده انقدر نگران بشی، گذشتمونو برام تعریف کن...

اینم یه عکس از دوران حکومت سوفی در لباس لسو به عنوان مدیر شرور ها🤤💜 این پارت هم تمام شد😉لایک و کامنت فراموش نشه کیوتااااا🥺💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بودددددددد
وایی عالی بود عجقم😂😍
اوفففففف😂❤️
خیلی عالی بود
🥺❤️✨
داستانی خیلی دوست دارم خاطره مدرسه افسانه ای برام زنده شد 😢💕
خیلیم عالی خوشحالم که یاد اور همچین داستان فوق العاده ای بودم🥺💗
عالی بود من طرفدار پروپاقرص خوب های بد بد های خوب هستم خوشحالم میشم با فالوت ازم حمایت کنی 💖💚