
همین دیشب پارت اول رو نوشتم
روز اول مدرسه بود من از ساعت پنج و نیم بیدار بودم و درحال صبحانه درست کردن بودم ساعت ۶:۰۰ رنگوکو بیدار شد . رنگوکو : صبح بخیر 😴 اسوکا :باز تا نصف شب بیدار بودی ؟ حالا بیخیال زود صبحانه تو بخور و برو حاضر شو رنگوکو : برای چی حاضر شم ؟ اسوکا : چون روز اول مدرسه هست . ما ساعت ۷ راه افتادیم وقتی وارد کلاس شدیم کلاس خیلی شلوغ بود و منو رنگوکو سریع ی جا رو پیدا کردیم وقتی اسیشا وارد شد ( معلم ) همه ی نشستن ، اسیشا خودش رو معرفی کرد و از بچه های کلاس خواست خودشون را معرفی کنند تانجیرو : من کامادو تانجیرو هستم نزوکو نونی که میزاشت تو دهنش را در اورد : من نزوکو کامادو هستم زنیتسو : اگاتسوما زنیتسو هستم و... سیجون : من سیجون اگاهارو هستم اسوکا : من اسوکا شیکاگو هستم اسیشا : خوب بچه ها معرفی بسته
سیجون : ببخشید نمیخواهید معلم های دیگه مون را معرفی کنید ؟ اسیشا : نکته ی خوبی بود زنگ بعد معرفی میکنیم بچه ها امروز چون روز اوله هیچ کاری ندارید از فردا تمرینات رو شروع میکنیم ، الان تا یک ساعت دیگه میتونید هر کاری کنید ولی دعوا کردن ممنوع است و اگر دعوا کنید تنبی میشید سیجون : اسوکا میخوای با منو نزوکو بیای کافه ؟ اسوکا : سوکا هم بگی بسته ، قبوله . رفتیم کافه بالای کافه صدای داد و بیداد میامد منم پاشدم . سیجون : کجا میری اسوکا : میرم ببینم اونجا چخبره نزوکو : ما هم میایم رفتیم بالا و دیدیم این همه سر و صدا کار اینوسکه بود که داشت با سنجیرو دعوا میکرد منم رفتم جلو . اسوکا : با اون کاری نداشته باش اینوسکه : ها چی گفتی بچه اسوکا : من حرفم رو دوبار تکرار نمیکنم اینوسکه : پس دلت دعوا میخواد اسوکا : چه جورم ، من حاضرم اینوسکه : منم . وقتی دعوا کردیم زنیتسو سریع رفت دفتر و همه چیز رو گفت ، مدیر هم منو و اینوسکه رو صدا زد . مدیر : چرا شما دوتا تو کافه دعوا کردین ؟
اسوکا : اینوسکه شروع کرد اینوسکه : خودت گفتی اسوکا :چیه بازم میخوای کتم بخوری . مدیر : بسته دیگه وقتی کل شب رو موندین تا مدرسه رو تمیز کنید میفهمید اسوکا : یعنی باید تا ساعت ۷ صبح مدرسه رو تمیز کنیممم مدیر :بله انباری رو یاد تون نره اینوسکه و اسوکا : چشم😑 مدیر : قبلش برید قانون های مدرسه رو دو بار بنویسید اسوکا : چشم . منو اینوسکه رفتیم یک جای خلوت بعد یک ساعت من تموم کردم اما اینوسکه هنوز داشت مینوشت ، منم سریع برای نوشتم . اسوکا : خیلی کندی اینوسکه : حرف نباشه اسوکا : باشه من میرم دستشویی اینوسکه : خیلی رو مخی اسوکا: اره به تو رفتم . سنجیرو : سلام ... بابت کافه خیلی معذرت میخوام اسوکا : مشکلی نداشت اون باید یاد میگرفت سنجیرو : اما شما به خاطر من تنبی شدید اسوکا : مشکلی نیست ، خودت چیزیت نشد ؟ سنجیرو :نه اسوکا : اگه باز یکی پرو بازی در اورد بهم بگو سنجیرو : چشم سیجون : سوکا پس تو اینجایی اسوکا : شما چرا اینجایید سیجون : چون مدرسه تموم شده گفتم حتما یادت رفته اسوکا : نه بابا منو اینو سکه تا فردا باید مدرسه رو تمیز کنیم ، راستی رنگوکو کجاست ؟ سیجون : نمیدونم نزوکو : اون نیست که اونجاست ؟ اسوکا : چرا خودشه . سریع رفتم پیشش و اما داستان رو گفتم اسوکا : سیجون هم میاد تو خونه حواست باشه رنگوکو : باشه
سیجون : راستی گفتی تنبی تون چی بود اسوکا : تا صبح موندن تا کل مدرسه رو تمیز کنیم سیجون : این عادلانه نیست من میرم با مدیر صحبت کنم اسوکا : باشه سیجون : اقای مدیر این عادلانه نیست بعد شما انتظار دارید فردا هم درس بخونن مدیر : میخواستن دعوا نکنند و... سیجون : سوکا قبول نکردند اسوکا : اشکالی نداره شما برید سیجون : باشه خداحافظ اسوکا : هی اینوسکه زود باش بیا مدرسه رو تمیز کنیم ... چی🤬اینوسکهههههههه . مجبورم تنهایی کار ها رو انجام بدم تانجیرو : نه این طور نیست اسوکا : تو چطور فهمیدی تانجیرو :وقتی داشتی با سیجون حرف میزدی منم پشت دیوار بودم و همه رو شنیدم پس تصمیم گرفتم کمکت کنم اسوکا : واقعا ممنونم تانجیرو : من که کاری نکردم😊راستی رنگوکو برادرته ؟ اسوکا : نه بابا به خاطر قد کوتاهی که داره همه قضاوتش میکردن واسه همین روکا بهم گفت تا بهش کمک کنم تانجیرو : که اینطور اخه رنگ چشم ها تون شبیه همه اسوکا : اره واسه همین تو مخم هست چون همه فکر میکنند خواهر رنگوکو هستم😑
تانجیرو : شما دوتا خیلی بهم میاین 😀 اسوکا : تمومش کن ،زود بیا اینجام بدیم تانجیرو : چرا سرخ شدی ها 😁 اسوکا :لطفاً دهنت رو ببند ممنون میشم تانجیرو : باشه ولی قبلش به همه میگم 😁 اسوکا : خیلی رو مخی . حدود سه یا دو ساعت طول کشید تا کل مدرسه رو تمیز کنیم و صبح شده بود منم وسایلم رو جمع کردم و بردم و بردم سر کلاس تانجیرو هم همراهم امد بود ، خلاصه اش رو بگم شب سختی بود و سیجون ، نزوکو خیلی زود امدن مدرسه و اینوسکه هم با سختی بیدار کردم اسوکا : پاشو تنبل خان اینوسکه : خیلی رو داری که با من اینجوری حرف میزنی💢 اسوکا : وقتی کاری بلد نباشی همینو همه بهت میگن اینوسکه : بازم دلت کتک میخواد کوچولو اسوکا : تقریبا یادم باشه من مشقاتو نوشتم و من و تانجیرو کار ها رو انجام دادیم ولی تو خواب بودی 💢 سیجون : لطفاً تمومش کنید اسوکا : حق با سیجونه من وقتم رو برای تو تنبل نمیبرم اینوسکه : اخر مدرسه بیا کافه 💢 اسوکا : باشه سیجون : سوکا چرا باهاش کل کل میکنی ؟ اسوکا : چون نمیخوام بچه های دیگه رو اذیت کنه سیجون : اها
سوتی رمان : رنگوکو کلا فراموش شد🔫 😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بید
میسی اجی •-•🍡💙
🐾
💙