
۲ هفته میگذره، ۲ هفتس که چشمای خوشگلشو ندیدم 😢 دلم براش تنگ شده 💔 فلش بک ۲ هفته پیش : € متاسفم ایشون تو کما رفتن 😔 همون جا بود که سیاهی بهم غلبه کردو از هوش رفتم / پایان فلش بک /
دکتر میگفت دیگه امیدی به برگشتنش نیست 😭 دیگه با کسی حرف نمیزنم حتی نامجون هیونگ 💔بعد از یه مدت مامان جون تونست بابای ا/تو اروم کنه ولی دیگه هیچی برام مهم نیس :) امروزم باید برم دیدش، بهتره زودتر بلندشم لباس بپوشم. اگه بیبیم ببینه من انقد حالم بد شده اونم ناراحت میشه 🙂💔
تو بیمارستان : وقتی رسیدم رفتم تو اتاقش. دست کشیدم رو سرش ؛ خوشگلم نمیخوای بیدار بشی :) دلم برات تنگ شده، پس کی بلند میشی بغلم میکنی، نمیدونی چقد سخته اینطوری دیدنت 💔 صدام بغض داشت. هرروز همینه، تا یه ذره باهاش حرف میزنم جوابمو نمیده بغضم میگیره 😭
داشتم همین طوری باهاش حرف میزدم که صدایی توجهمو جلب کرد ؛ چ.. چرا د. د. دکتررررررررررررررررررر 😭😭😭 پرستاررررررررررر تورو خدا بیاین کمک 😭😭 هققققق.. ک.. کمک. تو اتاقش شلوغ شده بود هرکی یه کاری میکرد و تنها کسی که اونجا داشت با ا/ت جون میداد من بودم 😭💔
دستگاه های شوک بهش وصل کرده بودن ا.. اما او چیه.. چیکار دارن میکنن رفتم جلو داد زدم : ؛ چیکار دارین میکنین اون هنوز زندسسسسسسسسسسس، حق نداره منو ترک کنه.. هقق.. شما.. هقققق.. مگه دکتر نیستین 😭 چ.. چرا نمیتونین نجاتش بدین 😭😭 دوباره همون سیاهی، نه الان وقتش نیست من نباید تو سیاهی فرو برم ولی با خیال اینکه وقتی بخوابم ا/ت میادو منو از تو سیاهی میکشه بیرون، گذاشتم سیاهی بهم غلبه کنه
زمان حال : ایکاش اصلا نمیخوابیدم ، نباید این طوری میشد ه.همش تقصیر من بود 😢 ولی نگران نباش امروز میام پیشت :) امیدوارم امیدوارم تو اون دنیا بتونیم باهم باشیم 💔🙂

اون روز ۱۴ نوامبر، یه ماه مونده به کریسمس، جیمین و ا/تو به ارامش رسیدن 🙂 عشق اونا سرطانی بود، یه ریسک بزرگ ولی، پر معنی 💜🙂 . . گایز اینم پایان سرطان عشق ☺ مراقب خودتون باشین 💞 _از طرف جیمین شی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فوق لاده (چه وضع نوشتنه😐) احساسی🥺🥲💔
هیچ وقت فک نمیکردم انقد غمگین تموم بشه 🥺🍃💜
😂🌟
هققق چقد قمگین:/
چند وقت حالم خوب نبود گند زدم به پایان داستان 😬😂