تناقض11

خب برگردیم پیش کت از رو پشت پردیم پایین تو کوچه و دست لیدی باگو گرفتم و بهش گفتم : لیدی باگ چرا منو بازم رد میکنی چرا چرا؟؟لیدی باگ یه دفعه شروع میکنه به گریه کردن و می‌ره تو سینه ی کت و شروع می‌کنه به مشت زدن به سینه ی کت (دیگه خودتون تو فیلما دیدین) من همیشه آدرین رو دوست داشتم ولی اون همیشه منو به چشم یه دوست میدید و بعدشم کاگامی اومد و تو هم اونو دوست داشتی میفهمی اون موقع چقدر زجر کشیدم

کت لیدی رو بغل میکنه با بغض میگه متاسفم لیدی باگ ولی من هیچ وقت کاگامی رو دوست نداشتم فقط به خاطر اینکه تو منو رد میکردی من بهش نزدیک شدم ولی حالا که تو منو دوست داری همه چیز فرق می‌کنه لیدی باگ اشکاشو پاک می‌کنه و میگه ممنونم کت کت میگه الان منو بخشیدی لیدی میگه نه کت : چرا لیدی : باید اول با کاگامی کات کنی بعد میبخشمت کت : چشم بانوی من و لباشو میزاره رو لبای لیدی و اونو میبو-سه

بقیش از زبان لیدی باگ : یه دفعه به خودم اومدم و دیدم کت داره منو میبو-سه خواستم ازش جداشم ولی نمی‌تونستم پس همراهیش کردم بعد از دو دقیقه از هم جدا شدیم کت گفت لیدی باگ هوا سرده بیا بریم خونه سرما میخوری (کت الان داره نصیحت های پدرانه می‌کنه یکی نیست خودتو راهنمایی کنه) لیدی گفت کت ما تو حالت قهرمانی هستیم سرما نمی خوریم که

کت میگه راست میگی بانوی من خب مثل اینکه بارون داره بند میاد خب بقیش از زبان خودم (C.X) خب بارون بند اومد و آفتاب پدیدار شد تقریباً نزدیک به غروب خورشید بود لیدی گفت کت بیا به برج ایفل بریم و غروب رو تماشا کنیم کت میگه حتماً بانوی من و همراه لیدی باگ به بالای برج ایفل میرن و کنار هم میشینن کت دستشو میزاره رو شونه ی لیدی باگ و اونو به خودش میچسبونه و لیدی هم سرشو رو شونه ی کت میزاره

اونا تا وقتی که ماه به وست آسمون میرسه کنار هم میشینن و به ماه خیره میشن و با هم حرف می زنند و بعد با هم خداحافظی می‌کنن و به خونه هاشون میرن

خب برگردیم پیش خانواده ی پاینز و ویلیام اونا تو یک اتاق بعد تماشای فیلم ها میخواستن راجبه اینکه چطور بیل و برادرانش رو شکست بدن صحبت می کنن که یک دفعه یه پسر از در وارد میشه و میگه سلام ویلی ویلی هم میگه سلام جک بعد رو به دیپر می‌کنه و میگه ایشون جک هستند پسر عموی من اون بسیار باهوشه و رئیس بخش تجهیزات ماست و بعد میگه اگه قراره بیل رو شکست بدیم باید یه نقشه بکشیم و جک تو این کار ها بسیار ماهره

بعد رو به جک می‌کنه و میگه جک میشه بری و مایک رو صدا بزنی و بگی به اتاق کنفرانس بیاد جک میگه بله حتماً و میره تا مایک رو صدا بزنه ویلی هم خانواده ی پاینز رو به اتاق کنفرانس میبره و وقتی اونجا میرسن مایک و جک هم اونجا بودن ویلی میگه ایشون مایک هستن عموی من و رئیس بخش شوالیه‌های x و با جک هم آشنا شدید حالا میشه شما خودتون رو کامل معرفی کنید

دیپر میگه حتماً من دیپر پاینز هستم و ایشون خواهرم میبل هست و ایشون عموی بزرگم استن فورد هست و ایشون عموی کوچیکم استن لی هست و اون چهار مثلث هم دشمنان ما هستن و هدف اونا تسخیر و پادشاهی بر جهانه اونی که زرده اسمش بیل سایفر هست و نماد طمع هست اونی که آبیه اسمش ویل هست و نماد غم هست اونی که قرمز هست کیل هست و نماد خشم هست اونی که سبز هست اسمش فیل هست و نماد ترس هست اونا برادران سایفرن به غیر از ویل بقیه همه سایفر های بد هستن ولی ویل به دست برادرانش اسیر شده ما باید اونو از دست برادرانش نجات بدیم ویلی میگه اون دوتا سایفر سیاه و سفید چی هستند دیپر میگه اونا احتمالن برادران بیل هستن ولی ما تا حالا ندیدیمشون

ویلی میگه که اینطور طبق پیش گویی ها ما با اونا میجنگیم ولی نتیجه ی نبرد هیچ وقت گفته نشده پس ما باید هر طور شده جلوی بیل رو بگیریم و اونو شکست بدیم شما گفتین با اون جنگیدین درسته دیپر میگه ما نگفتیم ولی جنگیدیم اونم سه بار و هر سه بار شکستش دادیم ولی این بار اوضاع خیلی بدتره ویلی میگه ماجرای هر سه نبرد رو برام تعریف کنید و دیپر همه چیو برای ویلی میگه و ویلی میگه که اینطور .........

بقیش پارت بعد امیدوارم خوشتون اومده باشه خداحافظ