اکادمی کیمتسو 📝 پارت ۲

اسیشا : خانم شیکاگو لطفاً بیاید اینجا و این مسئله رو حل کنید ‌ ‌سیجون : هیس ، اون دیشب تو مدرسه بوده الان خیلی خستس میشه من به جاش بیام ‌ ‌اسیشا : چرا تو مدرسه بوده خانم اگاهارو ؟ ‌ ‌سیجون : اخه تنبی شده بودن ‌ ‌اسیشا : باشه فهمیدم شما بیاید اینجا ‌ ‌ در ذهن زنیتسو : هنوز باورم نمیشه اخه اون دختر به این نازکی بتونه اون اینوسکه گنده رو بزنه ، با اینکه از دبستان با اینو سکه می افتادم اما هیچ وقت نتونستم برم نزدیکش ‌ ‌ تانجیرو : زنیتسو ، زنیتسو ‌ ‌زنیتسو :بله تانجیرو : معلم سه ساعت داره صدات میزنه زنیتسو : واقعا🤯 اسیشا : اقای زنیتسو زود بیا اینجا زنیتسو : چ..چشم . اسیشا همه رو صدا زد و منم که کل کلاس رو خواب بودم 😑 تا ساعت ۱۹ وقتی بیدار شدم سریع رفتم کافه ببینم اینوسکه چی میخواست بگه ‌ ‌ اسوکا : چی میخواستی بگی ‌ ‌ اینوسکه حرفی که صبح زدی رو یادته اسوکا : اره بهت گفتم تنبل خان ‌‌اینوسکه : الان وقتشه تلافی کنم تانجیرو : تمومش کنید ، دفتر شما دوتا رو صدا زد زود باشید با عجله رفتیم تو دفتر مدیر البته هنوز نفهمیدم چرا تانجیرو رو صدا زد . مدیر : اقای کامادو شما دیشب تو مدرسه بودید تانجیرو :ب..بله مدیر : به چه دلیلی تانجیرو : به خاطر اینکه دیشب اسوکا تنها بود منم خواستم کمکش کنم 😞 مدیر : پس اقای هاشیبیرا چی ؟ اسوکا : اون دیشب کلا خوابیده بود مدیر : اما کمک کردن به کسانی که تنبی شده اند کار بد حساب میشه و خانم شیکاگو وقتی داشتم میخوندم که چیز هایی رو نوشتین فهمیدم که برای اینوسکه هم نوشتیم درسته ؟ اسوکا : بله ، مشکل چیه ؟ مدیر : این تقلب حساب میشه و اقای هاشیبیرا باز شما می‌خواستیم دعوا راه بندازید اینو سکه : چون این جوجه کوچولو حرف بد زد منم خواستم تلافی کنم مدیر با داد : مگه قوانین رو ننوشتین اینوسکه با داد : همه رو اسوکا نوشته مدیر : اقای کامادو و هاشیبیرا و خانم شیکاگو شما قوانین رو رعایت نکردید پس امشب همین جا میمونید و تکلیف و ۵۰ بار قوانین رو می‌نویسید

تانجیرو : اقای مدیر این زیاد نیست ! مدیر : نه پس فعلا خداحافظ. سیجون : سوکا اینجا چخبره اینجا صدای داد میامد نزوکو : داداشی خودت بگو تانجیرو : چیزی نیست امروز خودت تنهایی برو خونه نزوکو : چرا اسوکا : مدیر مارو به خاطر رعایت کردن قوانین تنبی کرده سیجون : واقعا حیف شد اسوکا : اره 😢 من امروز قرار بود برم بیمارستان 😓. تانجیرو : بیمارستان برای چی ؟. سیجون : راست میگه برای چی اسوکا : امروز قرار بودم برم پیش روکا سیجون : حالا روکا کیه اسوکا : مامان رنگوکو باید ببینم حالش خوبه یا نه. رنگوکو : اسوکا به نظرت حال مامانم خوبه اسوکا : البته سیجون : اسوکا میخوای من به جات برم بیمارستان ؟. اسوکا : نمی‌دونم. سیجون : خیلی خوب تصمیم گرفته شد من میرم و تو هم میتونی تنبیهی که شدی رو انجام بدی. اسوکا : ممنون. سیجون : فعلا خداحافظ اسوکا : خوب تانجیرو زود باش بنویسیم من میرم اینو سکه رو بیارم تانجیرو : باشه. اسوکا : باز که خوابی 💢 منم از فرصت استفاده کردمدو اینو سکه رو از پله ها انداختم پایین اینوسکه : مگه ازار داری اسوکا : زود پاشو باید بنویسیم اینو سکه هم از فرصت استفاده کرد و منو زد و گفت : باشه جوجه. وقتی هم تکلیف ها و هم قوانین رو نوشتیم اینوسکه یک فکری برای زدن من کرد سریع منو از جام بلند کرد و از دو طبقه پرتم کرد پایین اما خدا رو شکر تانجیرو پایین واستاده بود تا نخورم زمین بعد اینو سکه رفت تا ۵۰ بار که قوانین رو نوشتم رو پاره کرد منو تانجیرو سریع رفتیم تو اسوکا : مگه ازار داری. اینو سکه : صبح وقتی خواب بودی من تو دفترت نوشتم قرار کلی اذیت شی ولی متاسفانه تو نخوندیش ، واقعا برات متاسفم تانجیرو :اسوکا لطفاً اروم باش عصبی نشو

