میراکلس در برابر پنی وایز 🤡🤡

از زبون لیدی باگ: من و کت یک سرور رو شکست دادیم کت گفت : بانوی من میشه باهم یک قرار بزاریم من هم خیلی خوشحال شدم گفتم چرا که نه پیشی خودمی ⁦☺️⁩⁦☺️⁩ و رفتم خونه تبدیل به خودم شدم و به تیمی گفتم : نیمی کت من رو خیلی دوست داره و مثل آدرین به من نمیگه دوست داره و آدرین دیگه کاگامی رو داره و من می خوام کت برای خودم باشه من دیگه کت رو دوست دارم و می خوام با کت اگر شد ازدواج کنم.🥺🥺⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩

از زبون راوی: شب شد لیدی باگ رفت قرار کت از زبون لیدی : دیدم کت همه جا رو با گل رز و شمع قشنگ کرده بود و دیدم یکی چشمام رو گرفته و گفتم کت می دونم تو هستی و شام خوردیم کت گفت بانوی من اون کسی که تو گفتی دوسش داری الان دوسش داری یانه 🧐🧐؟ گفتم کت اون الان یکی دیگه رو دوست داره ولی من اصلاً عشقی که به من داری رو ندیدم و من تو رو دوست دارم کت نه عاشقتم کت این رو شنید آب شد 🤭🤭 و من یکهو ب*و*س*ی*د*م*ش واقعاً حس خیلی خوبی داشت که یکهو....😨😨😨

دیدم که یک دلقک با یک بچه قدم می زنن و رفتیم پیششون گفتیم شما کی هستین دلقک گفت : سلام بانو اسم من پنی وایز هستش همون دلقک رقاص از آشنایی با شما خوشبختم و این بچه قربانی من هستش😈😈 . بچه که این رو شنید می خواست فرار کنه که پنی وایز با دندون هاش اون را خورد من داد زدم نه نه نه 😭 اون فرار کرد تو فاضلاب و یک بادکنک قرمز مثل رنگ خون اومد بالا و یکهو ترکید یک نامه اونجا بود و نوشته بود هممون شناور می مونیم .

کت گفت این دلقک خیلی قوی هستش و بدون معجزه گره و باید همه دور هم جمع کنیم و مد گفتم آره پیشی . خداحافظی کردیم و رفتیم خونه ، خدا رو شکر فردا تعطیله من تبدیل به لیدی باگ شدم و به کت زنگ زدم و اون هم تبدیل شده بود و گفت بانوی من کجایی ( در صحبت های تلفنی ) ( علامت کت - ، علامت لیدی +) + من در برج ایفل منتظر تو هستم ، میای؟؟- چرا که نه بانو شما هر چی بگین می کنم

-بانوی من باید بریم به استودیو شاماک اونجا می تونیم بگیم که این دلقک خیلی خطرناکه. از زبون گابریل : باید برم استودیو و به لیدی باگ پیام بدم که یک دلقک هر 27 سال یک بار بیدار میشه و حمله می کنه از زبون راوی : هر سه تاشون به استودیو رسیدند و نادیا گفت گیج نشین این فقط یک اخباره هاگ ماث و لیدی و کت نوار این جا هستن و می تواند و می خوان یک پیام به مردم بدن.

هاگ ماث و لیدی و کت همزمان گفتند ما یک خبر داریم هاگ ماث گفت اول شما بگین ، کت گفت باشه شب ما یک دلقک دیدیم که یه بچه کنارش بود که یکدفعه بچه رو خورد خیلی صحنه غم انگیز و ترسناک بود که اسم آن پنی وایز که یکهو

که یکدفعه ای یک بادکنک قرمز رنگ وارد استودیو شد و ترکید که یک ضبط صوت اومد و صدا زد و توش گفت من پنی وایز هستم که همون دلقک رقاص همتون شناور می مونیم ها ها ها ها 😈😈 نادیا مواظب دخترت باش که الان اون هم شناور می مونه ها ها ها ها ها

ممنون که داستان من رو خوندید.

........

اگر شد نظر هم بدید ممنون میشم🥺🥺