داستان میراکلسی: Our identity(هویت ما) p8

کت نیت رو میبره. _بانوی من! من آدرین رو آوردم! _چی؟ کت! دیوونه شدی؟ ما نمیتونیم آدرین رو بهش بدیم! (همه اینا رو در حال مبارزه میگن و کت نوار هم نیت رو برده یه جایی همین نزدیکیا قایم کرده) _بانوی من اگه یه دقیقه بهم وقت بدی نقشه رو توضیح میدم! _باشه کت ، وایسا! (اونا میرن یه جایی که حرف بزنن و حذف کننده رو تنها میزارن) کت: ببین نقشه اینه . . .

کت نوار: باشه حذف کننده! ما تسلیمیم! فهمیدیم نمیتونیم شکستت بدیم! برای حسن نیت هم بهت آدرینو میدیم! _خوبه! بالاخره سر عقل اومدید! کت نوار نیت رو که کلاه کاسکت سرش کرده و لباس های آدرین رو پوشیده جلو میاره و در همون حال وقتی حذف کننده حواسش پرته لیدی باگ از پشت وسیله آکومایی رو میگیره میندازه برای کت نوار و کت نوار با کتاکیلیزمش اونو نابود میکنه. _وقتشه شرارتت خنثی بشه! خداحافظ پروانه کوچولو!👋(همون دیالوگ های همیشگی)

(نکته: لیدی باگ نمیدونه که نیت زیر کلاه کاسکت هست! فکر میکنه آدرینه!) _بزن قدش! گوشواره لیدی باگ صدا میده: بیب بیب _خب بانوی من من آدرینو میبرم خونه! _باشه! خداحافظ کت👋 _خداحافظ باگابو! کت نوار نیت رو میبره خونه‌اش.

خب حدس میزنم تا الان یه فکر هایی در مورد ادامه داستان کردید ها؟😁😈راستیییی تو نتیجه اطلاعیه داریم ها!😁حتما ببین

_خیلی شجاع بودی! مطمئنم آدرین هم قدر دوستیت رو میدونه! _ممنون . . . آدرین😁(راوی: شوکتون کرد نه؟😈) _چ . . . چی؟ ن . . . نه من . . . آدرین نیستم!😨 _اوه! بیخیال! آدرین آدمی نیست که یکی دیگه رو به جای خودش فدا کنه! تارشم من هر جا آدرینو ببینم میشناسم! (راوی: والا😏انقدر همیشه دوست داشتم این آدمایی که به نظر از همه جا بی خیر میان راز‌های بزرگو کشف کنن!)

_خب🤷🏻‍♀️ . . . ام . . . فکر کنم انکار کردن دیگه فایده‌ای نداره😅 . . . پلگ کلاز این! _واو! الان حتی بیشتر طرفدارت شدم! با اون همه کاری که داری پاریس رو هم نجات میدی!(راوی: اصا ذوق مرگ شد بچه😂) _لطفا! خجالت زدم نکن!😎 بازم ممنون از کمکت! ولی من دیگه باید برم! _همیشه میتونی روم حساب کنی!😁 ((برو نتیجه اطلاعیه داریم))