اسوکا :من تورو از پله پرت کرد تا بیدار شی نه که از دوطبقه پرت کنی خدا توی خنگول رو شفا بده اینو سکه : زود باش بیا دعوا کنیم اسوکا : قبوله بعد یک ساعت کتک کاری رفتم تا جاهایی که زخم شده بود بپوشیونم و برم دوباره قوانین رو بنویسیم وقت تموم کردم رفتم جاهایی که اینوسکه زخمی شده بود رو بستم اما برای اینکه نزارم بخوابه دوباره پرتش کردم پایین اینوسکه : دختره ی رو مخ میخوای این دفعه از بالا پشت مون پرت کنم اسوکا : اگه جرات داری بکن . اینوسکه یک دستی بلندم کرد و برد پشت مون تانجیرو رو هم از اون پایین تا بگیره اما متاسفانه اینوسکه منو با یک طناب بست به یک جا و گفت : تا فردا همین جا بمون و رفت و تانجیرو هم امد تا طناب رو باز کنه اما خیلی گره اش سفت بود اخر هم نتونست باز کنه اسوکا : بی خیال تانجیرو تا شب مجبورم بمونم. تانجیرو : اما... سیجون : سوکا اینجا چخبره اسوکا : با اینو سکه دعوا شد و اونم منو اینجا بست حالا ولش کن خودش شب بازم می‌کنه اما مشکل اینجاست که اون میرم بچه های دیگه رو اذیت می‌کنه. سیجون : لعنتی تا مدیر بیاد صبر کن اسوکا : نه هیچ کس نمیتونه باز کنه خودش میاد باز می‌کنه سیجون : اما باید مدیر بیاد

تانجیرو : من میرم بیارمش سیجون : مگه نگفتم باهاش در نیوفت اسوکا : من فقط بیدارش کردم همین😑 مدیر : باز چخبره خانم شیکاگو اسوکا : هیچی فقط اینو سکه منو بست مدیر : که این طور میشه یکی ی چاقو بیاره تانجیرو : بفرمایید . بعد کلی سختی بلاخره طناب باز شد و وقتی رفتیم سر کلاس من باز خوابم برد 😑💔 خدا به دادم برسه و وقتی بلند شدم سریع وسایلم رو جمع کردم تا برم خونه ، وقتی رسیدم تا رفتم دم تخت کلا بیهوش بودم وقتی بیدار شدم ساعت ۷:۳۰ بود 😑با عجله لباس ها مو پوشیدم و رفتم اما خدارو شکر معلم نیومده بود😆وقتی ساعت ۸ شد امد و ی دختر جدید امده بود . اسیشا : بچه از این بعد ایشون نماینده ی کلاس ما هستند ، لطفاً خودت را معرفی کن شینوبو : من شینوبو کوچو هستم ۱۷ سالمه سال بالایی ، من از کلاس B_1 بهم گفتن این کلاس نماینده میخواد و منم قبول کردم ، امید وارم روز خوبی داشته باشید . وقتی زنگ تفریح شد شینوبو امد پیشم . شینوبو : میتونم اینجا بشینم اسوکا : بله. شینوبو : من شنیده بودم که دوبار تنبی شدی درسه اسوکا : اره همش به خاطر اینوسکه. شینوبو : که این طور ، وقتی دیشب داشتی مینوشتی من تو رو دیدم میخواستم کمکت کنم اما تو با اون گ+ر+ا+ز دعوا میکردی اسوکا : چی شینوبو : هیچی شوخی کردم زود پاشو برو سر کلاس

شینوبو : الان یک دانش آموز جدید میاد ‌ ‌وقتی داشتم میدویدم اینو گفت با عجله رفتم سر کلاس ببینم کی هست وقتی وارد کلاس شدم سریع نشستم و باز اینوسکه امد 😑🙄اینوسکه : اینجا جای منه جوجه کوچولو 😏. اسوکا : دیگه جای منه تنبل خان. اینوسکه : دختره ی پرو 😒‌ ‌ ‌اسوکا تو ذهنش : موندم الان رنگوکو کجاست ؟ ( رنگوکو با دوستاش دارن غذا میخورن 😂🤝) سیجون : اسوکا ی سوال خانواده تو کجان ؟. ‌ ‌ ‌اسوکا : چرا یهویی امدی ، میشه راجبش حرف نزنیم ‌ ‌سیجون : با...باشه. دوباره سیجون در ذهنش : باید بفهمم . کلاس شروع شد و به حرفی که شینوبو زد ی دختر جدید امد . اسیشا :ایشون دانش امروز جدید هستن ‌ ‌ کانائو : کانائو تسویوری هستم ۱۶ سالمه از اشنایی تون خوشبختم ‌ ‌ ‌

در اینجا کلا روکا فراموش شد 😂 خدا من چقدر خنگم اخه😂 و نتیجه ی اخلاقی : با اینوسکه کل کل نکنید ، چون از پنجره پرت می‌کنه پایین 😂