
اینم پارت ۱۶..... بابت تاخیرم معذرت😔 حمایتم یادتون نره😂😂
از خواب ک پریدم دیدم جینی بالا سر من نشسته و با ترس منو نگاه میکنه. جینی: هی کاترین حالت خوبه؟؟؟ داشتی خواب بد میدیدی...من: او......او.......اون د...داشت دراک...کو رو....نه نه و بعد سریع سرم رو ک هنوز یکم ازش مونده بود از دستم کشیدم و سریع ب سمت در درمونگاه دوییدم و جینی هم پشتم تا اومدم درو باز کنم........دیدم ک پروفسور دامبلدور ( مث جن جلوم ظاهر شد😂) در درمونگاه رو باز کرد تا منو دید ک خیلی ترسیدم و از دستم داره خون میاد ب جینی اشاره کرد ک بره بیرون. حالا دیگ منو پروفسور تو درمونگاه تنها بودیم. من ک اصلا نمیتونستم درست حرف بزنم انگار لکنت گرفته بودم و نفس نفس میزدم.
دامبلدور منو برد و رو تخت نشستم و اونم رو تخت روبروم نشست. دامبلدور: بگو ببینم چی دیدی؟؟ من : پروفسور..... من....من.....( و همه چیو براش تعریف کردم) . دامبلدور میره تو فکر. من: پروفسور........ من مطمئنم ک اون خواب نبود. ولدمورت میتونه ب ذهن من نفوذ کنه. من هنوز بلد نیستم ک ذهنمو کنترل کنم. اما هری میگفت ممکنه این فقط ی خواب باشه ولی من مطمئنم ک اینطور نیست. و بعد از روی تخت بلند شدم و گفتم: من میرم. اونا ب کمک احتیاج دارن. و داشتم ب سمت در درمونگاه میرفتم ک صدای دامبلدور و شنیدم. دامبلدور: تو نباید بری...ولدمورت داره اینارو ب تو نشون میده چون اون ..... و بعد حرفشو قط کرد. من ب سمت پروفسور برگشتم و گفتم:
چون اون چی؟؟؟ دامبلدور: چون اون تورو میخواد......من: منو!!!؟؟؟ منو برا چی؟؟؟ دامبلدور: اون میخواد تورو مرگخوار خودش بکنه. من : چی؟؟ مرگخوار؟؟؟ برای چی من؟؟ دامبلدور: تو ی نیرو هایی داری ک ولدمورت میخواد اونارو ب دست بیاره.... من : نیرو؟؟؟ پروفسور ببخشید ولی من کاملا گیج شدم......یهو دراکو بی خبر میزاره میره.....بعد من خواب شکنجه شدن دراکو رو میبینم....بعد میبینم ک داره مرگخوار میشه.....بعد شما میگید ولدمورت نیرو های منو میخواد....یعنی چی؟؟؟ من اصلا نمیفهمم.....دامبلدور: فک کنم دیگه وقتشه واقعیت و بدونی...من : چی؟؟؟ واقعیت😳...ببخشید پروفسور ولی الان من اصلا حوصله شوخی ندارم. باید برم ب بچه ها کمک کنم. داشتم میرفتم ک دامبلدور دوباره صداشو برد بالا و گفت:
برو بعدی😐😐😂😂 دوست دارم اذیتتون کنم
میدونی ک کرم دارم پس یکی دیگه عم برو😐😐😐😂😂😂
و گفت: تو ی اصیل زاده ای..........من : 😂😂😂😂تو این وضعیت ب یکم خنده نیاز داشتم خیلی ممنون بابت اینکه سعی دارین منو بخندونین تا حالم بهتر بشه.......دامبلدور: نه کاترین این ی شوخی نیست......آقا و خانم کالن پدر و مادر واقعی تو نیستن.......... اینم از پارت ۱۶ اگه کم بود یا بد بود ببخشید......... تا پارت بعد بای بای✋😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدو بزار جان جدتتتتتتتتتتتتت تو که نمیخوای یه جوون آرزو ب دل رو سکته بدی ؟ میخوای ؟ اگه نمیخوای لطفا لطفا لطفااااااا پارت بعدو بزار
ترو جدت پارت ١٧ رو بزار تو رو قرآن
بیا اینم اصیل زاده شد بعد من اس.گل با اینکه دختر ولدیم دورگه شدم😑😑الان فقط میتونم برای دراکو ی دوست باشم چون من اصیل نیستم دراکو از خانواده ملفوی ها حذف میشه و خب اون خانواده و اصالتشو دوس داره:)💔
جر
۱۷ بزاررر
خیلیییی وقته نزاشتم...... نمیدونم شاید بزارم....شایدم نزارم :)
خواهش میکنم اخه داستانات عالین
نظر لطفته عزیزم... :)
لطفا لطفا لطفا بزار
باشه سعی میکنم 😂😂
پارت ۱۷ بزاررر دو ماهه منتظر امممممممم
177
خیلی بی*شوری😂اینجا جای کات کردن بود آیا؟😔
پارت بعدیو کی میزاری دقیقا خواهشا بزااااار
خون به جیگر شدم 🙂🌼
سلام!😍
امیدوارم حالت خوب باشه😅
راستی میدونستی ۱دی شب یلداست؟😎
و اینم میدونستی تو هم دعوتی؟😜🤝
تو تست:یلدا در پروف من🍉
تو پروف کی؟کاربر پاترهد⚡
اگر بیای خوشحالم میکنی☺
یلدات پر از رون مرغ😐😂
میبینمت😉💜
عاشق رون مرغتم😂😂
بابت تاخیرم معذرت.....داشتم اون یکی داستانمو مینوشتم و کلا همش امتحان داشتم
عه......چقد پیام دادید😂😂😂 چشم الان دارم مینویسمش.....شاید امشب شاید فردا اپ کردم.....میخوام با اون یکی داستانم باهم اپ کنم
سلام عالیه ولی میدونی چقد گذشته و پارت جدید نزاشتی تروخدا بزار دارم دیوونه میشم